🇮🇷🥀#روز_شمار_شهدایی
امروز #جمعه ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ مصادف با ۱۶ ربیع الاول
🌷سالروز شهادت
🕊شهید جستجوگر نور کمال عرفانی
🕊شهید جستجوگر نور جلال شعبانی
#سلام_خدابرشهیدان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️
@shohadabarahin_amar
▪️🥀و چه چشمهایی که علی طریق #القدس فدا شد...
#لبنان
#پیجر
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀این خانم لبنانی همسرش روزخمی بیرون خونه پیدا میکنه، ظاهرا داشته وارد خونه میشده که پیجر منفجر میشه
اما روحیه اش واقعا مثال زدنیه:
همه چی فدای سید ما رایت الا جمیلا
این روحیه رو از صبر اهل بیت ع دارم ، لطف خدا به ماست...
#لبنان_ترور
#شهدای_طریق_القدس
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🥀 شجاع باشید!
مرگ یکبار به سراغتان میآید...
و چقدر اینروزها دلمان برای این اعلان مواضع روشن و اقتدار آمیزت تنگ شده 😔..قوت قلبی بودی برای کودکان مظلوم غزه و مجاهدان جبهه مقاومت ..
آنقدر جای توحالیست
صدا می پیچد ...
#امیردیپلماسی_عزت
#شهیدامیرعبداللهیان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
یه نوستالژی حماسی براتون آوردم ..😍 ✅ تیتراژ اخبار سراسری در دوران دفاع مقدس... 🇮🇷🇮🇷 و اما ادامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂باز هم در دل جنون آغاز شد / زخم میدانهای مین ابراز شد
باز هم مجنون لیلایی شدیم / بعد عمری باز شیدایی شدیم . . .
فیلم اعزام به جبهه از اصفهان...⬆️
ادامه سطرهای ناخوانده یک حماسه 🌷🇮🇷🌷
✍حالا ۴۴سال گذشته دیگر کمتر کسی دوست دارد بشنود چه بود
بچهها در محاصره چطور شهید شدند؟!
چطور پیکرشان ماهها و سال ماند زیر آفتاب .چطور ناشناس تشییع شدند؟!
🥀 شهید گمنام یعنی چه؟!مفقود یعنی چه؟!
خانواده منتظر چیست ⁉️
میدانم حوصلهها کم شده...میدانم همه گرفتارند....میدانم دردها زیاد شده..اما میخواهم به آن بچهها بگویم
بعد از ۴۴ سال هنوز عزیزند
هنوز فراموش نشدهاند.
تقدیم به تمام دلاوریها مجاهدتهای شهیدان و ایثارگران وهمه مردان و زنان سرزمینم که با تکّه تکّه از جانشون از ذرّه ذرّه ی این خاک دفاع کردند♥️
🌷پیشاپیش هفته دفاع مقدس گرامی باد.🌷
#دفاع_مقدس
#سلام_خدابرشهیدان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
#امام_زمان حالمان خوب نیست😔 کاش برگردی.... جمعه و شنبه بهانه است کاش امروز برگردی، عزیز دلمان... 💔
حالمون خوب نیست آقا جونم ....
دنیا رو با خوب و بدش نمیخوام چون تو رو از چشای من گرفته...این شبا فریاد من این سکوته...
🍂از این سکوت صدای من گرفته...قلبمو بی تو سنگ شدش کجایی ؟
سیر شده از تولدش کجایی ؟
هواتو از جمعه گرفتم اما
جمعه گمت کرده خودش کجایی ؟
خیال برگشتن نداری انگار..با عاشقات کاری نداری انگار
شاید دلت نخواد ولی عزیزم
گریه مو داری در میاری انگار
یابن الحسن یابن الحسن ...
چند روزه رفتی؟ نمیدونیم اینو..فقط بگو یه روز میای دوباره..قهر زمین و آسمونو دیدی
بیا که بازم آسمون بباره
پاییز و یلداش اومد و نبودی
زمستون همراهش اومد و نبودی
اونکه نمیخواست منو خوش ببینه
خنده رو لب هاش اومد و نبودی
🍂هیچ غمی مثل غم یار نمیشه
تو باشی هیشکی بی قرار نمیشه
بیا گلم ببینه کل عالم
کی گفته با یه گل بهار نمیشه
یابن الحسن یابن الحسن ...😭
🤲الهی در این عصر دلتنگی آدینه ای دیگر و در این شب مبارکی که بر آن وارد میشویم که مزین است به نام زیباترین آیینه خلقت مولود ختم المرسلین (ص) تو را به دریای مهربانی و کرامت رسول مهربانیها قسمت میدهیم
باقی عمر غیبت امام حی و حاضرمان را خط بزن و ظهورش را مسجل بفرما .
