🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#ماشاءالله_رشیدی
نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریه هایش می گفت: خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس (ع) بی دست باشم.
وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست.
گویا آن شب خدا می شنیدش.
راوی:
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_و_صفر
#ماه_برکات_اسلامی
#ماه_زنده_ماندن_اسلام
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#علیاصغر_خنکدار
علی اصغر خنکدار در هنگام وداع، بلباسی را در آغوش گرفته بود و رهایش نمی کرد.
در بین خداحافظی بچه ها، وداع آن دو نفر از همه تماشاییتر بود.
دقائقی قبل از عملیات والفجر8، علیاصغر چهرهای متفکرانه به خود گرفته بود.
وقتی قایق ها بسمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان ازجا برخاست و گفت:
بچه ها! سوگند به خدا من کربلا را می بینم... آقا اباعبدالله را می بینم... بچه ها بلند شوید کربلا را ببینید.
از حرفهایش بهتمان زده بود. سخنانش که تمام شد، گلولهای آمد و درست نشست روی پیشانیاش.
آرام وسط قایق زانو زد. خشکمان زده بود.
بصورتش خیره شدم، چون قرص ماه می درخشید و خون موهایش را خضاب کرده بود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_و_صفر
#ماه_برکات_اسلامی
#ماه_زنده_ماندن_اسلام
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#حسن_باقری
آخرین جلسه فرماندهان، پیش از عملیات محرم بود. همه خوب ها جمع بودند: مجید بقائی، حسن باقری، مهدی زین الدین، حسین خرازی و دیگران. یک بار دیگر همه برنامه ها مرور شد.
بعد از اتمام جلسه حسن باقری ایستاد جلو، از کربلا گفت. از روی کتابی که دستش بود شروع به روضه خوانی کرد. تا رسید به جمله «احلی من العسل» حضرت قاسم. دیگر صدایش بریده بریده بیرون می آمد و هق هق گریه امانش را برید. نشست روی زمین.
کربلائی شده بود.
راوی :
#مؤید_رضوانی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🌹🥀🏴🥀🌹🌴
#خاطرات_شهدا
#عاشقانه_شهدا
#تک_پسر
#شهید_والامقام
#مسعود_آخوندی
تک پسرِ خونه بود و دانشجوی مکانیک. برای اینکه جبهه نره، خانوادهاش خونهی بزرگشون رو فروختند، پولش رو ریختند به حسابش تا بمونه و کارخانه بزنه و مدیریت کنه؛ اما فایدهای نداشت و رفت جبهه...
آخرین بار هم که می رفت جبهه، توی وسایلش یک چکِ سفید امضاء به همراهِ یک نامه گذاشت و توی اون نوشته بود:
برگشتی در کار نیست، این چک رو هم گذاشتم تا بعد از من برایِ استفاده از پولی که ریختین توی حسابم، به مشکل برنخورید ...
#تلنگر
#تفکر
#هفته_دفاع_مقدس
#یاد_شهدا
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_حسین_خرازی
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ بـےﻫﻮﺵ بودﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ هم ﺗﺮڪﺶ ﺗﻮے ﭘﺎم ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ و خونریزے داشتم؛
#ﺣـﺎﺝ_ﺣﺴﯿﻦ مےﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ داخل ماشین. هے ﺩﺳﺖ مےﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺪﻥ بچہ ﻫﺎ، ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ، مےﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ...
ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ مےﮔﺮﻓﺖ مےڪﺸﯿﺪ ،ﺑﺎﺯ ﻫﻢ نمےﺷﺪ...
با غصّہ ﺯﻝ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ڪہ ﺯخمے ﺍﻓﺘﺎدﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺭﻭے ﺯﻣﯿﻦ...
ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺳﻮﺍﺭ ﺭﺩ مےﺷﺪﻧﺪ ﺩﻭﯾﺪ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ...
ﮔﻔﺖ:
«ﺑﺎﺑﺎ .....! #ﻣﻦ_ﯾﻪ_ﺩﺳﺖ_ﺑﯿﺶ_ﺗﺮ_ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ نمےﺗﻮﻧﻢ ﺍینها ﺭﻭ ﺟﺎبہﺟﺎ ڪﻨﻢ، ﺍﻻﻥ میمیرند؛ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﯾﻦ».
همه را ﭘﺸﺖ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ گذاشتند بعد یڪے یڪے #ﺳﺮﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ مےڪﺮﺩند، ﺩﺳﺖ مےڪﺸﯿﺪند ﺭﻭے ﺳﺮﻣﺎﻥ و مےگفت: ﻧﮕﺎﻩ ڪﻦ.... ﺻﺪﺍﻣﻮ مےﺷﻨﻮے .....؟ ﻣﻨﻢ، #ﺣﺴﯿﻦ_ﺧﺮﺍﺯے .... مےگفت و #ﮔﺮیہ مےڪﺮﺩ.....
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🕊🌹🌴🌹🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است که هیچ وقت بر زبان جاری نکرد.
*احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعاً انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلهای بود، واقعاً یک قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعاً خلاصهای از شخصیت امام خمینی(ره) بود در ابعاد مختلفی.*
راوی ؛
#سردار_سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#خاطرات_شهدا
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز!
گفتم: چرا؟
گفت: چون همیشه موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).
من هم خندیدیم و گفتم:
"خب چه فرقی کرد"
گفت: اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#سالروز_شهادت 🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷
#خاطرات_شهدا
#نمایندگی_مجلس
#سردار_شهید
#محمدابراهیم_همت
#حاجے خیلی به بسیجےها علاقه داشت.
وقتی یکی از #نمایندگان مجلس پیش او آمد و گفت شنیدیم می خواهی نماینده بشوی،گفت:
نه من هرگز همچین فکری نکردهام.
بنده یک #بسیجی هستم و اگر #مسئولین اجازه می دادند و #فرماندهی را از دوش من بر می داشتند، من به عنوان یک #بسیجی می رفتم توی #سنگرها.
نماینده گفت: خب اینجا هم در #مجلس به تو احتیاج داریم.
اما #حاجی جواب داد: من دراین #بیابانها_و_جبههها انسی پیدا کردهام که به هیچ وجه حاضر نخواهم شد آنجا را ترک کنم، بیایم نماینده شوم.
سه ماه بعد هم #شهید شد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
📨#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #احمد_غلامی
✨فرزند شهید نقل میکنند: یک روز با پدرم قدم میزدیم که پدر با خنده به من گفت: در مُخیّلهام هم نمیگنجد که با مرگ طبیعی از دنیا بروم یا در رختخواب بمیرم!
✨از قبل چند مرتبه خواب دیده بود که سرش مجروح شده و همه میآیند سرش را میبوسند. واقعاً هم همینطور شد. پدرم در حلب سوریه از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و چندین روز به کما رفت و سپس به شهادت رسید.
#نمازاول_وقت
#التماس_دعا
🌸
🌺🍃🌸
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#محمدجواد_تندگویان
در لحظات اول اسارت ما یک گوشه ای نشستیم و آنها مشغول کار خودشان بودند. تصمیم گرفتیم شناسایی ندهیم و تمام مدارکمان را در خاک پنهان کرده یا پاره کردیم. حتی آن لحظه هم متوجه نشدند که #شهید_تندگویان وزیر هستند.
ما را سوار یک کامیونی که از بوشهر برای جبهه کفش فرستاده بود کردند، قبل از اینکه ما را سوار کامیون کنند راننده آن را کشتند و کمک رانندهاش را اسیر کردند.
راوی:
مهندس بهروز بوشهری
🌹 #شهید_تندگویان 🌹
🕊 #سالروز_اسارت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#محمدجواد_تندگویان
#شهيد_تندگويان سلول انفرادي شماره 38 بود، ما اگر اتاق 50 بوديم 6 اتاق فاصله داشتيم. يك شب من صدايي شنيدم؛ آخرين شبي بود كه ايشان قرآن خواند و بعدش ديگر نخواند. دكتر كه مي آمد دوا مي داد، آمد گفتم: حرس. گفت: نعم. گفت: شماره 38 كسي داخل نيست؟ گفتم: هي. يعني هست. گفت: (ما في) يعني نيست بعد آمدند و در را بازكردند. فوري دويدند، تلفن زدند و دكتر را صدا زدند. گفتند: موت، موت. يعني مرد كه خيلي براي ما معلوم نبود و مطمئن نبوديم #تندگويان را مي گويند يا نه.
راوی:
مهندس بهروز بوشهری
🌹 #شهید_تندگویان 🌹
🕊 #سالروز_اسارت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش میرسید، مینوشت. حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را میشنید که ما فکر میکردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش میکرد و با جزئیاتش مینوشت!
وقتی سئوال میکردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد میگفت: «این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است» نوشتهها معمولاً دو الی سه سطر بود. خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئلهای داشت یا نکتهای به ذهنش نمیرسید، سراغ دفترچه میرفت و آن را پیدا میکرد. حتی اگر در حین صحبتهای فردی مطلبی توجهاش را جلب میکرد، وقتی آن فرد میرفت سریع مطلب را یادداشت میکرد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani