🌷#هر_روز_با_شهدا🌹
#دیگر_نیازی_به_صابون_نبود....!!
🌷یک شب بیدار شدم، دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولاً صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم. ناگهان یکه خوردم....
🌷پشت کارتن های تغذیه، قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم. رفتم داخل. زیر نور مهتاب چهره ملتهب و گریان و دستان به التماس بلنده شده مسعود شادکام نمایان شد.
🌷مدتی نشستم و با صدای ناله [و] گریه مسعود همنوا شدم. در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می خواند و اشک می ريخت. دیگر نیازی به صابون نبود شسته شده بودم و پاک ...!!!
🌹خاطره اى به ياد نوجوان شهيد مسعود شادکام
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313