آمین یا رب العالمین.
#اللهم_عجل_بظهورالحجه
#جمعه_های_دلتنگی
نماز اول وقت سیره شهدا 🌷🌷
🥀🥀دو شهید در یک قاب شهید مهدی باکری و شهید صیاد شیرازی
امضای شهید صیاد دلها این بود ،
"مَن کٰانَ لِلّه کٰان اللهُ لَه"
هر کس برای خدا باشد خدا با اوست ..
🥀در تمام طول حیاتش ، به تقید سرسختانه به نماز و راز و نیاز ، علی الخصوص نماز اول وقت شهرت داشت و بی راه نخواهد بود اگر ادعا کنیم که شهادت برای این امیر ارتشِ حزب الله ، مزدِ نمازهای عاشقانه ای بود که اقامه می کرد.
#نمازهایت_راعاشقانه_بخوان_همچون_شهدا
#نمازرا_به_نیت_ظهور_میخوانیم
هدایت شده از 🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🕋 نماز اول وقت 🌙حی علی خیرالعمل
#التماس_دعای_ظهوروشهادت
🌺 بفرست بی حد و حصر، صلوات بر محمد و آل محمد🌺
#ولادت خاتم پیامبران #حضرت_محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سبط پاکش امام #جعفر #صادق (ع) مبارک
🌸🌺💐🍃🍀🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃خوشبخت کسی که عشق احمد دارد
در قلب خودش نور محمد دارد
🌸🍃هر کس بفرستد به محمد صلوات
در آخـرتش ثواب بی حـد دارد
اللّهُمَّصَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
#میلادنبی_اکرم(ص)
#میلادامام_جعفرصادق(ع)
#هفته_وحدت
🍂🍂صدای پای پاییز میاد و آغاز ماه مهر و مدرسه ..
اولین روزهای مدرسه یاد این دانشآموزا رو هم باید زنده کرد. درسته درس و مشق رو بیخیال شدن، اما شاگرد ممتاز مکتب ایثار و جهاد بودند...
#میدان_خودسازی
#بزرگ_مردان_کوچک
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🇮🇷🌷 ماجرای مدافع حرم گمنامی که بعد شهادت محل جنازه اش را به دوستانش نشان داد..
پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش میگوید:
در اوج درگیری بعد از رشادتهای به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شهید شد و به خواسته قلبیاش رسید اما پیکرش نیامد.
🥀 آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند.
🥀 دو سه هفتهای از شهادتش گذشت و خبری از جنازه پسرم نشد.
شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش میآید و میگوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت میشه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمیگردم » و نام و نشان جایی که بود را میدهد.
این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بیسر و بیدست و بیپا.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥#سپر_سرخ💥 🔻قسمت چهاردهم جنایات داعش در فلوجه و حماسه سرداران مقاومت اخص حاج قاسم عزیز 💔 از زما
💥 #سپر_سرخ💥
🔻قسمت پانزدهم
▫️زهر کلامش طوری جانم را گرفت که دیگر نشد در برابر سیل اشکهایم مقاومت کنم، سدّ صبرم شکست و اشک از هر دو چشمم فواره زد: «بسه عامر، دیگه ادامه نده! من نخواستم یا تویی که چند دقیقه قبل از عقد به من میگی میخوای بری آمریکا؟ فکر میکنی من دوستت ندارم؟ اما تو نخواستی منو ببینی! تو غیر از خودت به هیچکس فکر نمیکنی!»
▪️یک ساعت مکالمه تنها به گریه و گلایه و شکایت گذشت و حرف آخر را او به تلخی زد: «من میرم، چون دیگه اینجا موندم فایدهای نداره! اما همیشه منتظرت میمونم تا بیای پیشم.»
▫️گریه از کلماتش میچکید و این گفتگو داشت جانمان را میگرفت که بدون خداحافظی تماسمان تمام شد.
▪️او همان شب رفت و من سه سال در شهر وحشتناکی که داعش برایمان ساخته بود، اسیر شدم.
▫️آنچه در این سه سال از جنایات و وحشیگری داعش دیدم، برای پیر کردن دل و سفید شدن موهایم کافی بود و به خدا با هیچ کلامی قابل بیان نبود!
▪️از قتل عام سربازان باقیمانده در شهر و گورهای دستهجمعی و سربریدن و زنده سوزاندن مردم و قوانین جنون آمیز و این ماههای آخر هم غارت آذوقۀ خانهها که منابع مالی داعش در فلوجه به آخر رسیده و محصولات زمینهای کشاورزی و هر آنچه در انبارهای مردم مانده بود، به یغما میبردند.
▫️حالا من به دست پلیس مذهبی داعش و به هوای هوسی که به دلش افتاده بود، از فلوجه ربوده شده و در میان راه با جوانمردی غریبهای نجات پیدا کرده بودم و نمیدانستم درست در چنین شبی، عامر اینجا چه میکند.
▪️در این سه سال هرآنچه از عشق و احساسش در دلم بود، مُرده و امشب بیش از آنکه عاشقش باشم، متنفر و عصبی بودم.
▫️میدانستم اگر آن تلفن قبل از عقدمان برقرار نشده بود، من همان روز همسر عامر شده و به بغداد آمده بودم و اینهمه عذاب نمیکشیدم که در پاسخ دلشورۀ چشمانش، به تلخی طعنه زدم: «میشیگان خوش گذشت؟»
▪️نورالهدی مضطرب نگاهمان میکرد، عامر محو خشم چشمانم شده بود و من مثل شمعی که در حال مردن باشد، میسوختم و همزمان شعله میکشیدم: «اصلاً خبر داری چی به سر من اومده؟ میدونی امروز داشتن منو کجا میبردن؟ میدونی امروز ...»
▫️خجالت کشیدم بگویم امروز از چه جهنمی رها شده و انگار از همین اشارۀ پنهان، همه چیز را فهمیده بود که سرش را با هر دو دستش گرفت و به مدد حال خرابش، موهای مشکیاش را چنگ میزد.
▪️عرق غیرت در صورتش میجوشید، رگ پیشانیاش از خون پُر شده و لحنش رعشه گرفته بود: «تو که خبر نداری من چی کشیدم! فکر میکنی میشیگان به من خوش گذشت؟ مگه میشه جایی که تو نباشی به من خوش بگذره! سه سال هر روز منتظر بودم این اخبار لعنتی یه خبری از فلوجه بده! هر روز منتظر بودم تلفنم زنگ بخوره و تو پشت خط باشی.»
▫️سپس با موج احساس نگاهش به ساحل چشمانم رسید و با بغضی که گلوگیرش شده بود، بیصدا نجوا کرد: «آمال! من این سه سال به هیچکس نتونستم فکر کنم جز تو! به هیچ دختری فکر نکردم به این امید که یه روز دوباره تو رو ببینم!»
▪️چندبار پلک زد تا اشکی که در چشمش نشسته بود مهار کند و آخر نشد که یک قطره تا روی گونهاش پایین آمد و با همان چشمان خیسش به رویم خندید: «اما این از خوشبختی منه که وقتی برای یه مرخصی ۱۵ روزه اومدم عراق همون زمان بتونم تو رو ببینم!»
▫️او میگفت و من دیگر حتی نمیخواستم صدایش را بشنوم که دستان لرزانم را بالا گرفتم تا ساکت شود و با نفسی که برایم نمانده بود، دنیا را روی سرش خراب کردم: «هیچوقت دیگه نمیخوام ببینمت!»
▪️و حرفی برای گفتن نمانده بود که با قدمهای سست و سنگینم به سمت اتاق کنج خانه رفتم و دیگر نمیشنیدم نورالهدی چه میگوید و با چه جملاتی میخواهد آرامم کند.
▫️تا سحر گوشۀ اتاق در خودم فرو رفته بودم، صدای قدمهای عامر را میشنیدم که مدام دور خانه میچرخید و نورالهدی لحظهای رهایم نمیکرد و با نرمی لحنش نازم را میکشید: «باور کن من بهش نگفتم بیاد! امشب قرار بود بیاد خونه ما ولی وقتی تو اومدی من بهش زنگ زدم نیاد. خیلی اصرار کرد دلیلش چیه، مجبور شدم بگم تو اینجایی ولی بازم بهش گفتم نیاد!»
▪️و نبض احساس برادرش زیر سرانگشتش بود که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «ولی وقتی فهمید تو اینجایی دیگه نتونستم جلوش رو بگیرم. میخواست هرجور شده تو رو ببینه!»
▫️میدانستم دوستم دارد و دیگر در قلب من ردّی از محبتش نمانده بود که هر چه نورالهدی زیر گوشم میخواند، با سردی چشمانم تمام احساسش را پس میزدم تا آوای اذان صبح از منارههای مساجد بغداد میان نخلهای شهر پیچید و من به عزم وضو از اتاق بیرون رفتم...
📖 ادامه دارد...
✍️ نویسنده: فاطمه ولینژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خوشا آنان که با عزت زگیتی
بساط خویش برچیدندو رفتند
🌹 ز کالاهای این آشفته بازار
شهادت راپسندیدند و رفتند
#سردار _حاج _قاسم _سلیمانی
🌘🍁#شبتون_شهدایی🍁🌘