eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
884 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.2هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🌴اگر خدا شما را یاری کند هیچکس نیست بر شما مسلط شود ... و علی الله فلیتوکل المؤمنون
نماز اول وقت سیره شهدا 🌷🌷🌷 هنگام نماز سلاح جنگی را بر زمین می‌گذارند تا سلاح ایمان را در دست گیرند ... نمازهایت را عاشقانه بخوان ...همچون قنوت عاشقانه شهدا 🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر شهدا🕊🌷🌷 اشکال ندارد انسان حبّ یک کَسی را بیشتر داشته باشد، حبّ یک کسی را کمتر داشته باشد، امّا اصول را نباید خدشه‌دار کند... این حبّ نباید بر اصول اثر بگذارد... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🌴 تصاویری از حضرت آقا در دوران جنگ تحمیلی که احتمالا تاکنون ندیده اید برای سلامتی ایشان سه صلوات مرحمت بفرمائید. بدون صلوات کلیپ را باز نکنید. @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🌴امام علی فرمود: تو موضوع ولایت دو حالت بیشتر نداره «یا با ما یا علیه ما» حد وسطی وجود نداره...اگه کربلایی نباشی اهل کوفه‌ای...اگه با حسین نباشی با یزیدی. نگی ما کار به هیچکدوم نداریم ما کار نداشته باشیم اونا به ما کار دارن شب اول قبر هم میان بالا سرمون می‌پرسن مَن إمامُک؟! قصه؛ قصه‌ی ولایته! 🎙حاج حسین یکتا 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا صهیونیست‌ها زدن به سیم آخر؟ 👈 وظیفه ما تو این شرایط چیه؟! در این دوران ایمان هایی که قوی و استوار نیستند سقوط میکنند. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جوانها از امثال بنده خیلی جلو هستند 🌷بازنشر لحظاتی از دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید آرمان علی وردی به مناسب سالگرد شهادت این شهید بزرگوار. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿انسان با چی آروم میشه ؟؟ پول ،حکومت کردن ،قدرت ،فتح کشور و زمین و آسمان‌ها...چی ؟؟؟ این کلیپ زیبا را ببینید و پاسخ را استماع نمایید .
نماز اول وقت سیره شهدا 🌷🌷 منتظر ظهور آقا، نماز اول وقت میخواند! به سوی نماز بشتابید! دوست داریم شهید شویم؟! با نماز قضا کسی شهید نمیشود ! با نماز دیر وقت کسی به درجه ی شهادت نمیرسد... 🥀🥀شهید مدافع حرم علی عابدینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پدر شهید جهاندیده: رهبرم از رامهرمز قهرمان و خوزستان مقاوم خدمتتان عرض می‌کنم. دلتان قرص که ما ملت خوزستان پیش‌قراول مبارزه با استکبار هستیم تا شما نه فقط ایران بلکه جهان اسلام را فرماندهی کنید
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🍃 📢 ابرگروه براهین و قرارگاه عمار برگزار می‌کند: 🌹 «همراه با شهدا
سلام‌ و احترام خدمت همراهان شهدایی شروع نشست شهدایی 🌷🌷🌷 هم اکنون در ابرگروه براهین برای عضویت و همراهی دراین نشست شهدایی با ما همراه باشید ..⬇️⬇️ http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷راز شهدایی که در محور مقاومت می‌دهیم چیست؟ یک روز حاج قاسم سلیمانی یک روز علی زاهدی یک روز اسماعیل هنیه یک روز سیدحسن نصرالله و عباس نیلفروشان و یک روز هم یحیی سنوار... حسن باقری از این راز پرده برمی‌دارد..!! 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🥀آخرین چت شهید شاهرخی فر با یکی از دوستانش ٢ ساعت پیش از شهادت @shohadabarahin_amar
بگیر تخت بخواب ما بیداریم ...😔 آخرین پیام شهید شاهرخی فر نام و یاد و راهش همیشه جاویدان 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
📕رمان #سپر_سرخ قسمت 5⃣4⃣ ▫️من و نورالهدی مقابل حسینیه مانده و او نمی‌خواست کسی اشک‌هایش را ب
📕رمان قسمت 6⃣4⃣ ▫️حالت نگاه و حرارت نفس‌هایش شبیه همان شبی بود که مرا از دست داعش نجات داده و وقتی چشمش به زخم دستانم بر اثر فشار زنجیر افتاد، نجیبانه عذرخواهی می‌کرد و من مثل همان شب نمی‌دانستم چه بگویم که حرف را به هوایی دیگر بردم: «خیلی اضطراب پیدا کرده، حواستون بهش باشه!» ▪️انگار به همین چند ساعتی که او را در آغوشم پناه داده بودم، دلم بی‌حساب و کتاب برایش می‌تپید که او پدرش بود و من سفارش می‌کردم تا مراقبش باشد. ▫️زینب را با احتیاط روی صندلی عقب ماشین قرار داد و دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود که زیرلب خداحافظی کرد و من می‌دیدم دیگر جانی به قد و قامت بلند و چهارشانه‌اش نمانده و نمی‌دانستم حالا با این دختر کوچک و پیکر همسرش در این شهر غریب چه خواهد کرد. ▪️او رفت و من خمار این دیدار دردناک، مات مسیر رفتنش بودم؛ شاید تنها زیارت امام رضا (علیه‌السلام) می‌توانست شفای این قلب غمدیده‌ام باشد و خبر نداشتم سرنوشت خواب دیگری برایم دیده است. ▫️ساعتی از طلوع آفتاب گذشته بود که اتوبوس از مقابل حسینیه حرکت کرد و هنوز از شهر کرمان خارج نشده بودیم که موبایلم زنگ خورد. مهدی بود و همینکه تماس را وصل کردم، ضجۀ زینب دلم را از جا کَند. ▪️صدای مردانۀ مهدی از غصه رعشه گرفته و میان جیغ‌های مدام زینب به سختی می‌شنیدم چه می‌گوید: «از وقتی از خواب بیدار شده داره جیغ می‌زنه. هرکاری می‌کنم آروم نمیشه. دیشب اینجوری نبود؟» ▫️دیشب در آغوش من آرام تا صبح خوابیده بود و می‌دانستم تا دیده من کنارش نیستم، ترس انفجار دیروز به دل کوچکش افتاده که دیگر امان ندادم چیزی بگوید و مصمم پرسیدم: «ما الان خروجی کرمان هستیم، می‌تونید بیاید پیش ما؟» ▪️نورالهدی مات و متحیر نگاهم می‌کرد و من می‌ترسیدم قلب کوچک زینب نتواند اینهمه وحشت را تحمل کند که تماس را قطع کردم و سراسیمه به سمت مدیر کاروان رفتم. ▫️طوری دست و پایم را گم کرده بودم که به زحمت توانستم خودم را در اتوبوسِ در حال حرکت به ردیف اول برسانم و با نگرانی خبر دادم: «من باید پیاده شم، به راننده بگید نگهداره!» ▪️نورالهدی بی‌خبر از همه‌جا دنبالم آمده بود و تا اتوبوس جای مناسبی برای توقف پیدا کند، با صدایی که از دلهره به لرزه افتاده بود، برایش توضیح دادم: «زینب از وقتی بیدار شده وحشت کرده، همش داشت جیغ می‌زد، می‌ترسم یه بلایی سرش بیاد. به باباش گفتم بیاد خروجی کرمان.» ▫️مدیر کاروان عجله داشت مسیر را سریع‌تر به سمت مشهد ادامه دهیم اما دیشب حال زینب را دیده و او هم نگرانش بود که پذیرفت توقف کنیم. ▪️آدرس دقیق این منطقه و نام خیابان را از راننده پرسیدم و دوباره با مهدی تماس گرفتم تا سریعتر ما را پیدا کند. ▫️چند دقیقه بیشتر نکشید تا ماشینش کنار اتوبوس متوقف شد و من همانطور که از پله‌های اتوبوس پیاده می‌شدم دیدم زینب در آغوش پدرش پَر و بال می‌زند. ▪️مهدی به‌شدت ترسیده و او به‌قدری جیغ کشیده بود که دیگر نفسش رفته و رنگ صورتش از کمبود اکسیژن به کبودی می‌زد. ▪️نفهمیدم چطور از پله‌ها پایین دویدم و زینب را از دستان مهدی به سرعت گرفتم؛ سرش را روی قلبم قرار دادم و تلاش می‌کردم با همان آهنگی که دیشب برایش می‌خواندم، آرامش کنم. ▫️باز در دلم متوسل به حضرت رقیه (علیها‌السلام) شده بودم و به چند لحظه نکشید که اشکش بند آمد و نفسش برگشت اما نفس مهدی برنمی‌گشت و انگار اینهمه بی‌تابی زینب جانش را گرفته بود که تکیه به ماشین زد و چشمانش را بست. ▫️نورالهدی برای زینب آب آورده