eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🍃🍃 آقاى سُنّى! تو به سخن خود ادامه دادى و اشكال ديگرى را مطرح نمودى. تو مى گويى اگر واقعاً عُمَر و ابوبكر به خانه فاطمه هجوم برده باشند، پس چرا على(ع) با عُمَر و ابوبكر دوست بود و آن ها را يارى مى كرد؟ اگر ادّعاى شيعيان صحيح بود، على(ع) هرگز با خلفا همكارى نمى كرد. اين سخن توست: در صورت صحّت اين مطلب، حضرت على با چه مجوّزى دست در دست خلفا گذاشته بود؟ چرا در همه موارد به آن ها كمك مى نمود؟ حضرت عُمَر، هيچ موردى را بدون مشورت با على فيصله نمى داد، حضرت عُمَر مى فرمود: "لولا علىٌ لهلك عُمَر"، يعنى اگر على نبود عُمَر هلاك مى شد. حضرت على چرا چنين مى كرد؟ آقاى سُنّى! تو گفتى كه على(ع) در همه موارد به خلفا كمك مى كرد، از تو مى پرسم: در كجا چنين مطلبى آمده است؟ هيچ كس شجاعت و فداكارى هاى على(ع) را در جنگ هاى زمان پيامبر فراموش نمى كند. حتماً نقش تعيين كننده او را در جنگ هاى بَدر، اُحُد، خَندق شنيده اى! وقتى ابوبكر و عُمَر به خلافت رسيدند، آن ها شروع به فتح كشور عراق، ايران و... نمودند، به راستى چرا على(ع) هيچ گاه در آن جنگ ها شركت نكرد؟ تو گفتى على در همه موارد، خلفا را يارى كرد، آيا نبايد از خود سؤال كنى چرا على(ع) ميدان جنگ را رها كرد؟ تو گفتى كه عُمَر هيچ موردى را بدون مشورت على(ع) انجام نمى داد! من به تاريخ مراجعه كردم، نشستم و حساب كردم، ديدم آنها تقريباً هر سه ماه يك بار، به على(ع)مراجعه مى كردند! آرى، وقتى خلفا گرفتار مى شدند و نمى توانستند مشكلى را حلّ كنند، چاره جز كمك از على(ع)نمى يافتند. على(ع) هم براى مصلحت جامعه آن مشكلات را رفع مى كرد. اكنون تو خودت بگو اين كه على(ع)هر 3 ماه، جوابِ يك مسأله حكومت را بدهد، معنايش همكارى و دوستى او با اين حكومت خلفا است؟ نگاه كن! همه مردم در آنجا جمع شده اند، چه خبر است! گويا مى خواهند زنى را سنگسار كنند! اين زن كار زشتى را انجام داده است، عفّت عمومى را لكّه دار كرده است، عُمَر دستور داده او را سنگسار كنند. خبر به على(ع) مى رسد، او نزد عُمَر مى آيد و به او مى گويد: ــ اى عُمَر! تو دستور داده اى كه اين زن را سنگسار كنند؟ ــ آرى! من اين دستور را دادم تا ديگر كسى جرأت نكند كار خلاف انجام بدهد. ــ اى عُمَر! اين زن، يك ديوانه است، عقل ندارد، مگر نمى دانى كه خداوند از ديوانه تكليف را برداشته است؟ او چون عقل ندارد به زشتى زنا آگاه نبوده است. تو نبايد او را سنگسار كنى. ــ لَولاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر! اى على اگر تو نبودى، من هلاك مى شدم. الآن دستور مى دهم تا او را آزاد كنند. 