🌷مهدی شناسی ۲۱۲🌷
🌹...ومختلف الملائكة...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔷ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ.ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
🔷ﺷﻬﯿﺪ ﺻﯿﺎﺩ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑود:"ﯾﮏ ﺷﺒﯽ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻗﻢ.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ.ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨﯽ.
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ. ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ.ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺳﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ بود.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻪ.ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﻤﺎ.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻧﯿﻤﻪﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﻦ،ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮑﻨﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ.
🔷ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﻧﻤﯽﺷﺪ.
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﻧﻤﯽﺭﺳﺎﻧﺪ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﯽ ﻣﯽﺯﻧﯿﻢ،ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺑﺮﺳﺎﻧﯿﻢ!!
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﮔﻔتند ﭼﺮﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯽﺷﻮﯾﺪ؟!
ﻣﯽﻓﺮﻣﻮﺩ ﻧﻪ ﺿﺮﻭﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.ﻏﺮﺽ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻫﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ.ﺑﻌﺪ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ؟!ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﺑﻠﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩند...
🔷ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻟﻤﻼﺋﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ و ﺭﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﺁﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
🔷ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ،ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ،ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺣﻆ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﻧﻤﯽﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ است ﮐﻪ ﺧﻮﯼ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ.
🔷اگر جواب سلام امام مهدی و توجهات ایشان را نمی توانیم درک کنیم به دلیل نبود خوی فرشتگی در ماست.چون ایشان مختلف الملائكة هستند.با انسان های فرشته خو رفت و آمد دارند...
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#مهدی_شناسی
#قسمت_212
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#به_یاد_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
خدایا تو را گواه می گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایشها قرار دهم.
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💢 برخی از برکات ظهور حضرت
حجت علیه السلام⇩
ابوخالد كابلى از امام باقر علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمود:
🌹 آنگاه که قائم ما قيام کند، دست خویش را بر سرِ مردم می گذارد و بدان وسيله عقل هاى آنان را جمع و خِرد و ادراک شان را کامل می کند.
📚 مختصر البصائر، ص ۳۱۹
📚الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص ۸۴۰
🌹 امام صادق علیه السلام فرمود:
🏷 علم، بيست و هفت حرف است و همه ی آنچه پیامبران آورده اند دو حرف باشد، پس مردم تا امروز به جز دو حرف را آگاه نیستند. آنگاه که قائمِ ما علیه السلام قيام کند، بيست و پنج حرف ديگر را خارج، و آن را در ميان مردم منتشر می سازد. و آن دو حرف را به آنها ضميمه می کند تا آنکه بيست و هفت حرف را منتشر نماید
📚مختصر البصائر ص ۳۲۰
📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ۵۲ ص ۳۳۶
💠 ابو ربیع شامی گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
🏷به راستی هنگامى كه قائم ما قيام کند، خداوند عزّ و جل برای شیعیان ما در قدرت گوش ها و دیده گان شان می افزاید تا آنجا که بین آنها و قائم علیه السلام هیچ پیک و قاصدی نباشد و قائم علیه السلام با آنها سخن می گوید و آنها می شنوند و او را می بینند در حالی که حضرت در جایِ خودش است.
📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج ۸ ص ۲۴۰
📚الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص ۸۴۰
🌹 امام باقر عليه السلام فرمود
🏷هر کس قائم اهل بیتم را درک کند، اگر بیماری داشته باشد برطرف می شود و چنانچه ضعيف باشد نيرومند می گردد.
📚الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص ۸۳۹
📚مختصر البصائر، ص ۳۱۹
🌹 امام باقر علیه السلام فرمود
🏷هنگامی که امرِ ما واقع شود و مهدیِ ما (علیه السلام) بیاید، هر مرد از شیعیانِ ما پُردل تر از شیر، و بُرنده تر از سرنیزه خواهد بود. با قدم هایش دشمنِ ما را پایمال می کند و با دستانش آنان را می زند و از بین می برد و این، در هنگام نزول رحمت خداوند و گشایشِ او بر بندگان محقق خواهد شد.
