eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: 🆔 @shohada_tmersad313
✍️ 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه و و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!» 💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید! این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد. 💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند. 💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟» مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد. 💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!» احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم داده؛ امروز امام جمعه اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!» 💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد... ✍️نویسنده: 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 🍃 کسانیکہ فکر مےکنند، باید گوشه‌ای بخوابند تا (عج) بفرمایـد و جهان را از عـدل و قسـط پر ڪند، سخت در اشتباهنـد. مردم ما باید بیشتـر بڪوشند، بیشتـر ڪنند، و این تحول و تڪامل نفسے را هر چہ سریعتر در و خـود ایجـاد نماینـد ، تا باعث تسـریع در ظهـور حضرت شوند. 🍃 اگر جوانــان ما در اعتقـادشان بہ خـود بقبولانند (عج) در میان آنها زندگی می‌ڪند و اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداڪاری و مرگ و حیات آنان تغییر کیفی پیدا می‌کند و چہ بسا جهش بزرگے درحرکت تکاملی ما بسوے مدینہ فاضلہ ایجاد شود. 🍁 سخنرانے ۱۳۵۹ مسجد الهادی (تهران) 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | توصیه برای تعجیل در ♨️ کوچک‌ترین کاری که می‌توان برای انجام داد! 💢بهترین و ارزشمندترین دعاها! _________________ 🔶 برشی از سخنرانی به مناسبت ایام 🆔 @shohada_tmersad313
🎇 امشب اما شبی دیگر از است و شبی بی نظیر ! 👈 آخرین شب از «ایام البیض» شعبان است با نماز مخصوص آن ( چهار ركعت نماز با دو سلام؛ در هر ركعت يك مرتبه حمد و يس و تبارَكَ و توحيد بخواند.) 👈 شب پانزدهم است و دارای فضیلت ممتاز در بین شبهای سال ! و دارای اعمال بسیار و نمازهای مستحبی و بسیار پر فضیلت! 👌 شبی است که احیا گرفتن در آن ، مستحب مؤکد است و برای کسی که توفیق احیا پیدا کند ، آنقدر دعا و نماز در این شب ، سفارش شده که تا صبح کسی نگوید حالا چکار کنم و چه بخوانم ؟!😊😌 ⬅️ مختصری از آنچه در این شب ، سفارش شده: 1⃣ غسل 2⃣ دعای کمیل که در شعبان وارد شده است و یکی از ادعیه ای است که در شب پانزده شعبان(و شب‌های جمعه) خوانده میشود و مشتمل بر اسراری است که دست ما از آن کوتاه است. 3⃣ زیارت امام حسین(ع) ولو با رفتن به روی بام (زیر آسمان) و با گفتن : السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمة الله و برکاته 4⃣ گفتن صدبار سبحان الله، صدبار الحمدلله،صدبار لا اله الا الله و صدبار الله اکبر 5⃣ خواندن نمازهای وارده در این شب ازجمله نماز جعفر طیار 6⃣ خواندن صلوات شعبانیه (که هر روز شعبان در هنگام زوال ظهر هم خوانده می‌شود) 7⃣ خواندن صلوات های مختلف وارد شده در این شب ازجمله صلوات ضراب اصفهانی 8⃣ خواندن زیارات مخصوص عج، ازجمله زیارت آل یاسین ⬅️ و اعمال و ادعیه دیگری که در مفاتیح الجنان و سایر کتب ادعیه موجود است. التماس دعا 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رهبرمعظم انقلاب: شب نیمه‌ی شعبان شب مبارکی است، شب دعا است، شب مناجات است، گفته شده است که از موارد لیلةالقدر است. 🆔 @shohada_tmersad313
💬 خواهیم دید چه کسی پیروز می‌شود‌! 🔸نتیجه نهایی را باید در سرنوشت موعود جهان جستجو کرد. ما مرده و شما زنده. خواهیم دید که بالاخره چه کسی پیروز خواهد شد و چه کسی زمین را به ارث خواهد برد؟ حق یا باطل، امام حسین علیه السلام یا یزید، حزب الله یا صدام، حضرت امام و یا غرب و شرق، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا دجال. 🌍 ما به وعده‌های خدا یقین داریم که «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» این ماییم که زمین را به ارث خواهیم برد. شبتون شهدایی🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 هاتِفے گفت ڪه یارِ ازلے آمده‌است ✨ چارده‌ بار علے پشت علے آمده‌است 🌸 ✨میلاد با سعادت امام زمان (عج) مبارک 🌸✨ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقی که به‌ معشوق رسید 🔹 مراسم تجلیل از شهید ابومهدی المهندس به عنوان‌ مهدی یاور سال ۱۳۹۷ در مسجد مقدس جمکران یکسال قبل از شهادت ایشان 🆔 @shohada_tmersad313
46.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️👌👌👌 📹 مستند کوتاه "قرار عاشقی با گل نرگس" 🚨 این مستند کوتاه داستان شهیدی را روایت میکند که توفیق ملاقات با حضرت ولی‌عصر (عج) نصیبش شده بود و این ماجرا توسط پدر وی برای رهبر معظم انقلاب نقل شد. 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞| نماهنگ بسیار زیبا ⚜بی هَمگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود... 🌸همخوانی موزیکال و شاد ویژه نیمه شعبان 🌼به مناسبت ولادت باسعادت منجی عالم بشریت، حضرت امام زمان(ع) 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مه شد جلوه‌گر ☘سر زده قمر 🌼از دامنِ نرجس (س)🌟 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 🎊پیشاپیش ولادت منجی عالم بشریت مبارک 🎊 🆔 @shohada_tmersad313
هوالمحبوب 📝یادداشت دانشمند شهید احمدی روشن در تاریخ ۳۰ مهر سال ۸۱ مصادف با 🌹خداوندا من امام خویش را از تو می خواهم و می جویم. او به من نزدیک است ولی من از خود دور هستم. خدایا! تو را دوست می دارم ، تو را می خوانم. خداوندا هر آنچه را که نمی گویم و به صلاح من است پیش آور. خداوندا او کجاست؟ به چه می اندیشد؟ خواسته اش چیست؟ و مرا چگونه دریافته است؟ آه ای امام من آهی برگرفته از تمام غصه های بی کسی و تنهایی و ناآرامی. آهی به طویلی ۱۱۶۸ سال و به بلندی هفت آسمان و به تنهایی صاحب الزمان (عج) ای بزرگ ، بی کس و بی بدیل از کمال وجود و تمام خواهش تو را دوست دارم.تو را می جویم. با نفس مسیحائیت عاشق مرده خویش را زنده کن. تو را نمی بینم ولی دوستت دارم♥️ 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
🍃شب نیمه شعبان سال ۹۰ بود که علی ضربه خورد .. 🌹همون طور که وسط خیابون افتاده بود،یه پیرمردی اومد نزدیک و بهِش گفت: پسرم، به شما چه ربطی داشت که دخالت کردی؟؟؟! علی با اون حالش جواب داد: حاج آقا! فکر کردم ناموس شماست، از ناموس شما دفاع کردم...😔 🦋 🌹 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حال و هوای قم در آستانه نیمه شعبان 🔺در آستانه نیمه شهر مقدس قم آذین بسته شده و آماده میزبانی از زائران مسجد مقدس جمکران در سالروز میلاد (عج) است🔸بسیاری از خادمان در بلوار پیامبر اعظم قم در حال برپایی و تجهیز موکب‌ها هستند تا بتوانند در ایام از زائران مسجد مقدس جمکران پذیرایی کنند. 🆔 @shohada_tmersad313
🔴 زنان در حکومت امام زمان |▫️حضور پنجاه زن در بین یاران حضرت مهدی : •اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان می شتابند، آنهایند که در آن زمان می زیستند و همانند دیگر یاران امام، به هنگام ظهور در مکه به خدمت امام میرسند. امام باقر فرموده اند: به خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر می آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند... [📚بحارالانوار ج۵۲ ص۲۲۳‌] |▫️زنان آسمانی: گروه دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت امام عصر در آسمان ذخیره کرده است. پیامبر اکرم فرموده اند: عیسی بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته ترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد. [📚معجم الامام المهدی ج۱ ص۵۳۴] |▫️ رجعت زنان: گروه سوم زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور، آن ها را زنده میکند که دو دسته اند: ۱ـ برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده. ۲ـ برخی فقط از آمدنشان سخن به میان آمده. امام صادق فرمودند: همراه قائم سیزده زن خواهند بود. (آنان) به مداوای مجروحان پرداخته سرپرستی بیماران را بر عهده می گیرند. ⭕️بانوان گرامی، اگر می خواهید در زمره یاران حضرت باشید و فرد مفیدی در حکومتش باشید، بیایید از هم اکنون با ایشان پیمان ببندید. رابطه خود را با او محکم کنید و خود را با برنامه ها و خواسته های ایشان تطبیق دهید❕✨ ،، 🆔 @shohada_tmersad313
شب تقدیر (1).mp3
2.56M
💥 شب تقدیر ✨ احیاء امشب را از دست ندهید ! امشب اسراری دارد که فقط "دل‌های بیدار" می‌فهمند... 👌استاد شجاعی 🆔 @shohada_tmersad313
✅حضرت آیت الله خامنه‌ای: 🔹معتقدین به ظهور ولیّ‌عصر و وجود ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) هیچ‌گاه دچار ناامیدی و یأس نمیشوند، و میدانند که قطعاً این خورشید طلوع خواهد کرد و این تاریکی‌ها و این سیاهی‌ها را برطرف خواهد کرد. 🆔 @shohada_tmersad313