eitaa logo
شهداءومهدویت
6.7هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
" مراد ما وصال توست از دنیا "❤️ محبوب ما! حال که در مسیر عشق قدم بر میداری موکب به موکب شورحسین( ع ) در قلب‌ها و پرچم افراشته او را ‌میبینی... و ندای "این الطالب بدم المقتول بکربلا" را از دل‌های نزدیک و دور میشنوی ... و انتظار را در چشم‌های خسته میبینی و تمنای قلب‌های جامانده‌ها را میخوانی؛ ای صاحب مسجد سهله 🌙 ما که گناهمان دورمان کرد از هم مسیری با شما، اما دل‌هایمان را روانه کردیم🕊 به امید روزی نمازمان را در مسجد سهله به شما اقتدا کنیم✨ جانا! "مراد بخت و جوانی وصال توست❤️ " 💚 @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_زیارت_جابرن_حیان_استاد_فاطمی_نیا.mp3
زمان: حجم: 6.32M
🏴ویژه حسینی ♨️زیارت جابر بن عبدالله انصاری 👌 بسیار شنیدنی 🎤آیت الله 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
۱ درخانه ای کوچک و مســتاجری درحوالی میدان خراسان تهران زندگی .می کردیم اولین روزهای اردیبهشت سال۱۳۳۶ بود. پدر چند روزی است که خیلی .خوشحال است خدا در اولین روز این ماه، پســری به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشــکر .می کرد هر چند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم، ولی پدر برای این پسر .تازه متولد شده خیلی ذوق می کند :البته حق هم دارد. پسر خیلی با نمکی است. اسم بچه را هم انتخاب کرد »ابراهیم« پدرمان نام پیامبــری را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید .بود. و این اسم واقعاً برازنده او بود بســتگان و دوســتان هر وقت او را می دیدند با تعجب می گفتند: حســین آقا، تو ســه تا فرزند دیگه هم داری، چرا برای این پســر اینقدر خوشحالی !می کنی؟ پــدر با آرامش خاصی جواب می داد: این پســر حالــت عجیبی دارد! من مطمئن هســتم که ابراهیم من، بنده خوب خدا می شــود، این پسر نام من را هم زنده می کند .راست می گفت. محبت پدرمان به ابراهیم، محبت عجیبی بود ،هر چند بعد از او، خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرد .اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد ٭٭٭ ابراهیم دوران دبســتان را به مدرســه طالقانی در خیابان زیبا رفت. اخاق .خاصی داشت. توی همان دوران دبستان نمازش ترک نمی شد یکبار هم در همان ســال های دبســتان به دوستش گفته بود: بابای من آدم .خیلی خوبیه. تا حالا چند بار امام زمان )عج( را توی خواب دیده وقتی هم که خیلی آرزوی زیارت کربلا داشــته، حضرت عباس را .در خواب دیده که به دیدنش آمده و با او حرف زده ،زمانی هم که سال آخر دبســتان بود به دوستانش گفته بود: پدرم می گه .آقای خمینی که شاه، چند ساله تبعیدش کرده آدم خیلی خوبیه حتــی بابام می گه: همه باید به دســتورات اون آقا عمــل کنند. چون مثل .دستورات امام زمانه)عج( می مونه دوســتانش هم گفته بودند: ابراهیم دیگه این حرف ها رو نزن. آقای ناظم .بفهمه اخراجت می کنه شــاید برای دوســتان ابراهیم شــنیدن این حرف ها عجیب بود. ولی او به .حرف های پدر خیلی اعتقاد داشت @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
دلانہ✨ گفت: آخ‌کہ‌چقدردلم‌براۍحرم‌پر‌می‌کشه..! بین‌الحرمین تل‌زینبیه دورکعت‌نماز‌تو‌صحن‌وسراۍارباب . . اصلامیدونۍچیہ‌ . . همہ‌جاۍڪربلاقشنگه‌‌هاولـے هرکۍبایہ‌بخشیش‌خاطره‌داره‌وحالش‌خوش‌میشه توباکجابیشترخاطره‌دارۍ؟! چند‌لحظہ‌نگاهش‌کرد‌وگفت: ڪربلانرفتم . . !💔" @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
🌙 : نماز شب ، نماز شب ، نماز شب کلید تمام عزت هاست -۱۳۹۴/۱۱/۲۵ @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
✨| میگفت : سرباز امام‌زمان(عج‌الله) اهل توجیه نیست راست میگفت . . . یه عمر خودمون رو با سربار بودن از سرباز بودن ترعه کردیم .. توجیه کافیه دیگه مشتی باید بلند بشیم ! وقتِ عملِ ؛ وقت اینه که شعار رو بزاریم کنار🖐🏻 @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
˼🌷˹ /بســــم الله النور/ 🕊️در دستنوشته های شهید محمدرضا دهقان امیری زیاد دیده شده که نوشته است: شرمنده‌ام که از غم مادر نمرده ام🥀 🗓|شنبه ۶/٢۶ 📿|ذکر روز‌:«یا رَبَّ العالَمین» @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
﷽ ،پیامبراعظم می فرمایــد: »فرزندانتان را در خوب شدنشــان یاری کنید ».زیرا هر که بخواهد می تواند نافرمانی را از فرزند خود بیرون کند بر این اساس پدرمان در تربیت صحیح ابراهیم و دیگر بچه ها اصاً کوتاهی نکرد. البته پدرمان بسیار انسان با تقوائی بود. اهل مسجد و هیئت بود و به رزق :حال بسیار اهمیت می داد. او خوب می دانست پیامبر می فرماید .عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن به دست آوردن روزی حال است« ،برای همین وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله امیریه)شاپور(آن زمان اذیتش کردند و نمی گذاشتند کاسبی حالی داشته باشد، مغازه ای که از ارث .پدری به دست آورده بود را فروخت و به کارخانه قند رفت آنجا مشــغول کارگری شد. صبح تا شــب مقابل کوره می ایستاد. تازه آن .موقع توانست خانه ای کوچک بخرد ابراهیــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه های خوبی تربیــت کرد. به خاطر .سختی هائی بود که برای رزق حال می کشید هــر زمان هم از دوران کودکی خودش یــاد می کرد می گفت: پدرم با من حفــظ قرآن را کار می کرد. همیشــه مرا با خودش به مســجد می برد. بیشــتر .وقت ها به مسجد آیت الله نوری پائین چهارراه سرچشمه می رفتیم آنجا هیئت حضرت علی اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هیئت .را داشت یادم هســت که در همان سال های پایانی دبســتان، ابراهیم کاری کرد که .پدر عصبانی شد و گفت: ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه .کرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند شــب بود که ابراهیم برگشــت. با ادب به همه سام کرد. بافاصله سؤال کــردم: ناهار چیکار کردی داداش؟! پدر در حالی که هنوز ناراحت نشــان .می داد اما منتظر جواب ابراهیم بود ابراهیم خیلی آهسته گفت: تو کوچه راه می رفتم، دیدم یه پیرزن کلی وسائل .خریده، نمی دونه چیکار کنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم کمک کردم .وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد نمی خواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول .حاله، چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست . خوشحال .بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حال اهمیت می دهد دوستی پدر با ابراهیم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمره آن در رشــد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این !رابطه دوستانه زیاد طولانی نشد ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایت های پدر را از دســت داد. در یک غروب غم انگیز ســایه ســنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد 🦋🌹🦋🌹 @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
˼🌷˹ /بســــم الله النور/ 🕊️درباره ی شهید اصغر پاشاپور میگویند: حاج اصغر شبیه شهید حسن باقری بود. وقتی به منطقه آمد جایگاه و درجه‌ای نداشت. از صفر شروع کرد. از کارهای سطح پایین تدارکات و پشتیبانی. بعد کم کم لیاقت و استعداد خودش را نشان داد و جایگاهش بالا و بالاتر رفت تا این اواخر که هم مسؤولیت پشتیبانی را به عهده داشت و هم فرمانده تیپ و لشگر بود. 🗓|دوشنبه ۶/٢٨ 📿|ذکر روز‌ :«یا قاضِیَ الْحاجات» @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