eitaa logo
شهداءومهدویت
6.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 پدر و پسر شهیدی که سالیان سال در آغوش هم بودند/دوپلاک معروف ۵۵۵و ۵۵۶ 🔹️ طی یک عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از آنها در حالت نشسته با لباس و تجهیزات کامل به جایگاهی تکیه داده بود و شهید دیگر در پتو پیچیده شده بود. ◇ معلوم بود شهیدی که درازکش است مجروح شده و شهید نشسته سرِ وی را به دامن گرفته است. پلاک‌هایشان را بررسی کردیم، شماره‌ها پشت سر هم بود: 555 و 556. ◇ متوجه شدیم آنها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً رزمنده‌هایی که خیلی رفیق بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. با مراجعه به سیستم کامپیوتر متوجه شدیم. ◇ شهیدی که نشسته، پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است. پدر سر پسر را به دامن گرفته بود. ◇ اینها شهید سیدابراهیم اسماعیل‌زاده پدر و سیدحسین اسماعیل‌زاده، اهل روستای باقرتنگه بابلسر بودند. ◇ پسر آرپی‌جی زن و پدر کمک آرپی‌جی زن پسر بود. پسر برای دید بهتر و انهدام تانک‌های دشمن به سمت دامنه قله حرکت می‌کند. ◇ پدر وقتی افتادن فرزندش را می‌بیند، خودش را به دامنه کوه می‌رساند و بالای سر فرزندش می‌رود. چون توان بالا بردن پیکرحسین را نداشت، پتویی می‌آورد و پسرش را در آن می‌پیچد. او را در آغوش می‌گیرد و سر پسرش را روی زانوهایش می‌گذارد ، لحظاتی بعد خودش هم به شهادت می‌رسد و هر دو برای سال‌های طولانی در همان حالت می‌مانند.شادی ارواح طیبه شهدا صلوات... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ سال‌ها ... در پی کار دل ما ... راه افتاد یادمان رفت ولی ... در پی کارش باشیم امام‌ تنهایم سلام ... 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا، کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💙 :) 🌱 بازے ترور مهم نبود بہ چہ قيمتے ... نمےتونستم اجازه بدم جوان ها و مردم ڪشورم رو نابود ڪنن ... اون از پشت پيشخوان، دست من رو نمےديد ... دستے ڪہ ديگہ تقريبا روے اسلحہ‌ام بود ... و تيرے ڪہ هرگز خطا نمےرفت ... با چهره‌اے گرفتہ ... هنوز منتظر جواب بود ... چرا بايد مرگ ڪريس بہ خاطر مسلمان بودنش باعث ناراحتے اون بشہ؟ ... اونها ڪہ بہ راحتے خودشون رو مےڪشن ... - هنوز چيزے مشخص نيست ... ما موظفيم تمام جوانب زندگے مقتول و اطرافيانش رو بررسے ڪنيم ... اولين نظريہ‌اے ڪہ ديروز برام ايجاد شد ... اين بود ڪہ شايد بہ خاطر اینڪہ مقتول از گروه گنگے ڪہ قبلا عضوش بوده جدا شده ... همین باعث ايجاد درگيرے بين شون شده و علت مرگ ڪریس باشہ ... نظريہ‌اے ڪہ بعد از اون بہ نظرم رسيد ... اين بود ڪہ شايد داشتہ تحت پوشش ڪار مےڪرده و تظاهر بہ تغيير ... سرپوشے روے ڪارهايے بوده ڪہ مےڪرده ... چهره اش جدے شد ... اون جملات رو از قصد به ڪار بردم تا واڪنشش رو بيينم ... همزمان مراقب بودم يهو يڪے از پشت سرم پيداش نشہ ... يہ قدم اومد جلوتر ... حالا ديگہ ڪاملا نزديڪ پيشخوان آشپزخانہ ايستاده بود ... و دستہ اسلحہ، ڪاملا بين انگشت هام قرار گرفت ... - سرپوش؟ ... روے چے؟ ... چہ چيزے باعث شده چنين فڪرے بڪنيد؟ ... - شواهد و مدارڪے پيدا ڪرديم ڪہ هنوز نياز بہ بررسے داره ... يہ جملہ تحريڪ آميز ديگہ ... و سوالے ڪہ هر خلافڪارے توے اون لحظہ از خودش مےپرسہ ... یعنے چقدر از ماجرا رو فهميدن؟ ... ممڪنہ منم لو رفتہ باشم؟ ... اون وقتہ ڪہ ممڪنہ هر ڪار احمقانہ‌اے ازش سر بزنہ ... خيلے آروم ... با انگشت اشاره ... اسلحہ رو از روے ضامن برداشتم ... چهره اش بہ شدت گرفتہ شده بود ... - فڪر نمےڪنم ڪريس دوباره پيش اونها برگشتہ بوده باشہ ... يہ سالے بود ڪہ ترڪ ڪرده بود ... البتہ قبل هم نمےشد بهش گفت معتاده ... ولے نوجوان ها رو ڪہ مےشناسيد ... تقريبا نميشہ نوجوانے رو پيدا ڪرد ڪہ دست بہ ڪارهاے ناهنجار نزنہ ... اما ڪريس حتے ڪارت هاے شناسايے جعليش رو سوزونده بود ... نشست روے صندلے ... دست هاش روے پيشخوان ... بدون حرڪت ... - چرا چنين ڪارے رو ڪرد؟ ... - مےدونيد ڪہ نوجوان ها اڪثرا براے تهيہ مشروب، اون ڪارت هاے جعلے رو مےخرن ... در اسلام مصرف نوشيدنے هاے الڪلے یہ فعل حرامہ ... ما اجازه مصرف چنين موادے رو نداريم ... ڪريس ديگہ بهشون نياز نداشت ... خودش گفت نگهداشتن شون وسوسہ است ... براے همين اونها رو سوزوند ... مطمئنيد مدارڪے ڪہ عليہ ڪريس پيدا ڪرديد حقيقت دارن؟... شايد مال يہ سال و نيم پيش باشن ... وقتے هنوز مسلمان نشده بود ... صادقانہ بگم ... ڪريسے رو ڪہ من مےشناختم محال بود بہ اون زندگے قبل برگرده ... براے چند ثانيہ حس ڪردم ناراحتہ ... واقعا خوب نقش بازے مےڪرد ... تروريست لعنتے ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
@Elteja / التجا02.mp3
زمان: حجم: 14.96M
فایل صوتی (2⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"صوت الشهدا ۳۱ در محضر شهدا🕊 صدای ماندگار؛ از شهدا باید درس بگیریم شهید حسین خرازی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌹خیلی گشته بودیم ، نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود . لباس فرم سپاه به تنش بود . چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد . خوب که دقت کردم ، دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده . خاک و گل ها رو پاک کردم …. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم … روی عقیق نوشته بود : “به یاد شهدای گمنام” @shohada_vamahdawiat
💫شهید علی‌اصغر ابراهیمی رو به من کرد و گفت: «با خود عهد کرده‌ام که چیزهای غیرضروری را بدون همسرم استفاده نکنم.»! 🍃در یک مسافرت خانوادگی، در یک روز گرم تابستان، دوتایی برای انجام کاری، در ظرف چند ساعت مسافت طولانی را طی کرده بودیم! تشنه شده بودیم و اندکی هم خسته! خواستم دوغ بخرم تا اندکی خنک شویم و قدری از تشنگی‌مان بکاهد که علی اصغر ابراهیمی گفت: من نمیخورم! با اصرار فراوان علتش را جویا شدم! 🍃رو به من کرد و گفت: «با خود عهد کرده‌ام که چیزهای غیرضروری را بدون همسرم استفاده نکنم.»! 🍃بالاخره من دوغ خریدم و خوردم و علی اصغر تنها آب خورد. منبع: کتاب شوق وصال 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ همین امروز همین الان همین لحظه که نمیدونم کجایین و چیکار میکنین قربونتون برم! ✋ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 نورا توے اون شرايط سخت ... داشتم غير مستقيم بازجوييش مےڪردم ... و دنبال سرنخ بودم ... فشار شديدے رو روے بند بند وجودم حس مےڪردم ... فشارے ڪہ بعضے از لحظات بہ سختے مےتونستم ڪنترلش ڪنم ... و فقط از يہ‌ چيز مےترسيدم ... تنها سرنخے ڪہ مےتونست من رو بہ اون گروه تروريستے وصل ڪنہ رو با دست خودم بڪشم ... و اينڪہ اصلا دلم نمےخواست ... اون رو جلوے چشم دخترش با تير بزنم ... ضربان قلبم بہ شدت بالا رفتہ بود ... ديگہ براے شمارش تعداد ضربہ ها ... فقط ڪافے بود ڪسے ڪنارم بايستہ ... از يہ قدمے هم مےتونست ضربات قلبم رو بشنوه ... در اين بين ... دخترش با فاصلہ از من ... چيزے رو روے زمين انداخت ... با وحشت تمام برگشتم پشت سرم ... و لحظہ‌اے از زندگيم اتفاق افتاد ڪہ هرگز فراموش نمےڪنم ... اسلحہ توے غلاف گير ڪرد ... درست لحظہ‌اے ڪہ با وحشت تمام مےخواستم اون رو بيرون بڪشم ... گير ڪرد ... بہ ڪجا؟ ... نمےدونم ... ڪسے متوجہ من نشد ... آقاے ساندرز دويد سمتش و اون رو بلند ڪرد ... با ليوان آب خورده بود زمين ... دستش با تڪہ‌هاے شڪستہ لیوان، زخمے شده بود ... زخم ڪوچیڪے بود ... اما دنيل در بين گريہ‌هاے اون، با دقت بہ زخم نگاه ڪرد ... مےترسيد شيشہ توے دست بچہ رفتہ باشہ ... اون نگران دخترش بود ... و من با تمام وجود مےلرزيدم ... دست و پام هر دو مےلرزيد ... من هرگز سمت يہ بچہ شليڪ نڪرده بودم ... يہ دختر بچہ ڪوچيڪ ... حالم بہ حدے خراب شده بود ڪہ حد نداشت ... بہ زحمت چند قدم تا مبل برداشتم و نشستم ... سرم رو بين دست هام گرفتہ بودم ... و صورتم بين انگشت هام مخفے شده بود ... انگشت هايے ڪہ در ڪمتر از يڪ لحظہ، نزديڪ بود مغز اون بچہ رو هدف بگيره ... هيچ‌ڪسے متوجہ من نبود ... و من نمےدونستم بايد از چہ چيزے متشڪر باشم ... سرم رو ڪہ بالا آوردم ... همسرش اومده بود ... با يہ لباس بلند ... و روسرے بلندے ڪہ عربے بستہ بود ... نورا گريہ مےڪرد ... و مادرش محڪم اون رو در آغوش گرفتہ بود ... ڪہ ناگهان ... روسرے؟ ... مادر ساندرز، روسرے نداشت ... مادر ساندرز مسلمان نبود... چطور ممڪنہ؟ ... توے تمام فيلم هاے مستند از افغانستان ... من، زن هاے مسلمان رو ديده بودم ... اونها حق خروج از منزل رو نداشتد ... بدون همراهے یڪ مرد، حق حاضر شدن در برابر مردهاے غريبہ رو نداشتن ... و از همہ مهمتر ... اگر چنين ڪارهايے رو انجام مےدادن ... معلوم نبود چہ سرنوشتے در انتظار اونهاست ... وقتے با خودشون چنين رفتارے داشتند اون وقت ... مادر دنيل ساندرز مسلمان نبود اما هنوز زنده بود ... چطور چنين چيزے ممڪن بود؟ ... شايد اون نفر بعدے بود ڪہ بايد ڪشتہ مےشد ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🔴‏وحشیانه اعدام کردند و منصفانه اعدام شدند.... مسئله اعدام دو قاتل فاجعه کرج خیلی مسئله عجیبی نیست، 🔻به هر حال اگه قرار باشه این جانی ها اعدام نشن باید مثل آمریکا، سالانه ۴۷ هزار قتل ببینیم یعنی روزانه بیش از ۱۳۰ قتل و ۱۳۰ خانواده از هم پاشیده و داغدار بشن و امنیت و روان و خاک و فرهنگ و دین مردم جامعه و کشور نابود و بین بره.... ‎ ــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
✍فضیل بن یسار می گوید: از حضرت امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: هنگامی که حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) قیام می‌کند با جهلی بدتر از جهل مردم جاهلیت زمان بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله مواجه می‌شود. 🌱عرض کردم: این چگونه ممکن است؟ 🌴آن حضرت علیه السلام فرمودند: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله مبعوث شد در حالی که مردم سنگ و کلوخ و چوب‌های تراش‌یافته و مجسمه‌ها را پرستش می‌کردند، در حالی که قائم ما زمانی به سوی مردم می‌آید که همه مردم علیه او قرآن تاویل می‌کنند و در مقابل ایشان از قرآن دلیل می‌آورند و احتجاج می‌کنند. ☘ سپس فرمودند: بدانید به خدا سوگند که موج دادگستری او بدان گونه که گرما و سرما نفوذ می‌کند، تا درون خانه‏‌های آنان راه خواهد یافت. 📖الغیبة نعمانی،ب17 ،ح1 ،ص296-297 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat