💞💕تاریخ شهدایی(۵ آذر)💕💞
ولادت #شهید_شعبان_مصیبی_رکنی_کلائی (استان مازندران، شهرستان بهشهر، روستای قرهطغان) (۱۳۳۶ ه.ش)
• ولادت #شهید_صفدر_جعفرخانی (استان قزوین، روستای تاکند) (۱۳۴۶ ه.ش)
• تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان حضرت امام خمینی (ره) (۱۳۵۸ ه.ش)
• شهادت خلبان #شهید_امیر_زنجانی (استان آذربایجان غربی، شهرستان ماکو) (۱۳۵۹ ه.ش)
• شهادت خلبان #شهید_ابوالحسن_ابوالحسنی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۵۹ ه.ش)
• شهادت #شهید_کریم_ساکی (استان لرستان، شهرستان بروجرد، روستای بزازنا) (۱۳۵۹ ه.ش)
• شهادت #شهید_محمد_حسن آذری (استان سمنان، شهرستان دامغان) (۱۳۶۱ ه.ش)
• شهادت #شهید_یعقوب_تیلانی_داغلی (استان گلستان، شهرستان آزاد شهر، روستای تیلان) (۱۳۶۱ ه.ش)
• شهادت #شهید_اسماعیل_قدسی (استان البرز، شهرستان ساوجبلاغ) (۱۳۶۲ ه.ش)
• شهادت #شهید_حسین_ریاحی (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش)
• شهادت #شهید_عباسعلی_سلمانی (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۲ ه.ش)
• شهادت #شهید_سیدحمید_حسینی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۳ ه.ش)
• شهادت #شهید_ریاض_بنده وار (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۴ ه.ش)
• شهادت #شهید_محمدرضا_احمدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش)
• شهادت #شهید_شعبان_حبیبی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش)
• شهادت #شهید_علی_میرزایی (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۶ ه.ش)
• شهادت #شهید_محمدمصلح_لیف_شاگرد (استان گیلان، شهرستان شفت) (۱۳۶۶ ه.ش)
• شهادت #شهید_مهدی_امینی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش)
• شهادت مدافع حرم #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی (استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۹۴ ه.ش)
• شهادت #شهید_سیدمحمد_عبدی پاشاکلائی (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۹۴ ه.ش)
• شهادت #شهید_مدافع_حرم_رسول جعفری (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش)
• شهادت #شهید_مهدی_هودیانی (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان دلگان) (۱۳۹۷ ه.ش)
• روز بسیج مستضعفین
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
راحت کلمه ی…
…دوستت دارم…♥️
…عاشقتم…♥️
رو بیان میکرد…
روزی که میخواست بره گفت…
“من جلو دوستام، پشت تلفن نمی تونم بگم…
…دوستت دارم💔…
میتونم بگم…
…دلم برات تنگ شده…
ولی نمیتونم بگم دوستت دارم…
چیکار کنم…؟!”
گفتم…
“تو بگو یادت باشه💗…من یادم میفته…”
از پله ها که میرفت پایین…
بلند بلند داد میزد…
…یادت باشه💗…یادت باشه💗 …
منم می خندیدم و می گفتم…
…یادم هسسست…یادم هسسست…
این کلمات رمز بین ما بود!
سالروز شهادت شهید والا مقام #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹گرامیباد
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
همیشه وقتی در کارهای منزل کمکم میکرد از او تشکر میکردم اما میگفت این حرفهای یک همسر به همسرش نیست،
شما باید *بهترین دعا* را در حق من کنید، باید دعا کنید♡ شهید شوم.♡
اوایل من از گفتن این دعا ممانعت میکردم و دلم نمیآمد اما آنقدر اصرار میکردند
تا من مجبور میشدم دعا کنم♡ شهید♡ شود اما از ته دل راضی نبودم!.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🍂وقتی تاریخ مراسم عروسی قطعی شد، از فردای ماه رمضان افتادیم دنبال مقدمات مراسم. قرار بود از جهیزیه چهار وسیله یخچال، تلویزیون، فرش و ماشین لباس شویی را حمید بخرد🍁. بقیه جهیزیه را تا حد امکان همراهیم می کرد تا بخریم🍁.
در همان روز اول خرید حمید گفت: وقتی حضرت آقا گفته اند از کالای ایرانی حمایت کنید، ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم.🍁
هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. نظر هر دوی ما هم همین بود تا حد امکان جنس ایرانی...🍂
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
"♥️"برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. ۱۲۰ متری بود. پسندیدیم👌.از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت.حمید گفت: «اگر راضی باشی نصف پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم❗».
از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی 🤔قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود.🥰بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود ۵۰ متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط.همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و ۹۵ هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود...💔
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🔶️یک روز جواب محبت من به این پیرمرد را خواهی دید:"🔶️
درکوچه ما پیر مردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد.
آن شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیر مرد هم چنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد.وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.حمید گفت:
🔸️ عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیر مرد را خواهی دید🔸️.
وقتی بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیر مرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دید•••°.🧡
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌹🌹قرار بود روز جمعه حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم توی آشپزخانه برایش کتلت درست می کردم. ساکش را که بستم از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم. حمید داشت قرآنش را می خواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو. بلند شو وضو بگیر راحت بخواب.»با خنده و شوخی می خواست بلندم کند. گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی . شاید هم مجبور شوم پارچ آبی را روی سرت خالی کنم. حدیث داریم بستر کسی که بی وضو می خوابد مثل قبرستان مردار و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است و تا صبح برایش ثواب می نویسند.آنقدر گفت و سرو صدا کرد که به وضو گرفتن رضایت دادم...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
خدانڪدڪہ
حࢪفزدنونگاهبہنامحࢪم
بࢪایتانعادےشود🍂
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
راحت کلمه ی…
…دوستت دارم…♥️
…عاشقتم…♥️
رو بیان میکرد…
روزی که میخواست بره گفت…
“من جلو دوستام، پشت تلفن نمی تونم بگم…
…دوستت دارم💔…
میتونم بگم…
…دلم برات تنگ شده…
ولی نمیتونم بگم دوستت دارم…
چیکار کنم…؟!”
گفتم…
“تو بگو یادت باشه💗…من یادم میفته…”
از پله ها که میرفت پایین…
بلند بلند داد میزد…
…یادت باشه💗…یادت باشه💗 …
منم می خندیدم و می گفتم…
…یادم هسسست…یادم هسسست…
این کلمات رمز بین ما بود!
سالروز شهادت شهید والا مقام #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹گرامیباد
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