eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت سی(زندگینامه پیامبر) ✨گروه مزبور در مکه با پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملاقات نمودند و برای انجام دادن مراسم بیعت وقت خواستند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: محل ملاقات، مِنیٰ است. هنگامی که در شب سیزده ذی الحجه، دیدگان مردم در خواب فرو می رود، در پایین عقبه مِنیٰ به گفتگو بنشینیم. 🍁شب سیزدهم فرا رسید، رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) پیش از همه با عموی خود عباس بن عبدالمطلب در عقبه حاضر شدند. پاسی از شب گذشت، دیدگان مشرکان عرب به خواب رفته بود. مسلمانان یکی پس از دیگری از جای خود بلند شدند و مخفیانه به سوی عقبه آمدند. سپس بعداز سخنانی که بین آنان و پیامبر(صلی الله علیه و آله) ردّ و بدل شد، با آن حضرت بیعت کردند و رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) قول داد که در موقع مناسبی مکه را ترک گوید و به سوی یثرب برود. سپس مراسم بیعت پایان پذیرفت و جمعیت متفرق شدند. 🍁چون صبح شد ناگهان دومین پیمان عقبه، مثل بمب در میان قریش صدا کرد. سران بت پرست فهمیدند که شب گذشته در تاریکی شب، هفتاد و سه نفر از یثربیان، با پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیمان بسته اند که از وی مانند فرزندان خود دفاع کنند، لذا برای تحقیق بیشتر نزد یثربیان آمدند و گفتند: به ما گزارش دادند که شما شب گذشته با محمد(صلی الله علیه و آله) در عقبه، پیمان دفاعی بسته اید و به او قول داده اید که بر ضد ما قیام کنید! آنها سوگند یاد کردند، که ما هرگز دوست نداریم، آتش جنگ میان ما و شما روشن گردد و... ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 على(ع) از همه مى خواهد تا بعد از او از حسن(ع) اطاعت كنند، حسن(ع)، امام دوّم است و بر همه ولايت دارد. او دستور مى دهد تا كتاب و شمشير ذوالفقار را نزد او بياورند، اينها نشانه هاى امامت هستند. آن كتابى است كه فقط بايد به دست امام باشد، در آن كتاب، سخنان پيامبر است كه به دست على(ع) نوشته شده است. اكنون على(ع) از حسن(ع) مى خواهد تا كتاب و شمشير را تحويل بگيرد. بعد چنين مى گويد: "حسن جان! پيامبر اين دو چيز را به من سپرد و از من خواست تا هنگام مرگ آنها را به تو تحويل بدهم، تو هم بايد در آخرين لحظه زندگيت آنها را به برادرت حسين بدهى". بعد رو به حسين(ع) مى كند و مى گويد: "حسين جانم! پيامبر دستور داده است كه قبل از شهادتت، كتاب و شمشير را به امام بعد از خود بدهى".73 * * * حسن جان! وقتى من از دنيا رفتم، مرا غسل بده و با كفنى كه پيامبر به من داده است، مرا كفن نما كه آن كفن را جبرئيل(ع) از بهشت براى ما آورده است. حسن جان! بدن مرا شب تشييع كن! وقتى مرا در تابوت نهاديد، به كنارى برويد، بايد فرشتگان بيايند و جلو تابوت مرا بگيرند. هر وقت ديديد كه جلو تابوت من بلند شد، شما هم عقب تابوت را بگيريد و همراه فرشتگان برويد. آنها از شهر كوفه خارج خواهند شد و به سمت بيابان خواهند رفت، هر جا كه نسيم ملايمى وزيد، بدانيد كه شما وارد "طور سينا" شده ايد، همان جايى كه خدا با پيامبرش موسى(ع)سخن گفت. بعد از آن صخره اى كه نورانى است خواهيد ديد، فرشتگان تابوت مرا كنار آن صخره به زمين خواهند نهاد. آنوقت شما زمين را بكنيد، ناگهان قبرى آماده خواهيد يافت. آن قبرى است كه نوح(ع) براى من آماده كرده است. سپس بر بدن من نماز بگزاريد و بدن مرا به خاك بسپاريد و قبر مرا مخفى كنيد. هيچ كس نبايد از محلّ قبر من آگاه شود. فرزندم! وقتى من از دنيا بروم، از دست اين مردم سختى هاى زيادى به شما خواهد رسيد، از شما مى خواهم كه در همه آن سختى ها صبر داشته باشيد. * * * حسين جان! روزى مى آيد كه تو مظلومانه به دست اين مردم شهيد خواهى شد... سخن على(ع) به اينجا كه مى رسد، بار ديگر از هوش مى رود. لحظاتى مى گذرد، او چشم باز مى كند و مى گويد: اينها رسول خدا و عموى من حمزه و برادرم، جعفر(عليهم السلام) هستند كه مرا به سوى خود مى خوانند. آنها مى گويند: "اى على! زود به سوى ما بيا كه ما مشتاق تو هستيم". صداى گريه همه بلند مى شود، على(ع) نگاهى به همه فرزندان خود مى كند: حسن، حسين، زينب، اُم كُلثوم، عبّاس... خداحافظ! من رفتم! خداحافظ! سلام! سلام! سلام بر شما! اى فرشتگان خوب خدا! (لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ). او اين آيه قرآن را مى خوانَد: "آرى! براى اين بهشت جاودان، بايد عمل كنندگان تلاش و كوشش نمايند". اكنون رو به قبله مى كند و چشم خود را مى بندد و مى گويد: أشهَدُ أنْ لا الهَ إلاّالله. أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. و روح بلند او به آسمان پر مى كشد، على(ع) براى هميشه ساكت مى شود، سكوت على(ع)، آغازِ گم شدن عدالت است، عدالتى كه بشريّت هميشه به دنبالش خواهد بود. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | ارتش؛ نماد استقلال و استحکام ✏️ رهبر انقلاب: امروز ارتش به جای اینکه حق نداشته باشد به قطعه‌ی هواپیمای جنگنده‌ی خریداری‌شده‌ی با پول گزاف از آمریکایی‌ها، نگاه کند و دست بزند، خودش آن هواپیما را میسازد، و بلد است بسازد. ✏️ ارتش امروز سازنده است، مبتکر است، دارای ابتکار است. ۱۴۰۱/۱۱/۱۹ 🌷 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✍ آیت الله بهجت(ره): از سخنان علی علیه السلام است که: «بدان تمام اعمالت تابع نمازت می باشد»؛ برترین نوع اصلاح نماز به جا آوردن آن در اول وقت می باشد و بالاترین مرحله اصلاح نماز روی آوردن و توجّه با تمام وجود در نماز به خداوند متعال است. و اوّلی برای کسی که خدا بخواهد به دوّمی منجر می گردد و خداوند آگاه و هدایتگر است و به ما و شما توفیق عنایت می فرماید. 📚 فریادگر توحید، ص٢٢٩ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
♦️سلامی: صهیونیست‌ها دو نفر از ما را شهید کردند اما هفت نفر از آن‌ها کشته شد فرمانده کل سپاه: 🔹اسرائیل امروز از سوریه، لبنان و نوار غزه مورد حمله موشکی قرار می‌گیرد و از کرانه باختری شعله‌های خشم زبانه می‌کشد. 🔹رژیم صهیونیستی دیورا‌های چند صد متری دور خود کشیده و با قوی‌ترین سنسور‌ها پایش و رصد امنیتی می‌کند و حتی یک حیوان نمی‌تواند از مرزهایش عبور کند، اما دست‌های غیبی کرانه باختری را مسلح کرد و شما تفنگ‌های مدرن خودکار و سلاح‎های خودکار را در دست فلسطیینان می‌بینید. 🔹صهیونیست‌ها دو نفر از نیروهای ما را (در سوریه) شهید کردند، اما با دست‌های غیبی هفت نفر از آن‌ها کشته شدند، این معادلات دیگر به نامعادلات تبدیل شده است. 🇮🇷🇮🇷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
شش رکعت در هر رکعت حمد و صد مرتبه آیة الکرسی و صد مرتبه توحید و صد مرتبه کوثر و بعد از نماز صد مرتبه صلوات @hedye110
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات 💥 شما خوبان 🌷 شبتون نورانی 💥 دلهاتون خدایی ♥️ شب بخیر 🌷 التماس دعا 🙏 🌷🍃 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ... 🌿سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح شد بازهم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیم ِخنکی! دل به صفا می‌آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می‌آید سلام صبحتون بخیر🌺 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
🌻 روزی که صالح می خواست بازگردد فراموشم نمی شود.😊 سلما سر از پا نمی شناخت. از اول صبح به دنبال من آمده بود که با هم به تدارکات استقبال بپردازیم. منزلشان مرتب بود. با سلما رفتیم میوه و شیرینی خریدیم و دسته گل بزرگی که پر از گلهای نرگس بود.💐 سلما می گفت صالح عاشق گل نرگس است. اسپند و زغال آماده بود و حیاط آب و جارو شده بود. سلما بی قرار بود و من بی قرارتر😅 از وقتی که با سلما تنها شده بودم و از صالح تعریف می کرد و خصوصیات او را در اوج دلتنگی هایش تعریف می کرد و از شیطنت هایش می گفت، حس می کنم نسبت به صالح بی تفاوت نبودم و حسی در قلبم می پیچید که مرا مشتاق و بی تاب دیدارش می کرد. "علاقه؟؟؟!!!😳 اونم در نبود شخصی که اصل کاریه؟ بیجا کردی مهدیه.😡 تو دختری یادت باشه☝️🏻 در ضمن چشاتو درویش کن"😒 صدای صلوات بدرقه اش بود و با صلوات هم از او استقبال شد. سعی کردم لباس مناسبی بپوشم و با چادر رنگی کنار سلما ایستاده بودم. یک لحظه حس کردم حضورم بی جاست.😰 نمی دانم چرا دلم فشرده شد. قبل از اینکه از ماشین پدرش پیاده شود خودم را از جمعیت جدا کردم و توی حیاط خودمان لغزیدم. از لای در به آنها نگاه کردم و اشک شوق سلما را دیدم که در آغوش با شرم و حیای صالح می ریخت. آهی کشیدم و چادر را از سرم در آوردم و داخل خانه رفتم. " مثل اینکه سلما خیلی سرش شلوغه که متوجه نبودِ من نشده😔" یک ساعت نگذشته بود که پدر و مادرم بازگشتند. ــ چرا اومدی خونه؟؟😯 ــ حوصله نداشتم زهرا بانو(به مامانم می گفتم) ــ چی بگم والا... از صبح که با سلما بودی. تازه لباست هم پوشیدی چی شد نظرت عوض شد؟😒 ــ خواستم سلما گیر نده. وگرنه از اول هم حوصله نداشتم.😔 ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat