eitaa logo
شهداءومهدویت
6.7هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
2.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 رهبرمعظم انقلاب حفظه‌الله: اگه صد مورد خیانت خواص را هم دیدید ناامید نشوید؛ ان شاءالله همه شما نابودی تمدن منحط آمریکایی و صهیونیسم را خواهید دید.🤲 @shohada_vamahdawiat                  
﷽❣ ❣﷽ يک روز نسيم خوش خبر مي آيد بس مژده به هر کوي و گذر مي آيد عطر گل عشق در فضا مي پيچد مي آيي و انتظار سر مي آيد😍 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بود. دبیر ورزش دبیرستان شهدا بودم. در کنار مدرسه .ما دبیرستان ابوریحان بود. ابراهیم هم آنجا معلم ورزش بود رفته بودم به دیدنش. کلی با هم صحبت کردیم. شیفته مرام و اخاق ابراهیم .شدم آخر وقت بود. گفت: تک به تک والیبال بزنیم!؟ خنده ام گرفت. من با تیم ملی والیبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را .صاحب سبک می دانستم حالا این آقا می خواد…! گفتم باشــه. توی دلم گفتم: ضعیف بازی می کنم !تا ضایع نشه …سرویس اول را زد. آنقدر محکم بود که نتوانستم بگیرم! دومی، سومی و .رنگ چهره ام پریده بود !جلوی دانش آموزان کم آوردم ضرب دست عجیبی داشت. گرفتن سرویس ها واقعاً مشکل بود. دورتا دور .زمین را بچه ها گرفته بودند نگاهی به من کرد. این بار آهســته زد. امتیــاز اول را گرفتم. امتیاز بعدی و . …بعدی و !می خواست ضایع نشم. عمداً توپ ها را خراب می کرد رســیدم به ابراهیم. بازی به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم .که سرویس بزند توپ را در دســتش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر… ندای اذان .ظهر بود تــوپ را روی زمین گذاشــت. رو به قبله ایســتاد و بلندبلند اذان گفت. در .فضای دبیرستان صدایش پیچید .بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه .او مشــغول نماز شــد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت ســرش ایستادند .جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم نماز که تمام شــد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت .وقتی زیباست که با رفاقت باشد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                  
♦️ حاج قاسم:بزودی فتنه‌هایی پیش روی خواهید داشت ڪه ڪل شهدا آرزوی حضور بجای شما را خواهند داشت! 🔹آن‌روز من نیستم، ولی شما پشت آقا را خالی نڪنید❤️ @shohada_vamahdawiat                  
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 مسلم شمشير خود را غلاف مى كند و جنگ را متوقّف مى كند. فرمانده اى كه به او امان داده است، همراه سربازانش جلو مى آيد. مسلم به آنان اطمينان كرده است; امّا وقتى آنها نزديك مى آيند در يك چشم به هم زدن شمشير مسلم را مى ربايند. مسلم تعجّب مى كند! چرا كه او خود، شمشيرش را غلاف نموده و عينِ نامردى است كه شمشيرش را بگيرند. عرب وقتى به كسى امان دادند، هرگز سلاح او را نمى گيرند. اشك در چشم مسلم حلقه مى زند و آنچه را بايد بفهمد، مى فهمد. پس رو به كوفيان مى كند و مى گويد: "اين نشانه پيمان شكنى شما بود كه شمشير مرا ربوديد". يكى از سربازان هنگامى كه اشك چشم مسلم را مى بيند، زخم زبان مى زند و مى گويد: "كسى كه عشق رياست دارد، ديگر براى كشته شدن گريه نمى كند". مسلم در جواب مى گويد: "اشك من براى خودم نيست، براى آن كسى گريه مى كنم كه برايش نامه نوشته ام تا به كوفه بيايد و او اكنون با اهل و عيال خود به اينجا مى آيد". همسفر خوبم! به راستى چرا مسلم امان اهل كوفه را قبول كرد؟ مگر او از بى وفايى آنها خبر نداشت؟ مى خواهم بگويم مسلم مى دانست كه آنها به قول خود وفا نخواهند كرد. امّا امان آنها را قبول كرد تا به آرزوى بزرگ خود برسد. آيا مسلم در اين ميان به دنبال چيز ديگرى است؟ آرى، او مى خواهد در دل فرمانده سپاه كوفه راهى باز كند تا با او هم كلام شود و از او خواسته اى طلب كند. مسلم اكنون يك آرزو دارد و براى رسيدن به اين آرزو، امان فرمانده دشمن را قبول مى كند. آيا مى توانى حدس بزنى آرزوى مسلم چيست؟ نگاه كن! فرمانده نيروها دارد مسلم را به سوى قصر مى برد. مسلم آرام آرام با او سخن مى گويد: ــ من مى دانم كه ابن زياد امان تو را قبول نخواهد كرد. ــ من فرمانده لشكر كوفه هستم، من به تو امان داده ام، اكنون خواهى ديد كه چگونه بر سخن خويش پايدار خواهم ماند و نخواهم گذاشت به تو آسيبى برسد. ــ اگر ابن زياد امان تو را قبول نكرد، آيا حاضر هستى كارى براى من انجام بدهى؟ ــ آرى، من قول مى دهم. ــ من از تو مى خواهم كه پيكى را به سوى حسين بفرستى و به او خبر دهى كه مردم كوفه پيمان خود را شكسته اند. فرمانده منقلب مى شود; آخر او شجاعت مسلم را به چشم خود ديده است و مى داند كه به خاطر امانى كه به او داده، شمشير در غلاف كرده است. نگاهى به مسلم مى كند و مى گويد: "به خدا قسم، اين كار را براى تو انجام خواهم داد". اينجاست كه لبخند بر لب هاى مسلم نقش مى بندد. اين همان چيزى است كه مسلم مى خواست; اگر او به جنگ ادامه مى داد، هرگز نمى توانست به اين خواسته خود برسد. او سخن فرمانده ابن زياد را قبول كرد تا او هم يك سخن او را قبول كند. آرى، مسلم نامه اى نوشته بود كه امام حسين(ع) به كوفه بيايد، ولى اكنون كه خود، اسير كوفيان شده است، در فكر آن است كه آخرين پيام خود را براى امام خود فرستد. (و جالب است بدانى كه ابن اشعث در فرصتى مناسب به اين وعده خود وفا كرد و كسى را فرستاد تا پيام مسلم را به امام حسين(ع) برساند و اين خبر در نزديك كربلا به آن حضرت رسيد). <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
بترسید از آن‌ وقتی‌ که پیر شوید و حسرت‌ بخورید که چه‌ کارهایۍ می توانستید انجام‌ دهید ولی انجام ندادید! @shohada_vamahdawiat                  
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جواب منطقی و زیبا به صاحبان شعار زن، زندگی، آزادی 🔹هفت دقیقه صحبت حجت الاسلام رضاپور شاید بشود گفت بیش از ۷۰۰ ساعت مطلب روشنگری دارد... 🔹گروه‌ها و اشخاص مختلفی را که در این فتنه دست داشتند: و... با بیان منطقی و مستدل به افتضاح کشیده و رسوا نموده است... @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ ای کـاش جمال مـاہ او می دیدم عالم همہ سر بہ راہ او می دیدم😍 ای کاش نمیمردم و در روز ظہور خـود را یکی از سپاہ او می دیدم😔 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat