🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#پايگاه_جهنمى....
🌷....ليدر دسته (جناب محققى) خيلـى حساس بود. با ديدن اين صحنه خيلـى ناراحت شد و گفت: شماره ٢ من دور مى زنم. با اين ضد هوايى كار دارم. رضا هم در جوابش گفت: من هم يك گردشى انجام مى دهم تا بال در بال هم بريم. جناب محققى برگشت و يك رگبار با مسلسل هواپيما به سوى اين ضد هوايى خالى كرد، به طورى كه خدمه و تكه هايى از توپ ضدهوايى به هوا پرتاب شدند. سپس برگشتيم و راهمان را ادامه داديم....
🌷وقتى كه به نزديك هدف رسيديم، ارتفاع را كم كرديم تا لاى نخلها را جستجو كنيم. دو ثانيه نگذشته بود كه شماره يك گفت: شماره ٢ هدف زير اين نخلهاست. ما هم به دقت نگاه كرديم، ديديم حدود ٤٠ دستگاه كاميون حامل سوخت، نزديك قهوه خانه به رديف قرار گرفته اند. بعد از شماره يك، ارتفاع مناسب را گرفته و به سوى هدف شيرجه زديم و بمبها را رها كرديم.
🌷در چشم به هم زدنى آنجا را به جهنمى تبديل كرديم. پس از بمباران آنچنان حجم دود و آتش منطقه را فرا گرفته بود كه مجبور شديم سريع گردش كرده و از آنجا دور شويم تا دود ناشى از سوختن تانكرها ما را با مشكل مواجه نكند. پس از انجام يك مأموريتِ موفقِ ديگر سالم به پايگاه برگشتيم.
🌷وقتى از هواپيما پياده شديم، گفتم: آقا رضا! من مى دانستم كه اگر با شما باشم دست خالى بر نمى گردم. با خنده گفت: مسعود! هندوانه زير بغلم نگذار، همه كارها دست خداست، ما چه كاره هستيم. اين در حالى بود كه دو روز بعد رسانه ها اعلام كردند هنوز عراق با كمك كويت نتوانسته است آتش آن منطقه را مهار كند....!!
راوى: سرهنگ خلبان مسعود اقدم
📚 برگرفته از كتاب "پروازهاى من و رضا"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
May 11
یادی هم کنیم از شهید فتنه88، شهید مهدی رضایی
💠رویای صادقه | دوست شهید |
🌷سومین سالگرد شهادت مهدی، در منزلشان هیات داشتیم.
روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها خواندم و گریزی هم به روضه امام #حسن مجتبی علیه السلام زدم و این شعر معروف: « اخر یه روز شیعه برات حرم میسازه » را خواندم.
🌷ناگهان صدای ناله و فریاد یکی از دوستان بلند شد !...
فردا با من تماس گرفت و گفت #حتما باید ببینمت، کار واجبی باهات دارم. بعد از احوال پرسی علت ناله زدنش را پرسیدم.
🌷گفت:« شب قبل از مراسم خواب مهدی را دیده بودم. در خواب به او گفتم: خبر داری فردا شب درخانه شما برنامه داریم؟
مهدی گفت: بله، میدونم .
🌷گفتم: خودت هم هستی؟
مهدی گفت: اگر روضه خوان، شعر « اخر یه روز شیعه برات ... » را خواند بدان من در مجلسم ... »
مهدی خیلی #امام_حسنی بود ... .
#شهید_مهدی_رضایی🌷
#ایام_شهادتشون_نزدیکه
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
🆔 @shohada_tmersad313
4_479550733734117564.mp3
3.94M
🔻 #جز_بیست_و_چهارم قرآن کریم
🔸به روش تندخوانی (تحدیر)
🔹با صدای استاد #معتز_آقايی
🆔 @shohada_tmersad313
🍃❤️🍃
ڪويرِ تشنه ی دلم
گرفت ، جان تازهاے
به لطف بارشے از آن
نگاه آسمانےات❤️
#شهیدابراهیمهمت
رفیــقآسمونے🍂
#روزتـــوݩ متبرڪ به #نگـــاهشهدا❤️
🆔 @shohada_tmersad313
#همسر_شهید_امین_کریمی:
در #خواب دیدم که یک نامه به من دادند. نوشته بود:
آقای #امین_کریمی به عنوان #محافظ درهای #حرم_حضرت_زینب_س منصوب شد.🌹🍃
پایین نامه هم #امضای حضرت زینب سلام الله علیها بود☺️🍃
🆔 @shohada_tmersad313
May 11
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#رضا_رضا، #همت
#رضا_رفته_موقعيت_كربلا!
🌷....شب بيستم فروردين سال ۶۲ در منطقه فكه شمالى، عمليات پيچيده والفجر يك را شروع كرديم. اين بار هم در قالب «سپاه ۱۱ قدر» تحت مسئوليت قرارگاه عملياتى «نجف اشرف» به فرماندهى برادرمان «عزيز جعفرى» وارد عمل مى شديم. سپاه ۱۱ قدر چنانكه عزيزان لابد مى دانند، شامل لشكرهاى ۲۷ محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ٣١ عاشورا و تيپ ۱۰ سيدالشهداء (علیه السلام) بود.
🌷لشكر ۲۷ به فرماندهى شهيد «چراغى»، لشكر ۳۱ به فرماندهى برادرمان «مهدى باكرى» و تيپ سيدالشهدا (علیه السلام) هم به فرماندهى برادرمان «كاظم رستگار». ما هم در رده مسئوليتى خودمان [فرماندهى سپاه قدر] در خدمت اين عزيزان و برادران پاك و شجاع بسيج بوديم. بنده به جرأت مى گويم؛ سردار عزيزمان رضا چراغى، در اين عمليات از همه چيز خودش مايه گذاشت....
🌷از روز ۲۳ فروردين به بعد كه كار گره خورد، رضا سه شبانه روز نخوابيده بود و عمليات را در محدوده لشكر ۲۷ هدايت مى كرد. نيمه شب ۲۶ فروردين آمد و گفت: «حاجى جان، مى خوام خودم برم خط مقدم، منتها چون رعايت شئون فرماندهى به ما تكليف شده، خواستم از شما اجازه بگيرم.» هر طور بود، رضا را قانع كردم آن دو، سه ساعت باقى مانده تا وقت اذان صبح را، پيش ما بماند و استراحت كند.
🌷آن شب پيش ما ماند و دو سه ساعتى خوابيد. اذان صبح روز ۲۷ فروردين [٦٢] كه بيدار شد، بعد از خواندن نماز، ديدم شلوار نظامى نويى را كه در ساكش داشت، درآورد و پوشيد. با تعجب پرسيدم: آقا رضا، هيچ وقت شلوار نظامى نمى پوشيدى، چى شده؟ با لب هايى خندان به من گفت: «با اجازه شما، مى خوام برم خط مقدم.» گفتم: احتياجى نيست كه برى اون جلو، همين جا بيشتر به شما نياز داريم. ناراحت شد. به من گفت: «حاجى جان، مى خوام برم جلو، وضعيت فعلى خط رو بررسى كنم. الان اونجا، بچه هاى لشكر خيلى تحت فشار هستند.»
🌷....در همين اثناء از طريق بيسيم مركز پيام، خبر رسيد كه لشكر يك مكانيزه سپاه چهارم بعثى ها، پاتك سختى را روى خط دفاعى بچه هاى ما انجام داده است، رضا رفت. چند ساعت بعد خبر دادند: فرمانده لشكر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، كماندوهاى بعثى را مى زند. همين خبر، نشان مى داد وضعيت آنجا براى بچه هاى ما تا چه حد وخيم شده است. گوشى بيسيم را برداشته و شروع كردم به صدا زدن برادر چراغى....
🌷مدام مى گفتم: رضا، رضا، همت- رضا، رضا، همت! ناگهان يك نفر از آن سر خط گفت: «حاجى جان، ديگر رضا را صدا نزنيد، رضا رفته موقعيت كربلا» ... و من فهميدم رضا شهيد شده است.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده نبرد والفجر يك، سردار شهيد رضا چراغى و سردار خيبر شهيد محمدابراهيم همت (روايت «همت» از «چراغى»)
منبع: برگرفته از نوار سخنرانى در مراسم تشييع شهيد چراغى_تهران
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#چمران_به_خاطر_رزمنده_ها_کولر_روشن_نمی_کرد!!
🌷حتی حاضر نبود کولر روشن کند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد اما می گفت: چطور کولر روشن کنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما می جنگند!!
🌷هر کس می آمد مصطفی می خندید و می گفت: غاده دعا کرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم. آن شب قرار بود در تهران بماند. قرار نبود برگردد. گفت: من امشب به خاطر شما برگشته ام. گفتم: نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشته ای برای کارت آمدی!!
