▪️پیامبر صلی الله علیه وآله:
انگار میبینم آن لحظهای را که ذلت وارد خانه او (فاطمه سلام الله علیها) شده، حرمتش پایمال گشته،
حقش غصب شده، از ارث خود منع شده، پهلوی او شكسته شده و فرزندی را كه در رحم دارد، سقط شده؛
در حالی كه پیوسته فریاد میزند: وا محمداه ! ولی كسی به او پاسخ نمیدهد، کمک میخواهد؛ اما كسی به فریادش نمیرسد..
▪️و او اوّل كسی است كه از خاندانم به من ملحق میشود ؛
و در حالی بر من وارد میشود كه محزون و غمگین است حقش غصب شده و شهید شده است.
منبع شیعه: الامالی صدوق، ص114
منبع سنی: فرائد السمطين ج2، ص35
#به_عشق_مادر
#به_نیت_فرج
#فاطمیه
هدایت شده از 🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🌴🌴مناجات با محبوب
نماز اول وقت
مبادا غفلت کنید!
حضرت آیتالله بهجت قدسسره می فرمایند :
🌿اعمال صالحه انسان، اعمال باقیه انسان، فانی نمیشود. بدانیم که طاعات، عبادات، مقرّبات، اینها یک چیزی نیست که بهواسطه اینکه [مثلاً] این اتاق (دنیا) خراب شد، آنها هم از بین بروند؛ [یا اگر] این بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند. آنها باقی و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویهای در آنجا (قیامت) از اینها، برای هر فرد، ظاهر خواهد شد. مبادا غفلت کنید!
بهسوی محبوب
#نمازاول_وقت_سیره_مردان_الهی
#نمازرا_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#التماس_دعای_ظهوروشهادت
#تلنگرانه
سفرهٔ عقد...
با جمله: «توکل به خدا و با اجازه امام زمان» بلهٔ عقدش را گفته بود، اما سالها بود که برای مادر شدن بهانه میآورد. گاهی درس خواندن را بهانه میکرد و گاهی شاغل بودن و گاهی وضع بد اقتصادی را...
خودش را سرباز امام زمان میدانست اما علاقهای به آوردن فرزندی که میتوانست سرباز امام و آیندهساز شیعهخانه امام زمان باشد، نداشت.
او هم خودش را #یک_منتظر میدانست!😔
بانوی دو عالم دعایمان کن در عمل منتظر واقعی فرزندت باشیم و فدایی مسیرش .
#اللهمعجللولیکالفرج
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🎥 هواتـــو دارم 💞 🌱 روایت زندگی شهید مدافع حرم؛ مرتضی عبداللهی انگار حالا درست درک کرده بودم که
🌷🌷 کتابی برای شهیدی با مزاری همچنان خاکی
آقای رسول ملاحسنی، نویسندهی کتاب «هواتو دارم»
👈کتاب «هواتو دارم» روایتی دلچسب از روزهای زندگی شهید مدافع حرم «مرتضی عبداللّهی» است؛ فراز و فرودهایی که ما را با یک زندگی ساده اما پرماجرا همراه میکند.
نویسنده کتاب: من هیچ شناختی از شهید عبداللّهی نداشتم؛ یعنی نه اسمشان را شنیده بودم و نه اصلاً حتی میشناختمشان. منِ ملاحسنی یک شهر بزرگ شده بودم و شهید اهل شهر دیگری بود. یک روز خانمی با من تماس گرفت و گفت همسر شهید عبداللّهی است. حرف زدیم و برایم سوال شد که چطور من را برای نوشتن کتاب شهید انتخاب کردهاند که از این جا به بعدش نقل همسر شهید است.
🌷همسر شهید گفت که ما همسران شهدا روزهای شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها سوریه بودیم. که مثل اینکه یک تعدادی از همسران شهدای مدافع حرم رفته بودند برای زیارت و خادمی حرم در آن روزها. ایشان میگوید کنار ضریح حضرت زینب سلاماللهعلیها در سوریه و موقع خادمی حرم، همسر شهید سیاهکلی، راوی کتاب یادت باشد را آنجا میبیند. بعد حال و احوال میکنند و صحبت از کتاب میشود، کتاب یادت باشد. و آنجا خانم سیاهکلی پیشنهاد میدهند به ایشان که اگر مایل باشید همین نویسندهی کتاب یادت باشد کتاب شهید عبداللّهی را هم بنویسند و آنجا شمارهی من را داده بودند و صحبت کرده بودند و بعد هم خود خانم سیاهکلی و همسر شهید عبداللّهی پیگیر شدند و ما از اینجا دیگر با شهید عبداللّهی آشنا شدیم.
۳۰ آبان، انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
متن کامل گفتوگو را بخوانید👇
khl.ink/f/57718
🌴🌴 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #جمعه ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۳ مصادف است با ۱۳ جمادی الاولی
سالروز شهادت
🕊🌷شهید مدافع حرم ستار عباسی
🕊🌷شهید مدافع حرم خیرالله صمدی
🕊🌷شهید مدافع حرم محمدجواد قربانی
🕊🌷شهید جستجوگر نور محمد زارع
#سلام_خدابرشهیدان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🌷نجوای گیلکی مادر شهید مفقود الاثر
با یک شهید گمنام...
مدیون مادران و خانواده معزز شهدا و فرزندان دليرشان هستیم .
#به_رنگ_شهادت
#شهادت_هنرمردان_خداست
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از شهدای حزباللهست که داره میخونه:
آره برم سره بره، نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره :)
یه صلوات برای شهید احمد دقماق بفرستیم؟❤️
#شهدای_طریق_القدس
#شهیدحزبالله_احمددقماق
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
مداحی آنلاین - نماهنگ صلاة الفراق - رسولی.mp3
4.98M
بازنشر
▪️نماهنگ صلاة الفراق
🎙حاج مهدی رسولی
...فاطمه دلخوشی زندگیم بود خودت میدونی😔
دیدی چطور تموم دلخوشیمو ازم گرفتند ..
دارم میمیرم از خجالت الله اکبر
...از این امت دارم شکایت ..
#السلام_علیک_یاصدیقه_کبری(س)
#فاطمیه
@shohadabarahin_amar
🌿🌷نماز اول وقت سیره مردان الهی .
میگفت: تو یه جمعی دور حاج قاسم نشسته بودیم.
یکی از بچه ها پرسید: چیکار کنیم که
موقع ظهور امام زمان، توی سپاه حضرت
باشیم و به قولی از رکابشون جا نمونیم؟
حاج قاسم گفت:
«یه جا برای خودت پیدا کن که جا نمونی!»
+جای ما کجاست؟
سهم ما، اثر ما
در زمینه سازی ظهور دقیقا چیه؟
داره دیر میشه!
بجنب جا نمونی...
#نمازرا_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#منتظران_ظهور
#غروب_ودلتنگی_جمعه_ها
#التماس_دعای_ظهوروشهادت
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🌿دعای سمات یکی از کارهایی که برای خوب شدنِ حالِ روحی مون نیازه ،صحبت با امام زمان ‹عجل الله فرجه› ه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتهایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ
روایتهایی بیواسطه،
به قلم📝 خانم رقیه کریمی
نویسنده و مترجم جبهه مقاومت،
برگزیده اولین دوره
و داور دومین دوره
دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃
قسمت اول
از صبح همه فهميده بوديم كه امروز شبيه روزهاي ديگر نیست. تا ديروز جنگ فقط در مناطق مرزی بود و مردم زندگی عادی شان را می کردند. بچه ها مدرسه می رفتند. مردها سر کار. زن ها قهوه حاضر می کردند و شب ها شب نشینی بود و اخبار جنگ. فقط روستاهای مرزی خالی شده بود و مردم جای روری نرفته بودند. مثلا از روستای میس الجبل یا خیام رفته بودند دیر قانون یا نبطیه.
اما حالا صدای جنگنده ها و بمباران یک لحظه قطع نمیشد. منتظر بودیم که شاید آرامتر بشود. نشد. با هر انفجار خانه ما انگار که دینامیت زیر پایه هایش گذاشته باشی می لرزید و انفجارها تمامی نداشت. حالا شوهرم هم تلفنش را جواب نمی داد و من نمی دانستم که باید چکار بکنم. از پنجره بیرون را نگاه کردم هر کس که می توانست برود زندگی اش را برداشته بود و می رفت. شوهرم جواب نمیداد. مشغول تلفن بودم كه دختر کوچکم چهار دست و پا رفت روی بالکن خانه و با انفجاری بزرگ نزدیک خانه ما صدای جیغش بلند شد. تمام شیشه ها ریخته بود و با وحشت بدون اینکه به فکر شیشه های شکسته باشم دویدم روی بالکن و محکم بغلش کردم. قلبش مثل گنجشکی کوچک می زد و وحشت زده نگاهم می کرد. فقط دعا می کردم که سالم باشد و دستم را که از صورتش بر می دارم خونی نباشد. حتی متوجه نشدم که شیشه پاهایم را بریده. تمام بالکن و سالن خانه جای پای خونی شده بود. دوباره زنگ زدم به شوهرم. نمی دانستم باید چکار کنم. من بودم و چهار دختر بچه کوچک و خواهرهایی که شوهرهایشان در جبهه بودند. همه نگاه ها به من بود. دوباره زنگ زدم اینبار جواب داد. گفت خودمان را برسانیم تا شهر صور . گفت آنجا منتظرمان است. حالا باید هر چه که لازم بود بر می داشتم. این وقت هاست که می فهمی خیلی چیزهایی که برایت روزی مهم بوده است دیگر مهم نیست. اینکه دوست داشتی رنگ اتاقت صورتی باشد یا کرمی. پرده های سالن چه شکلی باشد. حالا فرقی نمی کرد دیگر. حالا که قرار بود همه چیز را پشت سرت بگذاری و بروی. حالا که قرار بود شاید همه چیز بماند زیر آوار. چند تکه لباس برای بچه ها. چند لقمه نان و پنیر. چیز دیگری هم می خواستیم؟ حتى آب را هم فراموش كرديم. ذهنم یاری نمی کرد. چادرهايمان را سر كرديم آخرین لحظه که می خواستیم سوار ماشین بشویم دیدم خواهر بزرگترم نیست. به سرعت به خانه برگشتم و صدایش زدم
- منال ...
نشسته بود توی اتاق و گریه می کرد. می گفت نمی آید. می گفت اینجا خانه ماست. چرا باید خانه هایمان را رها کنیم. می گفت می خواهد همینجا بمیرد. در جنوب.
نه اینکه حرف هایش را نمی فهمیدم. می فهمیدم. من هم عاشق جنوب و سكوتش بودم. همانقدر كه عاشق ضاحيه و شلوغي هايش. شاید اگر وضع بهتری بود می نشستم کنارش و با هم گریه می کردیم. اما حالا وقتش نبود. صدای انفجار دیگری بلند شد و دود و گرد و خاک خانه را برداشت
داد زدم اینبار
- اینجا موندن تو چه کمکی به مقاومت می کنه؟ فکر می کردی مقاومت خوشحال میشه جنازه تو از زیر آوار بیرون بیاید؟
خواست حرفی بزند. نگذاشتم. می دانستم که می خواهد راضی ام کند که بماند. داد زدم
- جون بقيه رو به خطر ننداز . چادرت رو سرت کن ... باید بریم ... همین حالا
اینبار حرفی نزد. با گریه راه افتاد . دلم می خواست بغلش کنم. دلم می خواست با هم بنشینیم و گریه کنیم. برای خانه ای که شاید تا ساعتی بعد دیگر نبود. خانه اي كه دوستش داشتم. برای روستایی که داشت خالی می شد. اما حالا وقت این حرف ها نبود. باید خودمان را به صور می رساندیم. شوهرم آنجا منتظر بود ...
ادامه دارد ...
راوی : زنی از روستاهای جنوب لبنان
#زنانههاییازجنگ
https://t.me/jshmhh133
https://eitaa.com/jashh
https://eitaa.com/shahidhadadian7
2_144238335642101189.mp3
13.4M
✍ خانم رقیه کریمی
#روایتی_زنانه_از_لبنان🕊️🥀
#قسمت_اول
#شهادت_هنر_مردان_خداست🕊️🥀
#اللهم_ارزقناتوفیق_الشهادت
#فی_سبیلک...🦋
#شهداعنایتی_به_دل_خسته_کنید🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
#ادامه دارد..
⏫ فایل صوتی این روایت زنده از روستاهای جنوب لبنان از امشب بارگذاری میشود تمام قسمت های متن روایت در کانال دوسالانه ادبی هست عزیزان که تمایل دارند میتوانند به کانال شون مراجعه کنند
به امید روز پیروزی همه مظلومین عالم
🔰بگوییم کوتاه ترین دعا برای بلندترین آرزو
🤲اللهم عجل لولیک فرج 🤲
▪️🌷🌷ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س)
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس.
میگفت:«کسی نفهمه زخمیشدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد.
یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید.
🥀گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم.
گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی.
وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟» عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمیتونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»
به خاطرهمین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمیحسینیه فاطمهالزهرا ساخته است...
#فاطمیه_وشهدا
#شهیدحاج_احمدکاظمی
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🕊🌷#پای_درس_شهید
رمز خودسازی ما این است که برای هر عمل مان، برای هر چیزمان، برای هر حتی اندیشه مان، یک علامت سوال جلویش بگذاریم که
"چرا؟"
یک دلیلی برای کارهایمان، دلیلی برای اندیشه هایمان، دلیلی برای فکرمان و دلیلی برای زندگی مان پیدا کنیم.
شهید#حاج_احمد_متوسلیان🕊🌷
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷🌷هنوز هیچ مسئولی را ، مثل تو خاکی ندیدهام ...
#محمد_بلباسی
#فرمانده_ی_بی_ادعا
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️
@shohadabarahin_amar