eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سال ها پيش در اين سرزمين هيچ نشانى از آبادى نبود. درّه اى خشك كه هيچ كس آن را نمى شناخت. خدا به ابراهيم(ع) فرمان داد تا فرزندش اسماعيل(ع) را همراه با مادرش به اينجا بياورد و كعبه را كه ويران شده بود، دوباره بسازد. كار ساخت كعبه كه تمام شد، حضرت ابراهيم(ع) به فلسطين بازگشت و هاجر و اسماعيل(ع) را كنار كعبه گذاشت. چند روز كه گذشت، گروهى از عرب ها، گذرشان به اينجا افتاد. آنها وقتى آب زمزم را ديدند در اينجا منزل كردند. كم كم مردم زيادى در اينجا جمع شدند و شهر مكّه ساخته شد. بيشتر مردمِ اين شهر به دين ابراهيم(ع) ايمان آوردند. سال ها گذشت، آرام آرام شهرت كعبه به اطراف رسيد، مردم از هر گوشه و كنار براى طواف آن مى آمدند، زيرا حج از اعمالى بود كه در دين ابراهيم(ع) به آن تأكيد شده بود. شهر تا مدّتى در اختيار فرزندان اسماعيل(ع) بود; امّا بعد از مدّتى، گروهى از عرب ها شهر مكّه را در اختيار خود گرفتند. آنها خود را خادمان كعبه خواندند و رسوم زيارت كعبه را تحريف كردند و از اين راه به ثروت زيادى رسيدند. يكى از قانون هايى كه آنها وضع كردند اين بود: هر كس كه براى طواف كعبه مى آيد بايد حتماً لباس مردم شهر مكّه را به تن كند و اگر كسى اين لباس را نمى توانست تهيّه كند، بايد لباس هاى خود را از بدن بيرون بياورد و عريان طواف كند! مردمى كه براى طواف كعبه مى آمدند، خيال مى كردند اين كار، يك دستور آسمانى است و با انجام آن، خداى كعبه را از خود راضى مى كنند! رهبران مكّه به آنها گفته اند شما با اين لباس هاى خود كه گناه انجام داده ايد نمى توانيد كعبه را طواف كنيد، يا بايد لباس ما را تهيّه كنيد يا آنكه با بدن عريان طواف كنيد. امان از روزى كه دين وسيله اى براى فريب مردم شود! @shohada_vamahdawiat @hedye110
خداى مهربان برنامه مشخّصى براى زندگى ما قرار داده است و اگر ما به دستورات خداوند عمل كنيم به سعادت دنيا و آخرت مى رسيم. البتّه هر كار خوبى پاداش مخصوص خود را دارد براى مثال نماز ستون دين است و به عنوان معراج مؤمن معرّفى شده است. آرى، نماز رحمت خداوند را به سوى انسان نازل مى كند و حتماً شنيده اى كه بهترين كارها نزد خدا، نماز مى باشد. امّا از شما چه پنهان من تا به حال نديده و نشنيده ام كه چون بنده اى نماز بخواند خود خدا با او سخن بگويد و به او وعده بهشت بدهد. شايد بگويى آخر مگر مى شود كه خدا به خاطر خواندن چند ركعت نماز با بنده اش سخن بگويد؟ شما چه نويسنده پر توقعى هستى! شايد حق با شما باشد اين نمازهايى كه من مى خوانم خيلى كار دارد تا مورد قبولِ درگاه خداوند قرار گيرد تا چه رسد كه به خاطر اين چند ركعت نماز، خدا با من حرف بزند. امّا تو مى دانى آرزو كه بر جوان عيب نيست! در اين دنيا هر كس آرزويى دارد ما هم يك بار هوس كرديم خدا با ما سخن بگويد. آيا شما به من كمك مى كنيد تا من به اين آرزوى خود برسم؟ البتّه خودم هم خوب مى دانم كه اين آرزوى بزرگى است امّا تو مى دانى بزرگى انسان ها به بزرگى آرزوى آنها است. بعضى ها آرزو دارند كه خانه خوب، ماشين خوب و ... داشته باشند، خوب قيمت آنها هم به اندازه قيمت آن خانه و ماشين و ... است. امّا اگر من و تو آرزويمان، جذب مهربانى خدا باشد قيمت و ارزش ما به اندازه ارزش مهربانى خدا خواهد بود! فكر مى كنم كه شما هم با من هم عقيده شده ايد و مى خواهيد با هم كارى كنيم كه خدا با ما سخن بگويد و مهربانى خويش را به ما ارزانى نمايد؟ 💖💖💖💖🦋💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
آيا برخيزيم و صدها ركعت نماز بخوانيم تا به اين خواسته خود برسيم؟ يا آنكه به مكّه سفر كنيم و حج بجا آوريم تا خداوند با ما سخن بگويد؟ دوست من! آيا موافقى خدمت امام صادق(ع) برويم و از آن حضرت راهنمايى بخواهيم؟ آرى، اعتقاد ما بر اين است كه سخن آن امام، مى تواند سعادت و رستگارى را براى ما به ارمغان آورد. آيا آماده اى سخن نور را بشنوى: "وقتى به مسلمانى كمك كردى و مشكل او را برطرف كردى، خداوند با تو اين چنين سخن مى گويد: پاداش تو بر من واجب است، من پاداش تو را بهشت قرار مى دهم" عجب، كمك به يك مسلمان اين قدر پيش خدا ارزش دارد كه وقتى او مى بيند تو به برادر مسلمانت كمك كردى با تو سخن مى گويد. اى كاش ما گوش شنوا داشتيم و اين سخن يار را مى شنيديم. امّا اگر چه ما نتوانيم صداى خدا را بشنويم كه با ما سخن مى گويد امّا به فرموده امام صادق(ع) ايمان داريم و براى همين وقتى يكى از افراد جامعه براى كارى پيش ما آمد ما به او كمك مى كنيم و مى دانيم كه درست در همان لحظه خداوند با ما سخن مى گويد! 💖💖💖💖💖💖🍃🍃🍃🍃 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
4 ـ تخلّف از لشكر اسامه: روز 23 ماه صفر، چهارشنبه اين صداى اذان بلال است كه در شهر مدينه طنين انداخته است، مردم، كم كم به سوى مسجد مى شتابند تا نماز صبح را پشت سر پيامبر بخوانند. آمدن پيامبر به طول مى كشد، به راستى آيا پيامبر براى خواندن نماز خواهد آمد؟ امّا گويا تب پيامبر بسيار شديد شده است، او نمى تواند به مسجد بيايد. ناگهان ابوبكر وارد مسجد مى شود، او مى خواهد به سوى محراب برود و امامِ جماعت بشود، همه تعجّب مى كنند كه او در اينجا چه مى كند؟ خبر به گوش پيامبر مى رسد، او مى گويد: "مرا بلند كنيد و به مسجد ببريد". پيامبر دستمالى را بر سر خود مى بندد و با كمك على(ع) و فضل بن عبّاس به سوى مسجد مى رود، پيامبر از ابوبكر مى خواهد از محراب بيرون بيايد. پيامبر نمى تواند روى پاى خود بايستد، براى همين مى نشيند و نماز را به صورت نشسته مى خواند. بعد از نماز، پيامبر رو به ابوبكر مى كند و مى فرمايد: "مگر من به شما نگفته بودم كه به سپاه اُسامه بپيونديد؟ چرا از دستور من سرپيچى كرديد و به مدينه بازگشتيد؟". ابوبكر در جواب مى گويد: "من به اردوگاه اُسامه رفته بودم امّا چون شنيدم حال شما بدتر شده است با خود گفتم بيايم و يك بار ديگر شما را ببينم". پيامبر رو به آنها مى كند و مى فرمايد: "هر چه سريعتر به سپاه اُسامه ملحق شويد و به سوى روم حركت كنيد، بار خدايا! هر كس كه از سپاه اُسامه تخلّف كند، لعنت كن". 5 ـ ماجراى قلم و دوات: روز 24 ماه صفر، پنج شنبه حدود سى نفر از مسلمانان در خانه پيامبر جمع شده اند. آنها براى عيادت پيامبر آمده اند، خيلى از آنها اشك حسرت مى ريزند و از اين كه قدر اين پيامبر مهربانى ها را ندانستند، غصّه مى خورند. پيامبر رو به ياران خود مى كند و مى فرمايد: "براى من قلم و دوات بياوريد تا براى شما مطلبى بنويسم كه هرگز گمراه نشويد". يك نفر بلند مى شود تا قلم و كاغذى بياورد كه ناگهان صدايى همه را حيران مى كند: "بنشين! اين مرد هذيان مى گويد، قرآن ما را بس است". سخن او ادامه پيدا مى كند: "بيمارى بر اين مرد غلبه كرده است، مگر شما قرآن نداريد؟ ديگر براى چه مى خواهيد پيامبر برايتان چيزى بنويسد؟". او عُمَر است كه چنين سخن مى گويد. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🌷🖤🌷
