eitaa logo
شهدایی
775 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
158 فایل
"هرچه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست آورد به برکت خون این جوانان #شهید است ." #مقام_معظم_رهبری(مدظله العالی) ✅جهت ارتباط با مدیر،انتقاد ،پیشنهاد: @mpsh76 ✅پل ارتباطی شما با ادمین کانال آیدی تبادلات👇👇 @fpshm63
مشاهده در ایتا
دانلود
+ هروقت از سرکار میومد یه راست می رفت توی اتاقش و دراز میکشید روی پتو از درد پهلو به خودش می‌پیچید از این پهلو به اون پهلو هرکار می‌کرد آروم نمیشد از بس درد داشت گریه می‌کرد می‌گفتم: مادر، بذار پهلوت رو بمالم شاید دردش آروم بشه! میگفت: نه مادر! این درد ارث مادرم حضرت زهراست بذار با همین درد به آرامش برسم ... شهید سیدمجتبی علمدار @shohadaes
°•|🌿🌸 + °سہ براے جسدِ یڪ °دخٺرِ مسلمانِ ایرانے _ °ڪارے ڪہ صدام نڪرد... °ماهواره ڪرد... °حیاها و غیرٺ ها را بردند | 🍃•| @shohadaes
ما در دوران اسارت جزو مفقودین بودیم یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود. عراقی‌ها به ما خیلی سخت می‌گرفتند جز ارتباط و اتکال به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوندی بود یکی از راه‌های تحکیم ارتباط الهی بحث نماز و روزه بود بچه‌هایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریباً ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه می‌گرفتند هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادا جرم بود. خدا شاهد است امروز که بیش 20 سال از اسارت می‌گذرد هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره‌هایمان یافت می‌شود ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد بارها اتفاق می‌افتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچه‌ها حمله می‌کردند و جهت آن‌ها را از قبله تغییر می‌دادند و نماز را بهم می‌زدند حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم. روزه گرفتن جرم سنگین‌تری بود بچه‌ها غذای ظهر را می‌گرفتند و در یک پلاستیک می‌ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردند و افطار میل می‌نمودند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیاناً در شب می‌دادند را بچه‌ها به عنوان افطار می‌خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. خدا شاهد است امروز که بیش 20 سال از اسارت می‌گذرد هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره‌هایمان یافت می‌شود ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد. به نظر من آن غذا، غذای بهشتی بود و ما هنگام افطار واقعاً حضور خدا را احساس می‌کردیم. دعای افطار با حال و هوای معنوی خاصی توسط بچه‌ها قرائت می‌شد هر چند پس از صرف افطاری تا افطار بعد هیچ خبری از خوراکی نبود ولی خیلی برایمان لذت بخش بود.  (راوی: سردار مرتضی حاج باقری) @shohadaes
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[یاران شتاب کنید...! گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست... آری گنهکاران را در آن راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند...] @shohadaes
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ... بعثی‌ها رو دیوارای نوشته بودن آمدیم تا بمانیم ولی نماندند دستاورد مقاومت موحدانه یعنی در خرمشهر بود نه ...
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ... بعثی‌ها رو دیوارای نوشته بودن آمدیم تا بمانیم ولی نماندند دستاورد مقاومت موحدانه یعنی در خرمشهر خدا بود نه کدخدا ... امام خمینی (ره): فتح خرمشهر یک مسئله نیست🌴 مافوق بشریت است.🌷 خرمشهر را خدا آزاد کرد.🌴 سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد.🌷 ✦➤ @shohadaes
میگن؛ همینجوری نرو دم در ؛ بگو خدایا گناهایِ مارو ببخش!!! کلا یعنی چی؟؟؟ شما یه خرید میخوایید برید از سوپر مارکت انجام بدید، 4تا قلمو مینویسی یادت نره ؛ بعد بدون نوشته میخوای بری...؟؟؟ میخوای بشی؟؟ هیچ ای رو نکن!!! در مقامِ همه را کن! مرحوم ملکی تبریزی میگفتن؛ بنویسید قبل از شبهایِ قدر... قشنگ فکر کنید ! ... ... ! ... @shohadaes
در غربت امیر همین بس که بدانید؛ وقتی که شکافت فرق او در محراب گفتند مگر علی هم نماز می خواند؟! @shohadaes
مجید قهوه‌خانه ای داشت. یکی از دوستان مجید که بعدها هم‌رزمش شد در این قهوه‌خانه رفت‌وآمد داشت. یک‌شب مجید را هیئت خودشان ‌برد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر سینه می‌زند و گریه می‌کند که حالش بد می‌شود. وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگر من که حرم حضرت زینب درخطر باشد... من هر طور شده می‌روم...» از همان شب تصمیم گرفت که برود... @shohadaes
+ بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند، بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم، خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهره‌اش خیلی نورانی‌تر شده بود؛ یاد مداحی‌های او افتادم. پرسیدم : محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ محمد در حالی که می‌خندید گفت : من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم. #... @shohadaes
+ از صحبت هایی که در جلسه خواستگاری از سمت شهید صدرزاده مطرح شده بود می گوید؛ صحبت‌های ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک همسنگر می‌خواهد. شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم می‌خواهد اما مصطفی گفت که همسنگر می‌خواهد. بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟ او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما است. اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند...». @shohadaes