🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_نود_شش.....
دیگر چیزی از حرفهای دکتر را نشنیدم ، چشمانم انگار
توی خونه جا مانده بود. درست همون لحظه ای که رادوین
فریاد زد و من ازش به دل گرفتم. خدای من اون در تمام
لحظات عصبانیتش رو کنترل میکرد ! حتی به من گفت
که از جلوی چشماش دور بشم تا مبادا نتونه جلوی این
خشم رو بگیره و حرمت ۵ ساله ای که ایجاد کرده بود ،
یک دفعه شکسته بشه .
اما چه خوب تونست از پس این خشم بر بیاد . انقدر خوب
که حالا دیگه هیچ دلخوری ازش نداشتم . یه ذوقی توی
دلم بود و اشکی مصر و لجباز توی چشمام . نه میخواستم
بخندم ، نه میخواستم گریه کنم . مونده بودم بین یه
دوراهی که از ذوق بخندم یا از غم گریه کنم.
نفهمیدم چی گفتم و چطور از دکتر تشکر کردم و دکتر
چطور نصیحتم کرد. انگار شده بودم مثل یک رباتی که
فقط یکسری کلمات را ادا میکنه اما هیچ احساسی نسبت به
این کلمات نداره . از مطب دکتر که بیرون آمدم ، حالم
خیلی بد بود ، بد بود برای خودم که زود قضاوت کردم و
چه خوب شد که به رادوین نگفتم که چرا داروهاش رو
خودسرانه کنار گذاشته . من اشتباه کردم . اشتباه تصور
کردم ، اشتباه قضاوت کردم . زود و عجولانه تصمیم گرفتم
، اما هنوز بحث و شبهه در مورد آیدا برجا بود . نمیدونستم
تصمیم رادوین در مورد آیدا چیه . نمیدونستم واقعا آیدا از
روی صداقت گفته بود یا از روی نیرنگ و فریب . باید همه
چیز رو دست زمان می سپردم . وقتی زمان تونست به من
ثابت کنه که رادوین چقدر خوب توانسته خشم اش رو
کنترل کنه ، و چقدر خوب تونسته درمانشو ادامه بده و به
جایی برسه که داروهاش قطع بشه ، پس حتما زمان هم
میتونست به من ثابت کنه که قلب رادوین با منه یا با آیدا ؟
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>