﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
کلِ عالم یک طرف
صبحِ ظهورت یک طرف
تو همانی که زمین را مملو از ایمان کنی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ
#تعجیل_فرج_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتسوم
اوایل دوران دبیرســتان بود که ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها
.به زورخانه حاج حسن می رفت
حاج حســن توکل معــروف به حاج حســن نجار، عارفی وارســته بود. او
زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران
.این محیط ورزشی و معنوی شد
حاج حسن، ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد. سپس حدیثی
می گفت و ترجمه می کرد. بیشتر شب ها، ابراهیم را می فرستاد وسط گود، او
هم در یک دور ورزش، معمولاً یک ســوره قرآن، دعای توسل و یا اشعاری
.در مورد اهل بیت می خواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد
از جملــه کارهای مهم در این مجموعه این بود که؛ هر زمان ورزش بچه ها
به اذان مغرب می رســید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود
.زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند
به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقاب، درس ایمان و اخاق
.را در کنار ورزش به جوان ها می آموخت
فرامــوش نمی کنم، یکبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــیدن لباس و
مشغول خداحافظی بودند. یکباره مردی سراسیمه وارد شد! بچه خردسالی را
.نیز در بغل داشت
بــا رنگی پریده و با صدائــی لرزان گفت: حاج حســن کمکم کن. بچه ام
مریضه، دکترا جوابش کردند. داره از دستم می ره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا
.دعا کنید. تو رو خدا… بعد شروع به گریه کرد
.ابراهیم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض کنید و بیائید توی گود
خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای
.توســل را با بچه ها زمزمه کرد. بعد هم از سوزدل برای آن کودک دعا کرد
.آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت
شدید! با تعجب پرسیدم: کجا !؟
گفت: بنده خدائی که با بچه مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد
ادامه داد: الحمدلله مشکل بچه اش برطرف شده. دکتر هم گفته بچه ات خوب
.شده. برای همین ناهار دعوت کرده
برگشــتم و ابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن
می شد. اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب
.خواند کار خودش را کرده
٭٭٭
بارها می دیدم ابراهیم، با بچه هائی که نه ظاهر مذهبی داشــتند و نه به دنبال
مسائل دینی بودند رفیق می شــد. آن ها را جذب ورزش می کرد و به مرور به
.مسجد و هیئت می کشاند
یکی از آن ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشــه از خوردن مشروب و کارهای
خافش می گفت! اصاً چیزی از دین نمی دانســت. نه نماز و نه روزه، به هیچ
چیــز هم اهمیت نمی داد. حتی می گفت: تا حالا هیچ جلســه مذهبی یا هیئت
نرفته ام. به ابراهیم گفتم: آقا ابرام این ها کی هستند دنبال خودت می یاری!؟ با
!تعجب پرسید: چطور، چی شده؟
🌹🦋
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگنوزدهم🌴
﷽
ــ از مردانگى به دور است، مهمانى را كه به من پناه آورده است، تسليم تو كنم تا او را به قتل برسانى.59
در اين ميان يكى از دوستان هانى به ابن زياد مى گويد: "اجازه بده تا من با هانى سخن بگويم، شايد حرف مرا بپذيرد".
پس او هانى را به گوشه اى برده و چنين مى گويد: "اى برادر، چرا خود و قبيله ات را براى يك نفر به هلاكت مى اندازى، تو مسلم را به ابن زياد تحويل بده و بدان كه ابن زياد به او آزارى نخواهد رسانيد. سپردن مسلم به امير كوفه، هم به نفع توست و هم به نفع مسلم!".
اينجاست كه هانى با صداى بلند فرياد مى زند: "اين چه حرف هايى است كه مى زنى؟ من هرگز مهمان خود را تحويل ابن زياد نمى دهم".
جانم به فداى تو! اى هانى!
جوانمردى و وفاى تو مايه افتخار تاريخ شيعه است.
تو مى دانى كه مهمان، احترام دارد و آن قدر مرد هستى كه جان خويش را براى مهمان خود فدا مى كنى.
آرى، بى جهت نبود كه مسلم به خانه تو آمد.
دنيايى از وفا و مردانگى را در وجود تو ديد و مهمانت شد.
مسلم تا تو را داشت هرگز غم به دلش نيامد.
و به راستى كه تو به تنهايى، براى مسلم يك امّت بودى و ابن زياد، اين امّت را از مسلم گرفت!
ابن زياد با شنيدن اين سخن عصبانى مى شود و با تندى فرياد مى زند: "يا مسلم را حاضر كن، يا الآن گردنت را مى زنم!".
هانى در جواب مى گويد: "در اين صورت شمشيرها روزگارت را سياه خواهند نمود و تو و اين قصر در آتش خواهيد سوخت".60
همسفر خوب من!
آيا مى دانى منظور هانى از اين سخن چيست؟
برايت گفتم كه هانى رئيس قبيله اى است كه چهار هزار سرباز دارد و همه گوش به فرمان او هستند; اگر آنان بفهمند هانى شهيد شده است، شورش خواهند كرد.
اين سخن، ابن زياد را به شدّت عصبانى مى كند; براى همين با عصايى كه در دست دارد آن چنان بر صورت هانى مى زند كه تمام صورت او غرق خون مى شود.61
هانى به سوى يكى از سربازان مى رود، شمشير او را مى گيرد و قصد حمله به ابن زياد را مى كند امّا بر سر او هجوم مى آورند و شمشير را از او مى گيرند.
ابن زياد دستور مى دهد تا هانى را به زندان بيندازند.62
در اين ميان پسر برادر هانى به ابن زياد مى گويد: "اى ابن زياد! به ما گفتى كه او را نزد تو بياوريم; امّا اكنون قصد جان او نموده اى؟".
ابن زياد دستور مى دهد تا او را هم زندانى كنند كه ديگر كسى جرأت مخالفت با او را نداشته باشد.
🌹🌷🔵🌹🌷🔵
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>
✍روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از همرزمان شهیدش :
آتش دشمن به قدری شدید بود که کسی جرئت بیرون آمدن از کانال را نداشت . دیدم یک نفر با سر باندپیچی شده روی دژ راه می رود و نیروهایش را هدایت می کند. تعدادی نیروی دیگر هم دادم دستش که برود سمت کانال ماهی .
گفت " چشم " و راه افتاد ، با آن حجم آتش گمان نمی کردم حتی به کانال ماهی برسد اما چند ساعت بعد پشت بی سیم گفت از کانال عبور کرده . با این کار شجاعانه، فرمانده سپاه خودش آمد روی خط بی سیم و حاج مهدی را تشویق کرد .
📚روایت شهیدسلیمانی شهید حاج مهدی طیاری
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
⸢🕊| #بهیادشهدا⸥
وقتی درونت پاک باشد
خدا چهرهات را گیرا میکند😍
این گیرایی از زیبایی و جوانی نیست..
این گیرایی از نورِ ایمانی است
که در ظاهر نمایان میشود...💛
صلواتی هدیه کنیم به روح همه شهدای اسلام🌸
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
خداوند به موسى وحى فرستاد که اى موسى! حق شکر من را ادا کن. موسى عرض کرد : چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالى که همین نعمت توفیق شکرگزارى، نعمت دیگرى از سوى تو بر من است؟ (بنابراین با شکرگزارى نعمت جدیدى به من عطا مىشود که باید شکر آن را هم بگزارم) خداوند فرمود: اى موسى! حق شکر من را بهجا آوردى چون مىدانى این توفیق هم ازسوى من است». اما کفران نعمت بىشک مایه زوال نعمتهاست و در قرآن سرگذشت امتهایى که کفران نعمت کردند و گرفتار شدند بهکرار نقل شده که نمونه روشنى از آن داستان قوم سبأ است که خداوند آن همه نعمت به آنها داد و کفران کردند وتمام آنها از آنان گرفته شد.
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
کاش صاحب برسد، بنده به زنجیر کند
ما جوانان همه را در ره خود پیر کند
کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد
با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتچهارم
گفتم: دیشــب این پسر دنبال شما وارد هیئت شــد. بعد هم آمد وکنار من
نشست. حاج آقا داشت صحبت می کرد. از مظلومیت امام حسین وکارهای
.یزید می گفت
این پسرهم خیره خیره و با عصبانیت گوش می کرد. وقتی چراغ ها خاموش
!!شد. به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحش های ناجور به یزید می داد
ابراهیم داشت با تعجب گوش می کرد. یکدفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: عیبی
نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین
.که رفیق بشه تغییر می کنه. ما هم اگر این بچه ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم
دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار
گذاشت. او یکی از بچه های خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در یکی از روزهای
.عید، همان پسر را دیدم. بعد از ورزش یک جعبه شیرینی خرید و پخش کرد
بعدگفت: رفقا من مدیون همه شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم. از خدا
. …خیلی ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و
مــا هم بــا تعجب نگاهش می کردیم. بــا بچه ها آمدیم بیــرون، توی راه به
.کارهای ابراهیم دقت می کردم
چقــدر زیبا یکی یکی بچه ها را جــذب ورزش می کرد، بعد هم آن ها را به
.مسجد و هیئت می کشاند و به قول خودش می انداخت تو دامن امام حسین
یاد حدیث پیامبر به امیرالمؤمنین افتادم که فرمودند: »یا علی، اگر یک
.»نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن می تابد بالاتر است
٭٭٭
از دیگــر کارهائی که در مجموعه ورزش باســتانی انجام می شــد این بود
که بچه ها به صورت گروهــی به زورخانه های دیگر می رفتند و آنجا ورزش
.ماه رمضان ما به زورخانه ای درکرج رفتیم
می کردند.
آن شب را فراموش نمی کنم. ابراهیم شعر می خواند. دعا می خواند و ورزش
می کرد. مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنارگود مشغول شنای زورخانه ای
بود. چند سری بچه های داخل گود عوض شدند، اما ابراهیم همچنان مشغول
.شنا بود. اصاً به کسی توجه نمی کرد
پیرمردی در بالای ســکو نشســته بود و به ورزش بچه ها نگاه می کرد. پیش
من آمد. ابراهیم را نشان داد و با ناراحتی گفت: آقا، این جوان کیه؟! با تعجب
گفتم: چطور مگه!؟ گفت: »من که وارد شدم، ایشان داشت شنا می رفت. من
با تســبیح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبیح رفته یعنی هفتصدتا
شنا! تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم می خوره.« وقتی ورزش تمام شد
!ابراهیم اصاً احساس خستگی نمی کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته
:البته ابراهیم این کارها را برای قوی شــدن انجام می داد. همیشــه می گفت
بــرای خدمت به خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشــته باشــیم. مرتب دعا
.می کردکه: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن
ابراهیم در همان ایام یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای خودش تهیه
کرد. حسابی سرزبان ها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتی دیگر جلوی
.بچه ها چنین کارهائی را انجام نداد! می گفت: این کارها عامل غرور انسان می شه
می گفت: مردم به دنبال این هســتند که چه کســی قوی تر از بقیه است. من
اگر جلوی دیگران ورزش های سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن رفقایم
.می شوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و این کار اشتباه است
بعد از آن وقتی میاندار ورزش بود و می دید که شــخصی خسته شده وکم
.آورده، سریع ورزش را عوض می کرد
اما بدن قوی ابراهیم یکبار قدرتش را نشــان داد و آن، زمانی بود که ســید
حســین طحامی قهرمان کشــتی جهــان و یکی از ارادتمندان حاج حســن به
.زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش می کرد
🦋🌹🔷💐
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منطق اغتشاشگران در دو جمله:
من میتونم تورو کتک بزنم، آتیش بزنمت؛ ناموست رو در خیابان مورد تعرض قرار بدم و چادر از سرش بکشم و همه هم تشویقم کنن.
اما تو، نه حق داری به من چپ نگاه کنی و نه حق داری کسی که به من چپ نگاه کرده رو تشویق کنی؛ گشت ارشادم بردار ولی من خودم هر چی چادری ببینم چادر از سرش میکشم!
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
✍روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از همرزمان شهیدش :
آتش دشمن به قدری شدید بود که کسی جرئت بیرون آمدن از کانال را نداشت . دیدم یک نفر با سر باندپیچی شده روی دژ راه می رود و نیروهایش را هدایت می کند. تعدادی نیروی دیگر هم دادم دستش که برود سمت کانال ماهی .
گفت " چشم " و راه افتاد ، با آن حجم آتش گمان نمی کردم حتی به کانال ماهی برسد اما چند ساعت بعد پشت بی سیم گفت از کانال عبور کرده . با این کار شجاعانه، فرمانده سپاه خودش آمد روی خط بی سیم و حاج مهدی را تشویق کرد .
📚روایت شهیدسلیمانی شهید حاج مهدی طیاری
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59