🌷....با همان مهربانی گفت: امشب برگشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود. تو می دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده ام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم....
🌹خاطره اى به ياد شهيد دكتر مصطفى چمران
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
#ولایت_درکلام_نور ✨
از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند،💠❣
که راه ما #راه_حق✌️ است....🍃
#شهید_حسین_خرازی🌹
🆔 @shohada_tmersad313
💛رهبرانقلاب:
🔷هر یک نفری که روز قدس توی خیابان میآید،
🔶 به سهم خود دارد به امنیت کشور و امنیت ملت و حفظ دستاوردهای انقلابش
🔹کمک میکند.
#القــــدس_لنا
🆔 @shohada_tmersad313
🌹 شهید خرسند 🌹
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تاره براتم دادند
😔😔😔😔
#شهید_خرسند
کازرون
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
🖋 #سیره_شهدا
شانزده هزار تومان برای پول شهریه باید به حساب دانشگاهش می ریختم، از واحدهای مقطع لیسانسش فقط سه واحد مانده بود، این سه واحد را قبلاً برداشته بود ولی به خاطر مأموریت نتوانسته بود بخواند، بعضی از دوستانش گفته بودند: چون مأموریت بودی و نرسیدی بخونی بهت تقلب میرسونیم.
ولی حمید قبول نکرده بود، اعتقاد داشت چون این مدرک میتواند روی حقوقش اثر بگذارد باید همه درسهایش را با تلاش خودش قبول شود تا حقوقش شبهه ناک نباشد، قرار شد هزینه شهریه را واریز کنم تا وقتی حمید برگشت بتواند امتحان بدهد و درسش را تمام کند.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
منبع: کتاب "یادت باشد"
🌷 #دوستان_شهدا_باشید🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
🖋 #سیره_شهدا
شانزده هزار تومان برای پول شهریه باید به حساب دانشگاهش می ریختم، از واحدهای مقطع لیسانسش فقط سه واحد مانده بود، این سه واحد را قبلاً برداشته بود ولی به خاطر مأموریت نتوانسته بود بخواند، بعضی از دوستانش گفته بودند: چون مأموریت بودی و نرسیدی بخونی بهت تقلب میرسونیم.
ولی حمید قبول نکرده بود، اعتقاد داشت چون این مدرک میتواند روی حقوقش اثر بگذارد باید همه درسهایش را با تلاش خودش قبول شود تا حقوقش شبهه ناک نباشد، قرار شد هزینه شهریه را واریز کنم تا وقتی حمید برگشت بتواند امتحان بدهد و درسش را تمام کند.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
منبع: کتاب "یادت باشد"
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ
#شهید_صدرزاده
معرفی کردن خودشون....
چیشد که رفتن....
ثبت نام کردنشون....
#ایران اجازه نمیداد....
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @shohada_tmersad313
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
✍ #خاطرت_شهدا
ماه رمضان ها امکان نداشت یک روز بیدار شوم و نبینم سحری را آماده کرده است. میگفت تو بخواب و استراحت کن، سحری بامن. امسال یک روزهایی وقت سحر حس میکنم که تکانم میدهد تا مبادا خواب بمانم.
من بهترین زندگی را با شعبان تجربه کردم. هیچ کمبودی با بودن او نداشتم. اگر او را ببینم میگویم چرا من را گذاشتی و رفتی! کاش کنارم میماندی و با هم شهید میشدیم..
آخرین دیدارمان در معراج_شهدا بود. وقتی چهره اش را دیدم گفتم حاجی باعث سربلندی و افتخارمن شدی. دوست داشتم برای روزی که قدس فتح خواهد شد، بودی و میجنگیدی و آزادیش را میدیدی. این تمام حرف من بود بر سر پیکرش.
🖋 راوی:همسرشهید
🌹 #حاج_شعبان_نصیری
🆔 @shohada_tmersad313
🕊🕊
🕊🕊
🕊
🕊
🕊#رفاقت_به_سبک_تانک💌🍃
((قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رزمامون خبر بدیم..
که تکفیریا نفهمن...🤔
یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😁😂)
#شهید_مصطفی_صدرزاده
شادی روح شهدا صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
هدایت شده از 👊کانال تنگه مرصاد💥
4_6010210155499619900.mp3
16.32M
💟من لحظه افطار از خدا چه میخواهم
بیایید خودش را از خودش بخواهیم🙏
❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
انت الغفور و اناالمذنب😭😭
💟تنگه مرصادی شوید💟