.
↯یا رب به منا و عرفاتت قربان
بر مشعر و رمیِ جمراتت قربان
چون کرب و بلا خود عیدِ قربانی هاست
بر نام قتیلِ عبراتت قربان
✅ خدايا كمكمان كن تا از سيم خاردارهاى نفسمان عبور كنيم كه همين قربانى نفس، ما را بس!
🌺 عاشقان عيدتان مبارك
🆔 @shohada_tmersad313
#زندگی_به_سبک_شهدا🍃🌹
#زیبـــــــــــاترین_رفتن✋
پنج شش روزی قبل از شهادتش بود که برایم نامه فرستاد. نوشته بود: سعی کن خودت را به خدا نزدیک کنی؛ تا به حال امتحان کردهای؟😭
وقتی به او نزدیک شوی تمام غمها را فراموش میکنی و همه غصهها را از یاد میرود. سعی کن به او نزدیک شوی. 😇
از رفت من هم ناراحت نباش. برفرض که الان نروم و زنده بمانم؛ فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت❣
پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیبا ترین رفتنها مرگ سرخ است. کلمه به کلمه نامهاش📜 با نامههای قبلی فرق داشت. با خواندن نامه به یقین رسیدم که به زودی از کنارم پر میکشد.....🕊
#شهید_محمدرضا_نظافت🌹
🆔 @shohada_tmersad313
┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄
http://eitaa.com/joinchat/1646657554C355c924634
🌹بسم رب الشهدا و صدیقین🌹
🕊شهیــد بیدارت میکند
🌹شهیــد دستت را میگیرد
🕊شهیــد بلندت میکند
🌹شهیــد شهیدت میکند
🕊فرقـی نمیکند …
🎋 #فکه و #اروند یا #دمشق و #حلب یا #صعده و #صنعا 🎋
💫 کلــــهم نور واحـــد💫
┈════🍃🌹🍃════┈
…و این را بــدان😌
👇👇
🌹『هرکسی با یک شهیدی خو گرفت
روز محــشــــــر آبــرو از او گرفتـــ』🌹
✅شهیــد؛شهیدتـ میکند "اگر بخواهی😇
👈راه تو را میخواند ✅
شما هم دعوتید به محفل شهدایی ما😊😍🙏❤️
بفرمائید
↡↡ ↡↡ ↡↡ ↡↡
http://eitaa.com/joinchat/1646657554C355c924634
┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄
🍃عید قربان زنده دارد یاد قربان گشتگان را
🍃پاسداران و اسیران و به خون آغشتگان را
🍃خیز و در این عید قربان سوی قربانگاه رو کن
🍃معنی بیت و حرم را در شهادت جستوجو کن...
🌸عید سعید قربان بر تمامی مسلمانان جهان مبارک🌸
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#پلاكى_كه_مثل_صاحبش_ذوب....!
🌷داشتيم مى رفتيم به طرف ميدان مين براى شناسايى راه كار. مى خواستيم از آنجا كار را شروع كنيم تا به جايى كه احتمال مى داديم تعدادى شهيد افتاده باشند برسيم. همراه بچه ها، در منطقه ١١٢ فكه، نرسيده به ميدان مين، متوجه سفيدى روى زمين شدم كه به چشم مى زد. هر چيزى مى توانست باشد. منطقه را سكوت محض گرفته بود. فقط باد بود كه ميان سيم هاى خاردار گذر مى كرد.
🌷به نزديكش كه رسيدم، از تعجب خشكم زد، پيكر شهيدى بود كه اول ميدان مين روى زمين دراز كشيده بود. اول احتمال داديم شهيدى است كه تير يا تركش خورده و افتاده اول ميدان مين. بالاى سرش كه رسيدم، متوجه يك رديف مين منور شدم; دنبال آن را كه گرفتم، ديدم جايى كه او دراز كشيده است، درست محل انفجار يكى از مين هاى منور است.
🌷مين منور شعله بسيار زيادى دارد. به حدى كه مى گويند كلاه آهنى را ذوب مى كند. حرارتى كه رد نزديكى آن نمى توان گرمايش را تحمل كرد. خوب كه نگاه كردم ديدم آثار سوختگى به خوبى بر روى استخوان هاى اين شهيد پيدا است. در همان وهله اول فهميدم كه چه شده است! او نوجوانى تخريبچى بوده كه شب عمليات در حال باز كردن راه كار و زدن معبر بوده است تا گردان از آنجا رد شوند.
🌷....ولى مين منورى جلويش منفجر شده و او براى اينكه عمليات و محور نيروها لو نرود، بلافاصله خودش را بر روى مين منور سوزان انداخته تا شعله هاى آن منطقه را روشن نكند و نيروها به عمليات خود ادامه دهند. پيكر مطهر سوخته او را كه جمع كرديم، از همان معبرى كه او سر فصلش بود، وارد ميدان مين شديم. داخل ميدان، ده پانزده شهيد در راه كار، پشت سر يكديگر دراز كشيده و خفته بودند.
🌷پلاك آن شهيد اولى ذوب شده بود ولى شهدايى كه در ميدان مين بودند پلاك و كارت شناسايى بعضى شان سالم بود و شناسايى شدند كه فهميديم از نيروهاى دلاور لشكر ٣١ عاشورا بوده اند و يكسرى هم از نيروى ارتش لشكر ٨١ زرهى خرم آباد.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#چهاردهمين_نفر....!!
🌷حاج همت دفترچه کوچکی داشت که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود. یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان شهید او بود. اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید شده بود.
🌷یکی، دو ماه قبل از شهادتش، در اسلام آباد این دفترچه را دیدم. نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود. پرسیدم: «این چهاردهمی کیه؟ چرا ننوشته ای؟» گفت: «این را دیگر تو باید دعا کنی!»
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد حاج محمدابراهيم همت
راوى: همسر شهيد معزز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
✍ به روایت #همسرشهید
🔰اردیبهشت بود که آمد. شب #لیلۀالرغائب. شبی که آرزوی دیدن مرتضی برایم مستجاب شد😍. همه فامیل و دوست و آشنا رفتیم فرودگاه🛬 استقبالش. تمام یک ماهی که بود، روز و شب مهمان داشتیم. همه میآمدند ببینند #سوریه چه خبر است.
🔰وقتی از آزادی #نبل_والزهرا میگفت به وضوح برق شادی توی چشمهایش😃 دیده میشد. چقدر ذوق میکرد وقتی میگفت: «مردم از خوشحالی و به نشانه تشکر، روی سر بچههای ما #برنج خشک میریختند😅.»
🔰کوچکترین اتفاقی کمصبرش میکرد؛ #عملیات میشد، فلان نیرویش شهید🌷 میشد، فلان منطقه #سقوط میکرد. مرتضی دیگر دلش با ما نبود🚫. هربار که میآمد، خستگی را به وضوح روی شانههایش #حس میکردم.
🔰بین خواب و بیداری حس کردم #مرتضی روی تپهای ایستاده. داشت از سرما❄️ میلرزید و دندانهایش به هم میخورد😖. سرما به جان من هم افتاد. آنقدر سردم شده بود که از خواب پریدم🗯. بلافاصله به مرتضی پیام📲 دادم. به همان اسمی که توی گوشیام برایش انتخاب کرده بودم: #نورچشمم. جواب نداد.
🔰دلم طاقت نیاورد💔، زنگ زدم ولی باز هم جواب نداد😥. دیگر خوابم نمیبرد. جدای از سرما، #نگرانی هم بیخوابم کرده بود. دم اذان صبح بود که تماس☎️ گرفت. بی سلام و احوالپرسی گفتم: «مرتضی! چرا اینقدر لباس کم پوشیدی که #سردت بشه؟ نمیگی سرما میخوری؟»
🔰 مهربان جواب داد: «چی کار کنم #مریمجان، عملیات بود. همین یکدست لباس #نظامیام تمیز بود که پوشیدم🙂.» فهمیدم واقعا سردش بوده. مثل همیشه،قبل ازعملیات #غسل_شهادت کرده بود و با همان یکدست لباس 👕سردش شده بود.
#شهید #مرتضی_عطایی
#فرمانده_ایرانی_تیپ_فاطمیون
🆔 @shohada_tmersad313