eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل تنگ من ... به گمانم : عاشق تر از من نداری در این آخرالزمانه که هر روز دلم بیشتر از دیروز برایت تنگ می شود تنگ ... عاشقانه نمی نویسند برایت ؟ دل بد مکن آقا : ماه محرم است و انسان های زمین عزا دارند و حال و هوای عشقبازی با حسین ترا دارند ..!! ببخش مولاجان : هوای زمین گرم است و سوزان و انسان ها را به شکایت کِشانده اما من لذت می برم از این همه گرما : میدانی چرا ؟ در این گرمای سوزان زمین : قلب م گرم تر می شود به حضور تو : احساس می کنم : عشق تو از ماورای وجودم به هستی ریخته و شور میزند بر دنیا .. گرم است بازار عاشقی من با تو در این زمانه که لحظه ها و ثانیه هایم : آتشین است به یادت .. مرا که می شناسی : بهانه بسیار دارم برای عاشقی کردن که تو باشی و من باشم و این عاشقانه ها که برایت بخوانم و بنویسم تا کمی از غربت غیبت ت کم کنم .. می دانم تنها مانده ای مولای من اما من هم یکی از همین انسان های زمین م که نمی توانم ترا تنها ببینم که غیبت : سخت می گذرد برایت .. عاشورا نزدیک است و من مشتاقانه در انتظار تو هستم : شنیده ام اهل آسمان و زمین برای تکریم به دیدارت می رسند : خوش به حال آنها که میهمانِ آستانِ عشقِ تو هستند در دلم "قدر " می خواهد با مهدی ... دلم می خواهد ، نظر بر نامه اعمالم داری : ببینی عاشقی روسیاه تر از من نداری اما نامه ام همه به نام مهدی ست ... عشق ت جاری ست در لحظه هایم ... نام ت : ذکرِ مدام من است در زمین تا بیایی .. زهرا کمالی @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
دوست خوبم! ديگر به آخر كتاب نزديك مى شويم، ما تا اينجا به امام خود سلام داده ايم و بر مصيبتش اشك ريخته ايم و بيزارى خود را از دشمنانش اعلام نموده ايم. اكنون ديگر وقت آن است دعا كنيم، پس با هم دست به دعا برمى داريم و چنين مى گوييم: بار خدايا! چه كنم! دلم بيقرار است، مى ترسم اين آخرين ديدار من با حسين تو باشد! از تو مى خواهم باز هم توفيقم دهى تا حسين تو را زيارت كنم، باز هم به ديدارش بيايم. بار خدايا! از تو مى خواهم تا مرا با شيوه زندگى حسين(ع) آشنا سازى و در عمل به آن ياريم كنى و مرا به آيين او بميرانى، مردنى كه آغاز زندگى دوباره باشد. زندگى من زندگى محمّد و آل محمّد باشد، مردن من به شيوه آنان باشد، خوب مى دانم هر كس به شيوه آنان بميرد به زندگى جاودانه دست يافته است. خدايا! آمده ام تا از حسين تو مدد بگيرم تا مرا همچون ياران او قرار بدهى، مانند كسانى كه لبخند رضايت بر لب هاى امام زمان خود نشاندند. خدايا! مرگ مرا به گونه اى قرار ده كه امام زمانم، مسلمانى مرا بپذيرد و چند قدمى همراه جنازه من، زمزمه "لا اله الا الله" سر دهد، باشد كه رحمت تو بر من نازل شود. آرزوى من اين است، مى خواهم همواره و هميشه در مسير محمّد و آل محمّد باشم. ●●●□□□□□●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سلام عزیزان عزاداریهاتون قبول باشه ان شاءالله...... امیدوارم مارو هم فراموش نکرده باشید شدیدا محتاج دعای خیرتون هستیم‌‌‌‌‌‌‌...🖤🖤🖤 امشب شب علی اکبر علیه السلام هست خیلی ها التماس دعا دارند فراموششون نکنید🖤🖤🖤 ماهم قابل باشیم شما رو دعا می‌کنیم التماس دعای فرج 🏴🏴🏴🏴 @kamali220
خا.mp3
1.8M
💢 🎤 شبتون امام حسینی 🦋💖🌹🏴🏴🏴🏴🏴
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 التماس دعای فرج @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ خیمه ات را در بیابان ها زدی، آقا چرا؟ خانه ای مَحرم ندیدی، تا شوی مهمان او؟ وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم 💔 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
🍀 ﷽ 🍀 🍁 ..... 󠀼رادوین حالم بد بود بدتر از همه روزهایی که خشمم مثل زهری تلخ ، جان مرا تا پای مرگ پیش می برد . ارغوان رفته بود ، آیینه شکسته بود و گوشه اتاق ، کنج دیوار ، خیره به در نیمه باز اتاق ، از دست ضرب دیده ام ، قطره قطره خون می چکید .نگاهم هنوز روی در نیمه باز بود . خانه در سکوتی فرو رفته بود که انگار میخواست با چنگال های تیزش مرا خفه کند . چقدر خانه بدون ارغوان و رادین ، سکوتی مرگبار داشت . دلم گرفته بود از خودم ، از این همه عشق ، از این تپش های قلبی که بی وقفه برای ارغوان میزد و انگار او نه میدید و نه میشنید.نمیدونم چی شده بود . آیدا چی گفته بود . اما یه چیزی با عقل من درست در نمیومد . از وقتی که ارغوان وکالت طالق را از من گرفته بود ، هر روز منتظر یه بهونه بودم ، هر روز منتظر یه دعوا . یه دعوای تظاهری . یه بهونه الکی . ایراد از اخالقم ، رفتارم ، خانواده ام ، یا گفتن یک کلمه عدم تفاهم بین فرهنگ او با من و خانواده ام . قطعاً که این تفاهم نبود . منو و خانواده ام کجا و ارغوان و خانواده حاج صبوری کجا !! آه بلندی کشیدم و از جا برخاستم . خیلی حالم بد بود. یه وسوسه ی شدید توی سرم افتاده بود که یکی از اون قرص های آرامش بخشی که همیشه با خوردنش از این سردرد گنگ و پردرد راحت میشدم ، بخورم . اما نباید این راه رفته را دوباره به عقب برمیگشتم . نمیخواستم تمام روزهای گذشته رو دوباره از اول شروع کنم . فشار دستام روی میز آرایش زیاد بود. میخواستم تمام دردام رو روی این دستام بندازم . در کشویی ارغوان را بی هدف باز کردم . دنبال چیزی نمی گشتم فقط برای اینکه نگاهم رو به چیزی غیر از اون فکری که توی سرم بود ، بدوزم . یک دفتر کوچک با جلد پارچه ای سبز رنگ با گلهای ریز قرمز ، توجه ام رو جلب کرد. خیلی عجیب بود . این دفتر یک دفتر معمولی نبود . مثل دفتر یادداشت برای خرید های روزانه نبود . یه جور زیبایی جلد قشنگش توجهم را جلب کرد . دفتر را برداشتم و شاید فقط به خاطر فرار از فکر به داروهام ، دفتر رو برداشتم و نشستم لبه تخت . دفترو باز کردم . خط ارغوان بود . بعضی از صفحات چقدر زیبا و خوش خط نوشته بود و بعضی از صفحات خطوط تند و عجولانه . مسلماً نویسنده یکی بود ، اما این حال خوش یا ناخوشش بود که اینقدر دست خطش رو متغیر کرده بود . به همین دلیل جلب خوندن خط ها شدم. 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋✨ @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>