🌷 #هر_روز_با_شهدا
#من_صبر_مى_كنم!
🌷با شنيدن صداى در خانه به خود آمدم. در را مى كوبيد و من را صـدا مى زد. با سرعت رفتم و در را باز كردم. گفتم: چى شده مادر؛ چرا اين قدر عجله مى كنى؟ گفت: امروز درسمان "پدر به مسافرت مى رود" بود. مـن يـاد گـرفتم بنويسم، پدر! مى خوام براى پدرم نامه بنويسم!
🌷محمدجواد را به داخل خانه بردم؛ هنوز نفس نفس مى زد. دسـتى بـه سر و رويش كشيدم و گفتم: آدم براى كـسى نامه مى نويسد كـه نـشانى ازش داشته باشه! ما كه نشانى پدرت رو نداريم! مگه نمـى بينى مـن هـم براش نامه نمـى دم؟ من هم دلم براش تنگ شده! خيلى سخت بود. به زحمت توانستم به او بفهمانم كه پدرش مفقـود است.
🌷....گفت: پس بايد چكار كنم؟ تو چكار مى كنى مامان؟ گفتم: من صبر مى كنم! بلافاصله گفت: پس به من ياد بده چطورى بايد صبر كنم! گفتم: از خدا بخواه بهت صبر بده، خدا هم مى ده!
راوى: همسر شهيد معزز ذبيح الله عامرى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313