📚بصائر الدرجات في فضائل آل محمد (ص) ج ۱ ص ۲۴
📚بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ۵۲ ص ۳۱۸
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#به_یاد_شهدا
#شهید_مرتضی_آوینی
دشمن با اينكه بارها تجربه كرده است كه با آهن نميتواند بر ايمان ما غلبه كند، اما چارهاي ندارد جز اينكه از همين طريق عمل كند. او ميخواهد ما را بترساند. خوب اين معنا را دريافته است كه اگر ما بترسيم، ديگر از ...
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🛑داستانی زیبا از اثر دعا در حق امام زمان علیه السلام
در اصفهان مردي شيعه به نام عبدالرحمان بود، از او سئوال کردند: علت اينکه امامت امام علي النقي (عليه السلام) را پذيرفتي و دنبال فرد ديگري نرفتي چيست؟ گفت: جرياني از آن حضرت ديدم که قبول امامت آن حضرت را بر من لازم نمود. من مردي فقير اما زباندار وپر جرأت بودم به همين جهت در سالي از سالها اهل اصفهان من را برگزيدند تا با گروهي ديگر براي دادخواهي به دربار متوکل برويم. ما رفتيم تا به بغداد رسيديم هنگامي که در بيرون دربار بودم خبر به ما رسيد که دستور داده شده امام علي النّقي را احضار کنند،بعد حضرتش را آوردند. من به يکي از حاضرين گفتم: اين شخص که او را احضار کردند کيست؟ گفت: او مردي علوي وامام رافضي ها ست سپس گفت: به نظرم مي رسد که متوکل مي خواهد او را بکشد، گفتم: از جاي خود تکان نمي خورم تا اين مرد را بنگرم که چگونه شخصي است؟
او گفت: حضرت در حالي که سوار بر اسب بودند تشريف آوردند ومردم در دو طرف او صف کشيدند واو را نظاره مي کردند. چون چشمانم به جمالش افتاد محبت او در دلم جاي گرفت و در دل شروع کردم به دعا کردن براي او که خداوند شرّ متوکل را از حضرتش دور گرداند. حضرت در ميان مردم حرکت مي کرد و به يال اسب خود مي نگريست نه به راست نگاه مي کرد ونه به چپ، من نيز دعا براي حضرتش را در دلم تکرار مي کردم. چون در برابرم رسيد رو به من کرد وفرمود: استجاب الله دعاک، وطوّل عمرک وکثّر مالک وولدک. يعني: خداي دعاى تو را مستجاب کند. وعمر تو را طولاني ومال وفرزند تو را زياد گرداند. از هيبت و وقار او بدنم لرزيد ودر ميان دوستانم به زمين افتادم. دوستانم از من پرسيدند، چه شد؟ گفتم خير است وجريان را به کسي نگفتم.
🌹پس از آن به اصفهان بازگشتيم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت درهايي از مال وثروت را براي من باز کرد تا جايي که اگر همين امروز درب خانه ام را ببندم قيمت اموالي که در آن دارم معادل هزاران هزار درهم است واين غير از اموالي است که در خارج خانه دارم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت ده فرزند به من عنايت فرمود. ببينيد که چگونه مولاي ما امام علي نقي (عليه السلام) دعاى آن شخص را به خاطر نيکي او جبران وتلافي نمود. و براي او دعا فرمود با اينکه از مؤمنان نبود. آيا گمان مي کنيد که اگر در حق مولاي ما صاحب الزمان ارواحنا فداه دعا کنيد شما را با دعاى خير ياد نمي کند با اينکه شما از مومنان هستید؟
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_چهل_سه
ناگهان صدایش با بغض بالا رفت :
-چطور میتونی اینو بگی ؟
لرزش صدایش مرا شوکه نکرد. بغضی که با عصبانیت در صدایش گره خورده بود مرا متعجب کرد. زل زده در چشمانم ادامه داد :
_منم پدرم رو از دست دادم ...برای منم سخت بوده که بدونم تو دوستم نداری و فقط بخاطر اینکه برادرم قصاص نشه رضایت به عقد بدم .
پوزخند زدم ، چون می دانستم چقدر عاشقم است . شاید بی رحمی بود که اینرا به زبان بیاورم ولی انگار بی رحم شدم که گفتم :
_تو به عشقت رسیدی ...
