eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
ــ خديجه! من امشب به معراج رفتم و مهمان خدا بودم. ــ خدا از مهمانش چگونه پذيرايى كرد؟ ــ او به زودى به ما دخترى خواهد داد كه نامش فاطمه خواهد بود. نسل من از او خواهد بود. نسلى كه بسيار بابركت است. ــ خدا را شكر. ــ خديجه! در همه اين سفر، جبرئيل همراه من بود. او در پايان اين سفر از من خواسته اى داشت. ــ خواسته او چه بود؟ ــ از من خواست تا سلام او را به تو برسانم. مدّتى مى گذرد، ديگر وقت آن است كه فاطمه(س) به دنيا بيايد. خديجه نياز به كمك دارد. او كسى را به سراغ زنان قابله مى فرستد تا به كمك او بيايند; امّا به يارى او نمى آيند. آنها براى خديجه چنين پيام مى فرستند: خديجه! چرا با محمّد ازدواج كردى؟ چرا از او حمايت كردى؟ چرا به دين او ايمان آوردى؟ ما به كسى كه بت هاى ما را قبول ندارد كمك نمى كنيم! خدايا! خديجه چه كند؟ شب فرا مى رسد و تاريكى همه جا را فرا مى گيرد. خديجه تنهاىِ تنها، در اتاقش است. او ماجراى زنان مكّه را به پيامبر نمى گويد. او نمى خواهد پيامبر غصّه بخورد. اكنون خديجه دست به دعا برمى دارد: بار خدايا! فقط از تو كمك و يارى مى خواهم! 🌻🌻🌻🌻💖🌻🌻🌻🌻 @shohada_vamahdawiat @hedye110