🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
....#عبدالله_را_بيشتر!
🌷آن روزها من معلم سوادآموزی بودم و تازه با پسر دایی ام ازدواج کرده بودم. یک روز که از کلاس به خانه بازگشتم، متوجه شدم عبدالله در خانه منتظرم نشسته و چهره اش درهم است؟ علت ناراحتی اش را جویا شدم که گفت: «باید درباره ى مسئله ى مهمی با شما صحبت کنم.»
🌷کنارش نشستم و او ادامه داد: «از این که شما کارمند طاغوت هستی، ناراحتم.» انگار آب سردی بر تنم ریختند! چنین کاری را به سختی پیدا کرده بودم و علاقه ى زیادی به تدریس داشتم.
🌷....صدای عبدالله در افکارم طنین انداخت: «خورشید! مى خواهم استعفا بدهی. مخارج زندگی را با رنج و زحمت برایت فراهم مى كنم؛ ولی دیگر کلاس نروید.» کارم را دوست داشتم؛ ولی عبدالله را بیشتر. بعد از آن روز، دیگر به آن کلاسها نرفتم.
🌹خاطره اى به ياد شهید عبدالله جلیلی جشن آبادی
راوى: همسر شهيد سركار خانم خورشید پروانه
منبع: خبرگزارى دفاع مقدس
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313