ولی من نه .... ارغوانم نه ... پس تو باعث این بدبختی ها هستی .
چانه اش لرزید و نگاهش غوطه ور در اشکی شد که حتی پایه های قلب مرا هم لرزاند . باید سکوت می کردم .شاید وقتی کسی عاشقت باشد و تو دوستش نداری ، کمترین لطفی که میتوانی در ازای قلبی که تپش هایش را به تو اهدا کرده ، بگویی :منم همچین ..
نه اعتراف به عشق باشد نه کلامی که دلی را بشکند اما من بی رحم شدم تا دل شکسته شده ام را با آن ترک عمیق نفرتی که از رادوین داشتم ، ترمیم کنم با تحقیر رامش .
قید لیوان چایم را زدم و از روی مبل برخاستم و قبل از رفتن به طبقه ی دوم کنار شانه اش ایستادم .همان شانه ای که می لرزید از بغض .
بی آنکه نگاهش کنم گفتم :
_به نفع خودته ... دور و برم نباش ...تا دلت رو نشکنم ...نذار مجبور شم که سنگدل باشم .
سرش از سمت شانه به طرفم چرخید :
_سنگدل باش ...خیلی طبیعیه .
اخمی از تعجب توی صورتم ظاهر شد که با حرص و عصبانیت ، در میان اشکانی که تند و تند و پشت سرهم ، جوی باریکی از آب را روی صورتش روان کرده بودند ، نگاهم کرد و گفت :
_اگه تو و خواهرت سنگدل نبودید که ارغوان قاتل پدر من نمیشد .
انتظار این جمله را نداشتم .نباید میگفت هر چند حق بود یا حق داشت . اما گفتنش ، پرده ای جلوی چشم و عقلم کشید . لعنت نکردم آن وسوسه ی شیطانی پشت افکارم ذهنم را که محکم فریاد زد : " حقشه که یکی بزنی توی دهانش "
ولی با حرص از حرفی که شنیدم و حقی که شاید بود اما نه برای دفاع از خواهر نجیب و پاک من که فقط ازخودش دفاع کرده بود ، زدم . محکم . مردانه . چنان که صدای بلند هینی که کشید هم از تعجب و هم از درد ، هم نتوانست مرا پشیمان کند .
-گفتم دست به زدن ندارم اما نه برای هر حرفی...
سرش آهسته برگشت به نقطه ی شروع . به نگاه پرخشم من . شاید زیادی محکم زدم و این مقدار اضافی را آن لحظه با آنهمه عصبانیت و حرص ، نتوانستم مهار کنم .آنقدر محکم زدم که جوی خونی از لبش جاری شد و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد و چند قدمی عقب رفت . نگاهش را از من گرفت که حس کردم ، توپ بزرگی ، شاید شبیه توپ بسکتبال محکم در وجودم کوبیده شد و صدای پاهایش که از پله ها بالا رفت ، در گوشم پیچید.
اما کوتاه نیامدم و آخرین ته مانده ها حرصم را فریاد زدم :
_دیگه جلو چشمم نبینمت .
نفس بلندی کشیدم بلکه زبانه های بلند آتش عذاب وجدانم خاموش شود که نشد .لیوان چایی که آورده بود جلوی چشمانم جا مانده بود و آن دمپایی های پاشنه دارش که تا قبل از آن ، پایش بود. کلافه سرم را برگرداندم و در میان ندای بلند وجدانم که محکم سرم فریاد میکشید : "نباید میزدی " ، همان لیوان چای را هم پرت کردم طرف دیگر اتاق .
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_چهل_چهار
غوطه در افکار ضد و نقیصم بودم که در خانه باز شد ، با آن صدای جیرجیر لولای خشکش ، سرم برگشت.
_چقدر شلوغ بود ای نونوایی ... سلامعلیکم ..شما کی اومدی ؟
با دو انگشت اشاره و وسط ،خطوط افقی پیشانیم را مالش دادم و گفتم :
_نیم ساعتی میشه .
مادر بلند صدا زد :
_رامش جان ...رامش ....بیا شوهرت اومده .
_لازم نیست بیاد.
_لازمه.
گفت و چشم غرهای نصیبم کرد:
_رامش ...رامش جان .
حتم داشتم که جلوی چشم مادر ظاهر نمیشود ولی اشتباه کردم !
صدای پاهایش سرم را بلند کرد. لباسش را عوض کرده بود .
تونیک بلند سرخابی رنگی به همراه شلوارش پوشیده بود و از پلهها پایین آمد .
مادر داشت نانهای لواشی که خریده بود را روی سفره پهن میکرد تا کمی باد بخورد که سر بلند کرد سمت رامش و گفت :
_یه چایی واسه شوهرت بریز.
_نمیخوام .
و مادر باز اصرار کرد:
_یکی هم برای من بریز.
و رامش با یک سینی چای آمد.
سینی را اینبار روی میز گذاشت و بی آنکه نگاهم کند رفت کمک مادر که کاش نمیرفت .
_دستت درد نکنه دخترم ...لبت چی شده ؟!
چشمانم را تحریم کردم تا نبیند ولی گوشهایم را نه .سکوت رامش خودش جواب مادر شد.
_کار ...امیره ؟!
قبل از آنکه رامش تایید کند بلند گفتم :
_بله ...زدم تا مراقب زبونش باشه .
همان یک کلمه ، سکوت قبل از طوفان را رقم زد .مادر از جا برخاست و دوید سمت پلهها .نگاهش نکردم .
رامش نانها را جمع کرد و طولی نکشید که مادر شال و کلاه کرده با یک ساک کوچک از پلهها پایین آمد.
صدای رامش مرا متوجهی مادر کرد:
_مادر جون کجا ؟!
_قربونت برم مراقب خودت باش ...من دیگه بمونم دق کردم .
_کجا آخه ؟!
جدی جدی داشت میرفت . کفشهایش را از جاکفشی درآورد و محکم انداخت روی موزاییکهای حیاط که برخاستم :
_کجا نرگس خانوم ؟!
عصبی و بلند گفت :
_لا اله الا الله ..برو کنار امیر که میترسم منم شیطون وسوسه کنه و یکی بزنم توی گوشت.
_میگم کجا ؟!
فریاد زد:
_میرم یه جایی که تورو آدم کنم .
چادرش را محکم گرفتم :
_کوتاه بیا ..بیا تو ...الان ناراحتی .
چرخید سمتم و محکم چادرش را از چنگم کشید :
_آره ناراحتم ...از تو...از تویی که بیشتر از اینا ازت توقع داشتم .
_حالا داری کجا میری ؟
_چند روزه اقدس خانم بهم میگه یه نفر توی کاروان زیارتیشون به مشهد جا خالی داره ، میگم نه ، میخوام پیش عروس و پسرم باشم ، اما امروز دیدم نه ... باید برم از خود همون امام رضا بخوام تورو آدمت کنه .
همراه با آه بلندی گفتم :
_باشه آدم میشم حالا بیا تو .
ساک میان دستش را محکم کشیدم که فریاد زد :
_میگم نه بگو چشم ...بده به من ساک رو .
_عصبی هستی الان کوتاه بیا .
فریاد زد :
_کوتاه نمیآم ، که اگه بیام باید جواب خدای بالای سرم رو بدم ...برات متاسفم که پسر حاج صابری هستی و حرفاش از سرت پاک شده ..برات متاسفم که توی ماه حرام زدی توی دهن زنت که مردونگیتو ثابت کنی ...برو خودتو درست کن تا آروم بگیرم .
و بعد یک لنگه کفش رو پا کرده و نکرده رفت !
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خورشیدایران
#صفحهسیچهارم
#هفتمینمسابقه
3. محبّت آبرومندانهی حضرت رضا(ع) به مسافر درمانده
یَسع بن حمزه میگوید: من در مجلس حضرت رضا (ع) بودم، و با آن حضرت گفتگو میکردم، جمعیت بسیار در محضرش بودند، و از مسائل حلال و حرام میپرسیدند، در این هنگام ناگاه مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و گفت:
«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ اللهِ:
سلام بر تو ای پسر رسول خدا(ص)»، من یکی از دوستان شما و دوستان پدران و اجداد شما هستم، از سفر حج میآیم، ولی اندوختهام تمام شده، به گونهای که آنقدر ندارم تا با آن به اندازهی مسیر یک منزلگاه راه بروم، اگر صلاح میدانید، مقداری از توشهی راه را، که مرا تا وطنم برساند به من بدهید، خداوند به من نعمت داده (و در شهر خودم ثروتمند هستم) وقتی که به شهر خودم رسیدم، معادل همان مقدار، صدقه خواهم داد، خودم فقیر و مستحق صدقه نیستم.
امام رضا(ع) به او فرمود: «بنشین»، سپس به طرف مردم رو کرد و با آنها به گفتگو پرداخت تا همه رفتند، و فقط آن حضرت و سلیمان جعفری و خیثمه و من ماندیم، در این هنگام امام رضا(ع) فرمود: «اجازه میدهید به اندرون بروم؟»، سلیمان عرض کرد: «خداوند کار شما را پیش ببرد.»
امام رضا(ع) برخاست و به اندرون خانه رفت و پس از ساعتی بیرون آمد، و درِ اطاق را بست و دستش را از پنجرهی بالای در، بیرون آورد و به آن حاجی درمانده فرمود: «این دویست درهم را بگیر، و مخارج سفر را با آن تأمین کن، وقتی که به وطن رسیدی، لازم نیست که آن را از جانب من به فقرا، صدقه بدهی، آن را به تو بخشیدم، برو که نه من تو را ببینم، و نه تو مرا ببینی.»
آن شخص به سوی وطن بازگشت، سلیمان به امام رضا(ع) عرض کرد: «فدایت گردم، لطف و مرحمت فراوان نمودی، ولی چرا پول را از بالای پنجره دادی و خود را از آن مسافر پوشاندی؟»
امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: از آن ترسیدم که مبادا وقتی که با او رخ به رخ شدم، خواری سوال کردن را در چهرهاش مشاهده نمایم، آیا نشنیدهای که رسول خدا (ص) فرمود:
«اَلمُستَتِرُ بِالحَسَنَةِ تَعدِلُ سَبعِینَ حَجَّةً وَ المُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخذوُلٌ، وَ المُستَتِرُ بِها مَغفُورٌ:
آن کسی که احسان خود را (برای حفظ حریم اخلاص) بپوشاند، پاداش او، برابر پاداش هفتاد حج (مستحبی) است، و آن کسی که آشکارا گناه کند، درماندهی بیچاره است، و آن کس که آن را بپوشاند، زیر پوشش آمرزش خدا است.»
و آیا سخن یکی از پیشینیان را نشنیدهای که (در تمجید محبوبش) گوید:
مَتی آتِهِ یَوماً لِاَطلُبَ حاجَهً
رَجَعتُ اِلی اَهلِی، وَوَجهِی بِمائِهِ
«هرگاه برای رفع نیازی، نزد او بروم، به سوی اهل خانهام باز میگردم، در حالی که آبرویم به جای خود باقی است.»
💖💖💖💖💖💖💖💖💖
#خورشیدایران
#مسابقهویژهدههیکرامت
#هفتمینمسابقه
#شناختامامرضاعلیهالسلام
#شناختحضرتمعصومهسلامالله
#انتخابات
#نشر_حداکثری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#به_یاد_شهدا
#شهید_احمد_محمد_مشلب
حضرت صاحـب الزمان(عج)،خدابه شما صبر دهدزیرا او منتظر ماست نه ما منتظر او
هنگامی میشودگفت منتظریم
که خود را اصلاح کنیم…
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
#انتخابات
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
Banifateme_Babolharam_net_1.mp3
4.27M
|⇦•سفر خوبه....
#سرود ویژۀ ایام ولادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و دهۀ کرامت به نفسِ سید مجید بنی فاطمه•✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
#آیت_الله_بهجت_ره
کرامات از ضریح #امام_رضا علیه السلام بیشتر از ضریح#امام_حسین علیه السلام ظاهر میشود. بنابراین، ایرانیها باید #نعمت حرم حضرت امام رضا علیه السلام را که زیارت آن برایشان فراهم است، #مغتنم بشمارند.
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>