دوستانش گفتند که یکی از همرزمان شان به اسم قادر زخمی میشه و آقا مهدی برای کمک به اومیرود تا او را به عقب برگرداند اما خودش از ناحیه پهلو به شدت زخمی میشه😭😭
دوروز بعد مطلع شدم . وقتی در تدارک سفره نذری برای بازگشت مهدی بودم، دیدم که برادرشوهرم آمد دم خانه ما. خیلی تعجب کردم چون هیچ وقت بدون زن و بچه اش نمیآمد. گفتند،:سریع بچه ها را آماده کنید،برویم خانه پدرم، مهدی را آورده اند، مهدی زخمی شده...😭
⬇️⬇️⬇️⬇️
خیلی سخت بود... آقا مهدی همیشه سر سفره به بچه ها میگفت دعاکنید بابا شهید بشود...من یاد این حرف او افتادم و بچه ها را یک گوشهای کشیدم و گفتم یادتان است بابا میگفت دعا کنید من شهید بشوم؟ 😭😭الان چون خدا خیلی بچهها را دوست دارد، شما دعا کردید، دعای شما را قبول کرده و بابا شهید شده. 😭الان هم اگر بگویم بچه ها با این قضیه کنار آمدهاند دروغ گفتهام...بچه هستند دیگر، مگر میشود دلتنگ بابا نشوند؟😭😭😭
⬇️⬇️⬇️⬇️
باورکنید من این جمله را شنیدم اما اصلا ناراحت نشدم. چون وقتی مهدی می رفت حساب همه این ها را با خودم کرده بودم. بلند شدم بچه ها را حمام بردم، حتی برادرشوهرم اعتراض کردند که چرا در این وضعیت بچه ها را حمام می برید؟ گفتم آقا مهدی دوماه است بچهها را ندیده بگذار تر و تمیز ببیند. بعد به بچهها لباس تمیز پوشاندم و رفتیم دم خانه پدرآقامهدی . اما آنجا که رسیدم دیدم چقدر مهمان آمده. همان موقع با خودم گفتم که این یک چیزی بالاتر از زخمی شدن است. بعد وارد خانه که شدم فهمیدم مهدی شهید شده... اما حس کردم که نباید گریه کنم... واقعا هم گریه نکردم... یک مدت کوتاهی که گذشت به خودم و همسرم افتخار کردم با خودم گفتم مهدی وقتی بود پشتوانه من بود الان هم با شهادتش پشتوانه من است... بعد انگار سبک شده باشم نشستم و گریه کردم😭😭😭😭😭😭😭
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
حتی هنوز محمدیاسین در بازی هایش بارها برمیگردد به عکس بابایش نگاه میکند می گوید بابا دیگر کیوکیو بسه 😭😭خسته شدی، برگرد... 😭بچههای من زودتر از همسن وسالهایشان بزرگ شده اند😭 این را خودم میفهمم.مثلا روزهای اول که آقا مهدی شهید شده بود، محمدمتین با اینکه سن وسالی نداشت اما به نهال میگفت به مامان نگو چیزی برای ما بخرد. چون میدانست که پدرش خرجی خانه را میدهد و فهمیده بود که بابا دیگر نیست...هنوز هم از من چیزی نمیخواهند.😭😭😭
⬇️⬇️⬇️⬇️
چهارسالم بود،رفته بودیم دیدارباحضرت آقا😊
ازبس شیطون و بازیگوش بودم ،از مامانم جدا شدم و رفتم پیش حضرت آقا😊بهشون گفتم :
کُلاتُ مامانت برات درست کرده؟!
آقا گفتند: آره .
گفتم میدی به من؟
آقا گفتند:این مال منه. یکی دیگه برات میخرم.
گفتم پس صورتی بخری ها !!!😊
آقا هم یه کلاه صورتی بهم هدیه دادند😊😊😊😊
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
خب دوستان بزرگوارم، ببخشید خیلی ازخودم تعریف کردم 😊😊😊
سرانجام من هم درتاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۶
درشهرحلب سوریه به آرزوم رسیدم وآسمونی شدم 😍😍🖐
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
این جا هم مزارمه :😊🖐
ورامین_قرچک_امامزاده بی بی زبیده
ورامین تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید 😊😊😊🖐
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
خب ،دوستان بزرگوار،خوشحالم دعوتم کردید✋😊❤️
نماز اول وقت یادتون نره🌷
تامیتونین راه شهدا🌷 رو ادامه بدین وتاآخرین قطره خونتون پشتیبان ولایت فقیه باشین
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
🌸🌿🌸🌿🌸
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص
💠شهید مهدی قاضی خانی 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