eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴سنگری_از خون 🌹شهید عباس شعیبی 🍁به خواهرم فاطمه سفارش می‌کنم که خواهرجان، تو هم مثل کوه🏔 استوار باش و پیرو راه باش و رسالت بزرگ شهدا را به دوش بگیر. تو را سفارش می‌کنم که و دیگر رسالت‌های زینبی را فراموش نکنی و جنگ تو مبارزه با بی‌بند و باری‌ها و بی‌حجابی‌ها و خلاصه، نبرد با خودفروختگان داخلی است. این شما و همه پیروان زینب است.🍁 🆔 @shohada_tmersad313
بسم الله الرحمن الرحیم    قال الله تعالی فی محکم کتابه : ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳُﺪَﺍﻓِﻊُ ﻋَﻦِ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻟَﺎ ﻳُﺤِﺐُّ ﻛُﻞَّ ﺧَﻮَّﺍﻥٍﻛَﻔُﻮﺭٍ ‏.ﺃُﺫِﻥَ ﻟِﻠَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﻘَﺎﺗَﻠُﻮﻥَ ﺑِﺄَﻧَّﻬُﻢْ ﻇُﻠِﻤُﻮﺍ ﻭَﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻋَﻠَﻰ ﻧَﺼْﺮِﻫِﻢ لقدیر.    سرانجام جانباز فداکار حضرت کبری سلام الله علیها در ایام سوگواری مولایش ابا عبدالله الحسین عروج کرد و به ملکوت اعلی پیوست.  بسیجی فعال و مخلص جناب آقای حاج نادر حمید به خیل مدافع حرم پیوست.  این نماد ایمان و تقوی و صداقت و اخلاص و نماد اراده و تلاش و فداکاری در راه خدا و در مسیر نورانی امام و رهبری و شهدای والامقام بود و در مصاف رژیم و مزدوران تکفیری اموی «النصرة» اخیرا در منطقه قنیطره جراحت سختی دید و امروز به لقاءالله شتافت.  تداوم راه نورانی این شهیدان، مقاومت و حرکت در مسیر باورها و ارزشهای الهی و خط امام و رهبری و دفاع از است.  شهادت این سرباز فداکار اسلام را به ساحت اقدس ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم ملت بزرگ #  ایران و مردم شهید پرور و قهرمان و همرزمان و بسیجیان و بستگان و علی الخصوص خانواده این شهید تبریک و تسلیت عرض می نمایم و از خداوند متعال صبر جمیل و اجر جزیل برای کلیه داغدیدگان و حشر با محمد و آل محمد و شهدای کربلا برای این شهید سرافراز خواهانم.  بمنه و کرمه الأقل عباس کعبی  1394/7/26 🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🥀•° حَرَم حَضرٺ عَجَــبــ|💕 حال و هوایے دارد••• سوریہ فِیِض شَهادٺ چہ صفایے دارد♥️ بنویسید🖊 بہ روے ڪفن این شهدا "" چقدر عمہ ے 😍 سادات فدایے دارد "" 🆔 @shohada_tmersad313
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... 🆔 @shohada_tmersad313
🌺🌸🌺🌸🌸🌺🌸🌺 🔰یکی از دوستانش عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. 🔰آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده (س) باشد، سلام بر »! پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم. 🔰جمله برای بیست و هشت روز قبل از بود. 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
🕊🌷🕊 🕊یکی از دوستانش عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود👈 این سخنی از . 🌷آن جمله این بود👈«اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر کننده (س) باشد، بر »! پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی .سیاه نوشت من هم آنرا توی یادداشت کردم. 🕊جمله برای بیست و هشت روز قبل از بود. 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
‍ 🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. نویسنده : منتظر 🆔️@shohada_tmersad313
✨نکته اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور ایجاد زمینه‌ای برای {زیارت با معرفت} است. 🍃در که راه می‌افتی صدای خوش آمدگویی را از تن های عجین شده با خاک می‌شنوی، استخوان هایی گرد هم می‌آیند و برای تو که به دیدارشان آمده‌ای قامت راست می‌کنند. آن هنگام بی شک به آسمان متصل خواهی شد. 🍃 اگر از بگویم، خواهی فهمید آنجا مکه‌ی کوچکِ است که برای طواف رفت و هرگز بازنگشت. هنوز هم صدای مداحی شهیدان را از حسینیه گردان تخریب میتوان شنید! همان ها که محتاج نگاهی بودند تا گره‌های دنیا از دستانشان باز شود و مانند پرنده‌ای کوچ کنند‌🕊 🍃چشمانی در جزیره می‌درخشند که صاحبشان را به سپرده اند... همان چشمانی که مصباحی بودند برای. 🍃خدا در آیه‌ای زنده بودنشان را فریاد می‌زند اما چه بسیار آدم‌هایی که نمی‌شنوند. 🍃شرهانی خود قصه‌ای دارد برای اهلش، آنجا قطعه‌ای از. گویی سلام الله علیها آنجا بر روی تپه‌ها ایستاده و برای دیگران سخنرانی میکند، از سر‌هایی می‌گوید که سالها بعد در سرزمینی دیگر بریده می‌شوند و برای خواهران و مادران خود سرافرازی به بار می‌آورند، همان مدافعانی که پای درسِ سرداران خیبر و بدر و بودند و چه خوب درسِ تا ابد زنده بودن را آموخته‌اند‌✌️ به راستی 💚 ✍نویسنده: 🌷به مناسب روز راهیان نور 🆔 @shohada_tmersad313
" به حق عمه ام زینب .... " 🔻سرداب مقدس را خلوت تر از همیشه یافت. قدر دان آن خلوت معنوی، رو به استغاثه آورد و به حال خوشی رسید. در نقطه ی اوج راز و نیاز، صدایی شنید به فارسی سلیس که او را مخاطب ساخته بود. روی گرداند و امام عصر (سلام الله علیه) را دید که می فرمود: به دوستان و شیعیانم بگو خدا را به حقِّ عمّه ام (سلام الله علیها)، و به حرمت او قسم دهند؛ قسم دهند و از خدا ، ظهور مرا طلب کنند. 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج ۱، ص ۲۵۱ 🆔 @shohada_tmersad313
📝امام سجاد علیه السلام: عمّه ام، ، با وجود همه مصيبت ها و رنج هايى كه در مسيرمان به سوى به او روى آورد، حتّى يك شب اقامه را فرو نگذاشت. ‌ 📚بحار،ج۴۴،ص۴۴۱ 🆔 @shohada_tmersad313
‍ 🍃"بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون♡   تو را سپاس می‌گویم که در تقدیر ما حضور در دانشگاهی را رقم زدی که نامش،هدفش،خصوصیاتش و پرچمش حسینی است تا فداکاری و را از مکتب والای او بیاموزیم.* " 🍃نامِ ،گره خورده به نامِ پرستوهایش،دل در گرو عشق او دارند و جز نمیتواند آدمی را به رهایی برساند. 🍃در پسِ نام خانطومان،یک نهفته است و در پشتِ این کربلا، مادران و همسرانی که وار قدم به سوی میدان می‌گذارند ،نه برای بازگرداندنِ پیکر،برای تقدیمِ جگر گوشه‌شان، به ساحتِ مقدسِ شاهِ کربلا🌹 🍃جواد را بنگر... بی سر و سامان از این عشق، بی تابِ پریدن است. می‌شود سالها در تعزیه باشی و دلت مثل او فدا شدن نخواهد؟ 🍃در مکتب حسین پرورش یافته ،جایی که هدف و مجاهدت راهِ آزادِگیست. از آسمان این مکتب،ستاره هایی چون بیرون می‌آیند تا چراغِ راهی باشند در نَفَس گیرِ عالم... 🍃امروز دوباره،در آغاز این گردونه عاشقی ایستاده ایم، جایی که سید جواد پای در زمین نهاد تا چشم و چراغِ روزهای تاریکمان شود. انتهایِ مسیرش به خانطومان رسید و اینک نزد پروردگارش، روزی میخورد❤️ 🍃ما اما،در نقطه آغاز تو مانده ایم. در سالروزِ تولدت،آنجا که قدومت زمین را لاله گون کرد. محو توایم،دستمان را بگیر تا نقطه تغییرمان با نقطه آغاز تو تلاقی کند😇 ،سربلندِ مکتبِ حسین🤗 *بخشی از وصیت نامه شهید♡ ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز تولد 🆔 @shohada_tmersad313