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
آرى، بى جهت نبود كه اصبغ با اين سن و سال زيادى كه داشت سعى مى كرد تا نماز خود را در مسجد بخواند. او مى دانست كه خداوند متعال براى مسجد رفتن اثر خاصّى قرار داده است. پس اى جوانانى كه به دنبال پيدا كردن دوست صميمى و خوب هستيد، به سوى مسجد بشتابيد تا صاحب خانه براى شما طرح يك دوستى بزرگ را بريزد. آرى، موفّقيّت در سايه دوستى با يار و همراهى مناسب حاصل مى شود. اگر خواهان عرفان هستى و مى كوشى تا به معرفت برسى به سوى مسجد رو كن. بيا و با خانه خدا دوست شو كه صاحب خانه از قلبِ تو، با معرفتى راستين پذيرايى مى كند. اگر مى خواهى رحمت خدا را به سوى خود جذب كنى; اگر دوست دارى مهربانى خدا را به صورت ويژه در زندگى خود بيابى، به سوى مسجد بشتاب تا زير باران مهربانى خدا قرار بگيرى. اگر فاصله گرفتن از گناه برايت سخت شده است; اگر شيطان وسوسه ات مى كند و تو در مقابل وسوسه هاى او احساس ضعف مى كنى به مسجد بشتاب، آن جا است كه خداوند ايمان تو را شارژ مى كند. بدان با همين حضور در خانه خدا مى توانى ايمان خود را تقويت كنى. شيطان در كمين تو است و تو بايد آماده باشى. بايد شيطان را از خود نااميد كنى. تو با مسجد رفتن مى توانى هر آنچه براى خوشبختى معنوى لازم دارى به دست آورى. آيا ديگر تنهايى ها براى تو بس نيست؟ درمانِ روح تو همين حضور در مسجد است و صاحب خانه كه خيلى آقا و مهربان است، از همه نيازهاى تو آگاه است. او مى داند كه در اين لحظه به راهنمايى يك دوست نياز دارى. براى همين مى بينى از راهى كه باور نمى كنى يك دوست خوب روزيت شد و آنگاه زندگى تو متحوّل مى شود.🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 چه غوغايى در دروازه شهر به پا شده است! پير و جوان، زن و مرد به استقبال سفير خورشيد آمده اند. صداى شادى و سرور همه جا را فرا گرفته است و همه منتظر آمدن مسلم هستند. نگاه كن! همه چشم ها به آن سو دوخته شده است. آيا موافقى تا با هم به ميان جمعيّت برويم؟ عدّه اى اشك شوق مى ريزند; آنها باور نمى كنند كه نماينده امام حسين(ع)تا لحظاتى ديگر وارد اين شهر مى شود. انتظار به سر مى آيد و مسلم به دروازه شهر كوفه مى رسد. گروه زيادى از جوانان گرد او حلقه مى زنند و او را با احترام زيادى وارد شهر كوفه مى نمايند. مردم سر از پا نمى شناسند; همه براى ديدن مسلم هجوم مى آورند. اين سر و صدا براى چيست؟ خواننده عزيز، بيا برويم و ببينيم كه چه خبر شده است. عجب! بزرگان شهر با هم دعوا مى كنند! آخر براى شما زشت است; خداى نكرده سن و سالى از شما گذشته است; براى چه صدايتان را براى هم بلند كرده ايد؟ ــ ما مى خواهيم ميزبان مسلم باشيم. ــ نه، مسلم بايد به محلّه ما بيايد. دعوا براى اين است كه مسلم به خانه چه كسى برود. امروز كه مردم براى مسلم اين گونه دعوا مى كنند، پس وقتى امام حسين(ع)به اين شهر بيايد، چه خواهند كرد؟ به هر حال، مردم كوفه امروز صحنه هاى زيبايى از عشق به مسلم را آفريدند. اينجا سراسر شور و اشتياق است. جوانان به مردم مى گويند: "مسلم از راه دورى آمده است، اجازه بدهيد، مسلم را به خانه ببريم تا استراحت كند". و مسلم با عدّه اى از جوانان به سوى يكى از محلّه هاى شهر حركت مى كند. <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>