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بانوى من! اكنون كه دانستم كه در لحظه جان دادن شيعيان، تو به ديدن آنها مى آيى، از تو مى خواهم مرا در زمره محبّان واقعى خود قرار دهى، خوشا به حال كسى كه فاطمى باشد! اگر لطف كنى مرا به اين آرزويم برسانى، مرگ براى من از هر چيز لذّت بخش تر خواهد بود، لحظه مرگ، اشك شوق وصال بر چشم من خواهد نشست، شما مى دانيد كه من يك عمر به عشق شما زندگى كردم و شوق ديدارتان را داشته ام. در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم***بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم آرى، زندگى فقط با محبّت و عشق تو دلنشين مى شود و مرگ و جان دادن هم با حضور تو از عسل شيرين تر ! بانوى من! شنيده ام روز قيامت، فرشته اى صدا مى زند: "اى مردمان! چشم هاى خود را فرو گيريد كه فاطمه(س) مى خواهد به سوى بهشت برود". تو به سوى بهشت حركت مى كنى، ولى نزديك پل صراط مى ايستى و از خدا مى خواهى كه به تو اجازه دهد تا دوستانت را از آتش جهنّم آزاد گردانى. تو هرگز دوستان خود را تنها رها نمى كنى و آنان را از ياد نمى برى. و خدا در پاسخ تو چنين مى گويد: "اى فاطمه! امروز روز توست! هر كس را كه مى خواهى شفاعت كن و با خود به سوى بهشت ببر!". چه شكوهى دارد آن روز! همه ما منتظر آن روز باشكوه هستيم... 💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃 🌹 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
آيا عَمْرو عاص را مى شناسى ؟ همان كسى كه براى معاويه نقشه هاى زيركانه مى ريخت، همان كسى كه در جنگ صفّن دستور داد تا قرآن را بر سر نيزه ها بكنند . اكنون او بر مى خيزد و چنين مى گويد : "اى مردم عراق ! ما و شما همه، مسلمان هستيم ; امّا ميان ما اختلاف افتاد و شما در حقّ ما ظلم زيادى نموديد و امروز وقت آن رسيده است كه گذشته را جبران كنيد و با معاويه بيعت كنيد" . مردم با معاويه بيعت مى كنند، ابتدا بزرگان قبيله ها و بعد ريش سفيدان پيش قدم مى شوند . آنجا را نگاه كن ! قَيس كنار امام حسن(ع) ايستاده است، همان فرمانده شجاعى كه با چهار هزار نفر پيمان بسته بودند كه تا پاى جان در راه امام خود شمشير بزنند . اشك در چشمان او حلقه زده است، او باور نمى كرد كه چنين روزى را ببيند . آرى، اگر مردم كوفه بىوفايى نمى كردند، اگر فريب وعده هاى معاويه را نمى خوردند، هيچ وقت كار به اينجا نمى رسيد . او با خود فكر مى كند كه آيا من هم بايد با معاويه بيعت كنم ؟ قَيس در حالى كه اشك در چشمش حلقه زده است رو به امام حسن(ع)مى كند و مى گويد : ــ اى پسر رسول خدا، آيا اجازه مى دهى كه با معاويه بيعت كنم . ــ آرى . ــ ولى من يك قسم مهم خورده ام . ــ چه قسمى ؟ ــ آن روز كه معاويه براى من سكّه هاى طلا فرستاد، مى خواست من از شما جدا شوم من قسم خوردم كه با معاويه روبرو نشوم مگر اينكه بين من و او شمشير و نيزه باشد . امام حسن(ع) با خود فكر مى كند اگر همه ياران من مانند قَيس اين گونه باوفا بودند كار به اينجا كشيده نمى شد . به معاويه خبر مى دهند كه قَيس چنين قسمى خورده است، او خنده اى مى كند و مى گويد : "مگر قَيس قسم نخورده است كه مرا ملاقات نكند مگر اينكه بين من و او شمشير و نيزه ها باشد، اكنون، چند شمشير و نيزه در مقابل من قرار دهيد تا قسم قَيس درست باشد" . اطرافيان معاويه نيزه و شمشيرهايى را مقابل معاويه مى گذارند و قَيس به نزد معاويه مى رود و با او بيعت مى كند . 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ساعتى از شب گذشته است، امشب مهتاب بالا آمده است. خواب به چشم من نمى آيد. نمى دانم فردا چه خواهد شد. خدا خودش رحم كند. تو نگاهى به من مى كنى و مى گويى: ــ چرا اين قدر نگران هستى؟ گيرم كه ابن عبدُوُدّ با دوستانش از خندق عبور كردند، آنها چهارنفر بيشتر نيستند، اين كه اين قدر نگرانى ندارد. ــ اين چه حرفى است كه تو مى زنى؟ اگر ابن عبدُوُدّ از خندق عبور كند، در واقع هزار نفر از خندق عبور كرده است. ــ يعنى چه؟ چطور چنين چيزى ممكن است. ــ ابن عبدُوُدّ شجاع ترين جنگجوى عرب است. او را با هزار نفر برابر مى دانند. ــ نه، اين طورى ها هم كه تو مى گويى نيست. ــ مگر حكايت سرزمين "يَليَل" را نشنيده اى؟ ــ نه، حكايت آن را چيست؟ ــ يَليَل، منطقه اى ميان مكّه و مدينه است. سال ها پيش، وقتى كاروان تجارى قريش از آنجا عبور مى كرد، قبيله "بنى بَكْر" به اين كاروان حمله كردند. آن روز ابن عبدُوُدّ همراه كاروان بود. او شمشير از نيام كشيد و به همه كاروانيان دستور داد تا كنار بروند و او به تنهايى در مقابل همه غارتگران ايستاد. از آن روز او را جنگجوى "يَليَل" مى نامند. صبح فرا مى رسد، صداى شيپور جنگ به گوش مى رسد، طبل ها نواخته مى شوند، شورى در سپاه احزاب افتاده است. ابن عبدُوُدّ زره بر تن مى كند، كلاه خود بر سر مى گذارد و سوار بر اسب مى شود، دوستان او هم همراه او هستند. او آرام آرام حركت مى كند، سپاه را يك بار دور مى زند تا اسبش خوب گرم شود. بعد از آن اسب را به حالت تاختن درمى آورد. همه مسلمانان نگاهشان به اسب سواران است. به راستى آنها چه نقشه اى در سر دارند. معلوم نيست كه چه مى خواهند بكنند. ابن عبدُوُدّ به قسمتى از خندق مى رود كه روبروى كوه سَلع است، امّا به سرعت از آنجا دور مى شود، هيچ كس نمى تواند پيش بينى كند كه او مى خواهد چه كند. ابن عبدُوُدّ از خندق دور مى شود و در دور دست مى ايستد، به نقطه اى خيره مى شود. هدف را مشخص مى كند و ناگهان او دهانه اسب را مى كشد و ضربه اى محكم به اسبش مى زند، اسب مثل باد پيش مى تازد و چهارنعل پيش مى آيد و به نقطه "مداد" نزديك مى شود. اكنون فرياد ابن عبدُوُدّ در فضا مى پيچد: بپر! خداى من! اسب مانند مرغى از بالاى خندق به پرواز درمى آيد و از خندق عبور مى كند. بعد از او دوستانش هم از خندق عبور مى كنند. على(ع) به همراه اسب سواران با سرعت به سوى منطقه "مداد" هجوم مى برد، او عدّه اى از بهترين تيراندازان را در آنجا مستقر مى كند تا راه عبور دشمن بسته شود. بعد از آن، على(ع) خود را به مركز فرماندهى مى رساند، او اسب را تحويل يكى از يارانش مى دهد تا به منطقه "مداد" بازگردد. ابن عبدُوُدّ همراه با چهار سوار به سوى كوه سَلع مى تازند، آنجا كه اردوگاه مسلمانان است. وقتى به آنجا مى رسند لگام اسب ها را مى كشند و منتظر مى مانند. ابن عبدُوُدّ پيش مى تازد و درست روبروى اردوگاه مى ايستد. نفس همه در سينه حبس شده است. خيلى ها با تعجّب نگاه مى كنند، آخر چگونه ابن عبدُوُدّ توانست از خندق عبور كند؟ ديگر صداى طبل ها و شيپورها به گوش نمى رسد، كفّار همه خوشحال هستند امّا مسلمانان در سكوت كامل هستند. مردى كه يك تنه با هزار سوار برابر است در مقابلشان ايستاده است و شمشير خود را در فضا مى چرخاند. اين ابن عبدُوُدّ عجب اعجوبه اى است، راست مى گويند كه او اسطوره عرب است. همه مبهوت اويند، هيچ كس از جاى خود تكان نمى خورد. به راستى اين دلاور قهّار چه خواهد كرد؟ آيا يك تنه به لشكر اسلام حمله خواهد كرد؟ او گفته است كه براى پيروزى آمده است! ❣❣❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ما خزانه داران علم خدا هستيم، خدا ما را با دانشى كه به ما داده است، بزرگ و عزيز نمود، فقط ما هستيم كه به همه چيز در آسمان ها و زمين آگاهى داريم و از همه چيز باخبر هستيم. آن روز كه خدا از پيامبران بزرگ خود، عهد و پيمان مى گرفت ما را به عنوان خزانه داران علم خود به آن ها معرّفى نمود. ما درياى حلم و بردبارى هستيم، بر ديگران خشم نمى گيريم و هرگز بردبارى را فراموش نمى كنيم. ما ريشه و اساس همه خوبى ها هستيم، هر چه خوبى و زيبايى مى بينيد، از ما سرچشمه گرفته است، خوبىِ همه خوبان، از وجود ما مى باشد، ما اساس زيبايى ها و خوبى هايى هستيم كه تو در بندگان خوب خدا مى بينى. اگر كسى براى رسيدن به خدا از راهى غير از راه ما برود، به هدف خويش نخواهد رسيد. آيا مى خواهى حكايت موسى(ع) را برايت نقل كنم تا بهتر بتوانى به مطلب پى ببرى؟ روزى از روزها، موسى(ع) از مكانى عبور مى كرد، نگاهش به مردى افتاد كه دست هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و دعا مى كرد، موسى از كنار او عبور كرد و بعد از مدّتى، باز حضرت موسى از آنجا عبور كرد، ديد كه آن مرد هنوز دعا مى كند و دست هايش رو به آسمان است و اشك در چشمان خود دارد، گويا هنوز حاجت او روا نشده است. در اين هنگام خدا به موسى(ع) چنين سخن گفت: اى موسى! او هرچقدر مرا بخواند و دعا كند، من دعايش را مستجاب نمى كنم، اگر او مى خواهد من صدايش را بشنوم و حاجتش را روا كنم بايد به دستور من عمل كند، من دستور داده ام تا بندگانم از راهى كه گفته ام مرا بخوانند. اين مرد هم بايد از راه تو و راه جانشين تو (هارون) به سوى من بيايد، نه اين كه راه ديگرى را بپيمايد و از راهى كه من معيّن كرده ام، روى برگرداند. اين سخن خدا بود كه خيلى چيزها را براى مردم روشن مى كند، خدا دوست دارد كه بندگانش از راه ايمان به سوى او بيايند. خلاصه آن كه اگر دوست دارى خدا صدايت را بشنود و حاجت تو را بدهد به سوى ما رو كن كه ما راه ايمان هستيم، اگر از اين راه به سوى خدا بروى، خدا صدايت را مى شنود و تو را قبول مى كند، امّا اگر راهى غير از راه ما بپيمايى، بدان كه خدا به تو نگاهى نخواهد نمود. بدان كه خدا ما را امين خود قرار داده است، ما امين خدا در آسمان ها و زمين هستيم، ما امين علم و دانش خدا هستيم، ما امين رازها و اسرارى هستيم كه هيچ كس غير ما آن را نمى داند. ما يادگار پيامبران خدا هستيم و خدا ما را از ميان همه بندگان خوب خودش، انتخاب نموده است و ما را بر همه برترى داده است. ما از نسل آخرين پيامبر خدا، محمّد(صلى الله عليه وآله) هستيم. ♦️♦️♦️♦️🔷♦️♦️♦️♦️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59