eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود: 🌹محب اهلبیت سرباز امام زمان🌹 🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃 امشب هدیه میکنیم ده صلوات به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🥀 ❤️شهید حاج سیدمحمودمیرسجادی(مداح اهلبیت عصمت و طهارت )❤️ 💚💚💚💚💚💚💚💚💚 نام : سیدمحمود💞✨ نام خانوادگی : 💞میرسجادی✨ نام پدر : سیدابوطالب💗 تاریخ تولد :1335/12/1💐😍 محل تولد:قزوین تاریخ شهادت:1362/12/7🍃🍃 محل شهادت:جزیره مجنون (منطقه عملیاتی خیبر) مزار:گلزارشهدای قزوین🌺🌺 💞💞ان شاءالله شهید میرسجادی عزیز دعاگویی تک تک ما❤️ اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️ <======💚🌹💚======> @shohada_vamahdawiat <======💚🌹💚======>
💫در این شب زیبا🌸 🕊آرزو می کنم 💫همه خوبی های دنیا 🍃🌸 🕊مال شما باشه 💫دلتون شاد باشه🍃🌸 🕊غمی توی دلتون نشینه 💫خنده از لب قشنگتون پاک نشه🍃🌸 🕊شبتون زیبـا و در پناه خدا✨💫 ‌‌‌ 🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ عالمی منتظر دیدن روی تو شده جمعه ها ندبه نشین برسرکوی تو شده مات و مبهوت ازِ این دورِ و زمان چشم امّید همه غرق به سوی تو شده لشکر دون ، ز پی کشتن یاران تواند غافل از عدل و عدالت ز خوی تو شده شیعیانت ز فراق تو همه حیرانند سیل اشکی که روان از سر جوی تو شده نادم از کرده ی خود شرم کند زیرا که سال ها او سبب پریشانی موی تو شده محمود حاجی محمدی (نادم) #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 همین باعث میشه شاید از کسی که یه عمر فکر می کنه بنده مخلص خداست جلو بزنید. فقط باید بخواهید. حدیثی هم از حضرت علی (ع)داریم که می فرمایند: خود پسندی دشمن عقل است. ببخشید که رک می گم، وقتی با این همه غروری که دارید، اینقدر خودتون رو پیش خدا کوچیک می کنید، یعنی شما خیلی خوبید، یعنی من به گرد پای شما هم نمی رسم. یعنی این منم، که باید از شما خیلی چیزها رو یاد بگیرم. از حرف هایی که میزد متعجب شدم و فقط توانستم بگویم: –ممنون از تعریفتون. خب اگه اینجوریه چرا بار اول جوابتون منفی بود. ــ خب چند تا دلیل داره، یکیشم اینه که تو این مدت بهتر شناختمتون. لبخند کجی زدم و گفتم: –خب چند تا از اون یکی دلیلاتونم بگید دیگه... سرش را پایین انداخت و گفت: –نمی تونم بگم، شخصین. سکوت کردم و به حرف هایش فکر می کردم که پرسید: – از حرفم ناراحت شدید؟ با محبت نگاهش کردم و گفتم: –نه، ولی مطمئنم بعدا دلیل شخصیا تونم بهم می گید. لبخندی زد و گفت: – تا تقدیر چی باشه. بلند شدم و رفتم روبروی تابلو شعری که به دیوار بود، ایستادم. نوشته بود: من غلام قمرم غیرقمر هیچ مگو... چرخیدم طرفش وچشم هایش را شکار کردم. آنقدر ناگهانی بود که برای چند لحظه نتوانستم گره‌ی نگاهمان را از هم باز کنم، قلبم ضربان گرفت، راحیل واقعا دوست داشتنی بود. سعی کردم خودم را بی تفاوت نشان بدهم تا معذب نباشد. برای همین گفتم: – شعر قشنگیه...من خیلی این شعر رو دوست دارم. باسر تایید کرد و من ادامه دادم: –واقعاگاهی آدم به جز عشق نمی خواد حرف دیگه ایی بشنوه. اینبار چیزی نگفت، سعی کردم موضوع را عوض کنم، سر جایم نشستم و گفتم: –راستی نظرتون در مورد مهریه چیه؟ نگاهش را از دستهایش گرفت و به یقه ی لباسم دوخت و گفت: –حالا زوده در مورد مهریه حرف زدن. ــ با اصرار گفتم: – می خوام نظرتون رو بدونم... آخه مادرتون گفتن ما خودمون باید تایینش کنیم. حتما چیزی تو ذهنتون هست، یا مادرتون تو جریانن که گفتن دیگه، درسته؟ ــ بله، ولی آخه هنوز که چیزی معلوم نیست. ــ نفوس بد نزنید. انشاالله که حله. من دلم روشنه. لبخند محوی زد و گفت: – نظرخودتون چیه؟ شانه ایی بالا انداختم و گفتم: –هر چی شما بگید و من در توانم باشه قبول می‌کنم. راستش من فقط همین ماشین زیر پام رو دارم که مال خودمه با پس اندازی که تو بانکه. پس اندازم رو که گذاشتم برای خرج عروسیم واجاره یه خونه. ماشین رو می تونم برای مهریه به اسمتون کنم. البته یه سرمایه خیلی کوچیک هم تو شرکتی که کارمی کنم دارم که... با تعجب نگاهم کرد و نگذاشت ادامه بدهم و گفت: –واقعا همه ی دارییتون همینیه که گفتید؟ یک لحظه رنگم پرید، احساس کردم فکر می کرده من خیلی پولدار هستم و حالا توی ذوقش خورده است. –بله. ولی سرمایه ایی که تو شرکت دارم سودش خوبه، اگه افزایشش بدم تا سال دیگه می تونم یه شرکت بزنم و وضعم بهتر میشه. شما نگران نباشید، من می تونم در حدهمین زندگی که تو خونه مادرتون دارید رو براتون مهیا کنم. مظلومانه نگاهم کرد و گفت: – اینم یه دلیل دیگه برای خوب بودن شما. با تعجب گفتم: – چی؟ ــ صداقت. به آرامی گفتم: – خب الانم نگم بعدا که می فهمید. اینجوری حداقل متوجه میشید که در چه حدی باید ازم توقع داشته باشید. با سر حرفم را تایید کرد و گفت: – حرفتون درسته. ولی هستن آدم هایی که موقع خواستگاری یا آشنایی جوری حرف می زنند که فقط اون موقع کارشون راه بیفته دیگه به فکر بعدش نیستن. ــ درسته، به نظر من کسایی این کارو می کنن که اختلاف طبقاتی خیلی فاحشی با خانواده دختر دارن و میخوان با دروغ و ظاهر سازی نشون بدن که سطح مالی بالایی دارن، تا نظر دختر رو جلب کنن. که البته کارشون اشتباهه. بعد لبخندی زدم و گفتم: – با این حرفها و رد گم کردن نمی تونید از زیر سوالم فرار کنید. نگاهش را به دیوار پشت سرم داد و گفت: – نمی خواستم الان بگم ولی حالا که دارم فکر می کنم می بینم الان بگم بهتره، که شما هم در موردش فکر کنید و ببینید می تونید قبول کنید. البته منظورم مهریه نیست. شروط ضمن عقد رو می‌خوام بگم. البته اینایی که میخوام بگم حرفهای مامانمه. در حقیقت شرط های ایشونه. اول این که حق طلاق با من باشه. دوم این که اگه خدایی نکرده طلاقی اتفاق افتاد. هر چی اموال توی مدتی که ازدواج کردیم به دست آوردید. به طور مساوی بینمون تقسیم بشه. و اگه بچه ایی وسط بود حضانتش با من باشه. سوم این که: اگه اختلافی بینمون پیش امد که نتونستیم خودمون حلش کنیم، به خانواده هامون نگیم، به کسی بگیم که هر دومون قبولش داشته باشیم. #✍به‌قلم‌لیلافتحی‌پور ... 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
aramesham.mp3
13.44M
عاشق شهادتم...💔 🚩{بانوای‌سیدرضانریمانی} <======💚🌹💚======> @shohada_vamahdawiat <======💚🌹💚======>
شب مسيحيان دور هم جمع شده اند و درباره فردا با يكديگر سخن مى گويند، يكى از آنان رو به بقيّه مى كند و مى گويد: ــ اگر فردا محمّد با ياران و لشكريانش آمد، بدانيد كه او بر باطل است و پيامبر خدا نيست. ــ چطور مگر؟ ــ اگر او همه يارانش را با خود بياورد، در واقع اين گونه مى خواهد ما را بترساند و مانند پادشاهان عمل كند، ما در اين صورت با او مباهله خواهيم كرد. فقط در يك صورت ما نبايد با او مباهله كنيم. ــ در چه صورتى؟ ــ اگر محمّد با خاندان خودش براى مباهله بيايد. ــ براى چه؟ ــ كسى كه خانواده خود را براى مباهله مى آورد، به حقّانيت خود يقين دارد و او همان پيامبرى است كه در انجيل به آمدن او وعده داده شده است. ما بايد از نفرين او بترسيم. ــ آرى، اگر محمد(صلى الله عليه وآله) پيامبر خدا باشد، نفرين او اثر مى كند و عذاب بر ما نازل خواهد شد. ــ درست است، ما داستان مباهله پيامبران را شنيده ايم، همه مى دانيم اگر پيامبرى براى مباهله دست به سوى آسمان گيرد، خدا دعاى او را مستجاب مى كند و دشمن او نابود خواهد شد. نزديك طلوع آفتاب است، همه منتظر هستند ببينند پيامبر چه كسانى را همراه خود براى مباهله خواهد برد، خدا به پيامبر دستور داده پسران، زنان و نفْس هاى خود را براى مباهله با مسيحيان ببرد. همه نگاه مى كنند، پيامبر به سوى خانه على(ع) مى رود، وارد خانه مى شود، بعد از لحظاتى، پيامبر از در خانه بيرون مى آيد در حالى كه دست حسن(ع) را در دست گرفته و حسين(ع) را در آغوش خود گرفته است، بعد از آن فاطمه و على(ع) مى آيند. پنج تن به سوى وعده گاه حركت مى كنند. مردم هم همراه آنان مى آيند، وقتى پيامبر به آنجا مى رسد با عباى سياه خود، سايبانى درست مى كند. اكنون پيامبر آنجا زير آن سايه بان مى نشيند، حسن(ع) را طرف راست خود، حسين(ع) را سمت چپ خود مى نشاند، از على(ع) مى خواهد جلو او بنشيند و فاطمه(س) هم پشت سر پدر مى نشيند. اكنون پيامبر آيه تطهير را مى خواند. آيا تو مى دانى آيه تطهير كدام است؟ (إِنّمَا يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ). 🌺🌺🌺🌺🌻🌺🌺🌺🌺 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
خداوند اراده كرده كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند . دوست خوبم! من بايد درباره اين آيه براى تو سخن بگويم، اندكى صبر كن تا ماجراى مباهله را تمام كنم، سپس درباره آيه تطهير برايت بيان خواهم كرد. سپس پيامبر رو به على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) مى كند و مى گويد: "عزيزانم! هر وقت من بر اين مسيحيان نفرين كردم، شما آمين بگوييد. پيامبر دو دست خود را بالاى سرش مى برد در حاليكه انگشتان دست خود را به يكديگر گره زده است. او آماده است تا مراسم مباهله را آغاز كند. مسيحيان همه به اينجا آمده اند، آن ها اين منظره را نگاه مى كنند، بزرگان آنها جلو مى آيند و مى گويند: ــ اى محمّد! اينان چه كسانى هستند كه همراه خود به براى مباهله آورده اى؟ ــ امروز بهترين بندگان خدا را به اينجا آورده ام، خدا هيچ كس را به اندازه اينان دوست ندارد. ــ اى محمّد! چرا ياران خود را نياوردى؟ چرا لشكر خود را نياوردى؟ چرا زن و يك مرد و دو بچّه را آورده اى؟ ــ خدا به من چنين دستور داده است. من با اين چهار نفر با شما مباهله مى كنم. اينان اهل و خاندان من هستند. اكنون همه مى فهمند كه اهل پيامبر چه كسانى هستند. رنگ از چهره مسيحيان مى پرد، يكى از آنان مى گويد: "به خدا قسم اگر امروز محمّد بر ما نفرين كند، همه ما نابود خواهيم شد". آنان نزد پيامبر مى آيند و روى زمين مى نشينند و چنين مى گويند: "اى محمد! ما از مباهله كردن پشيمان شده ايم، ما مى خواهيم با تو پيمان صلح ببنديم". پيامبر سخن آنان را قبول مى كند و تصميم بر آن مى شود كه پيمان نامه صلح نوشته مى شود، قرار مى شود آنان بر دين خود باقى بمانند ولى حكومت پيامبر خود را بپذيرند و ساليانه دو هزار حُلّه (كه نوعى پارچه بسيار قيمتى است) پرداخت كنند. 🌻🌻🌻🌻🌹🌻🌻🌻🌻 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوستان عزیزم سلام عصرتون بخیر دو قسمت از رو چون مربوط به مباهله می شد پشت سر هم گذاشتم......🌹🌹🌹ممنونم از لطف تون و حضور تون 🌹🌹🌹
🔹هر سال روزهای تاسوعا و عاشورا به هیات عزاداری محله مان غذا می داد . یک بار وضعیت مالی اش خراب شد . مقداری کیک و چای خشک خرید و از عزاداران حسینی پذیرایی کرد. 🔹شهید کریم گودرزی از کارکنان شهربانی بیست و سوم خرداد 1364 در حمله هوایی نیروهای بعثی عراق به بروجرد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. ➥ @shohadanaja@shohada_vamahdawiat
❤️ در گوشہ چشم اشڪ نم نم دارم عمرے سٺ ها غم دارم تو نيستے و جاے نگاهٺ خالےسٺ ڪه من تو را ڪم دارم 💔😔 ➥ @shohada_vamahdawiat