بود، مسافران از پنجره‌های اتوبوس با نگرانی ما را نگاه می‌کردند و من نمی‌دانستم حالا چطور باید دوباره او را به پدرش بسپارم و بروم. ▪️مهدی هم شاید با همان چشمان بسته دلنگران همین موضوع بود که پس از چند لحظه چشمانش را گشود و با ناامیدی به سمت من آمد. ▫️در سرمای سخت صبح کرمان، صورت گندمگونش به سرخی می‌زد و برای زدن حرفی که شاید خجالت می‌کشید، نگاهش در فضا می‌چرخید و آخر دل به دریا زد: «شما دارید برمی‌گردید عراق؟» و به جای ما مدیر کاروان فوری جواب نداد: «نه حاجی! باید بریم سمت مشهد، تا الانم خیلی دیر شده.» ▪️مدیر کاوران عجله داشت سریع‌تر حرکت کنیم که به من و نورالهدی اشاره کرد سوار شویم و من حدس می‌زدم مهدی چه می‌خواهد بگوید که در برابر خواهش نشسته در چشمان شرمنده‌اش، مستأصل شدم و او حرف دلش را به سختی زد: «می‌ترسم نتونه تحمل کنه... شما هستید آروم میشه...» ▫️مدیر سوار شده بود و راننده مدام بوق می‌زد تا ما هم برویم و مهدی در برابر من و نورالهدی به اضطرار افتاده بود: «من الان باید دنبال آمبولانس برم تهران، می‌ترسم زینب باز بی‌قراری کنه. شما میتونید با من بیاید؟ فردا صبح که رسیدیم تهران براتون بلیط هواپیما می‌گیرم برید مشهد.»... ادامه دارد...
🥀🥀ستاره ای از آسمان گلگون کفنان این سرزمین . سردار دلاوری که تا لحظه شهادت در کنار سرو قامتان دلیری چون شهید حسن باقری ،حاج احمد کاظمی،حاج حسین خرازی و ...درس شجاعت و مقاومت تلمذ نمود و‌در میدان مبارزه علیه دشمن دون حماسه ها آفرید . 🌷🌷درطول مبازرات انقلابی مردم ایران و دفاع مقدس تا به اکنون افراد بسیاری با روحیه ایثارگری و شهادت قدم در راهی بزرگ گذاشتند که حاصل آن پرورش و تحکیم کشوری اسلامی است . 🌿سرزمینی که حاصل خون شهدایی از جمله شهید «مجید بقایی»، فرمانده قرار گاه کربلاست. پزشکی جوان، پر شور از قبیله ی بی قراران؛ شاهدی بی باک در عرصه ی خوف و خطر .کسی که با تقوای بسیار، همیشه در فکر خدمت به مردم بود چه زمانی که به عنوان دانشجوی پزشکی فعالیت می کرد و چه زمانی که به عنوان فرمانده قدم در راه خون و ایثار گذاشت . 🌷عاشقانه های این سردار دلاور هنگام نماز ستودنی بود که دیگر برادران به حالش غبطه می خوردند. علاقه ی زیادی به امام خمینی(ره) و روحانیت داشت . معتقد بود گروه گرایی برای انسان تعصب و عجز فکری می‌آورد  و می‌گفت: « شما فقط ببینید که امام خمینی (ره) چه می‌گوید و از او تبعیت کنید.» و خود سعی می‌کرد مبارزات سیاسی و مذهبی در مسیر مکتب باشد و با جواز شرعی عمل کند . علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت و هر جا مشکلی پیش می آمد از آنها دفاع می‌کرد... صلوات و رضوان الهی نثار همه شهدای این سرزمین . شهدا را به یادها بسپاریم نه به خاک . 🌷عاقبتتون ختم به شهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ مقام معظم رهبری : 👇👇👇 جهاد تبیین یک فریضه است. ✅ هر آنچه از خبر و تحلیل سیاسی روز باید بدانید ، @KEYNOO ، کِینو با جهاد تبیین به شما می گوید. ✳️ کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇 ╔═🍃🇮🇷🍃══════╗               @Keynoo ╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
🔰دورهمی بانوان انقلابی ✅گروه سیاسی عماریون گفتمان محور است و به مسائل سیاسی روز میپردازد و به شبهات و سئوالات در حد توان پاسخ داده میشود... ✅ از شما دعوت‌می شود به گروه سیاسی عماریون بپیوندید... ♨️گروه سیاسی عماریون👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3092382450C2d7052bf99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا