✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سی_و_ششم
💠 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد.
ابوالفضل مرتب تماس میگرفت هر چه سریعتر از #داریا خارج شویم، اما خیابانهای داریا همه میدان جنگ شده و مردم به #حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه میبردند.
💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان #شیعه، از وحشت هجوم #تکفیریها به شهر، دیگر نمیخندید و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم.
خیابانهای داریا را به سرعت میپیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راهمان را بستند.
💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این #امانت را حفظ کند.
سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آنها نمیخواستند این طعمه به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به #گلوله بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود.
💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن #سوری نیستید!»
و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد.
💠 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه #تکفیریها را میدیدم که به پیکرش میکوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد.
من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و #وحشت ضجه میزد.
💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که #مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است.
وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد اسیر این #تروریستها شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط #خدا را صدا میزدم بلکه #معجزهای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید.
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد.
با پنجههای درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشیها روی زمین نفسنفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود.
💠 خودش هم #شیعه بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند و نگاهش برای من میلرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد.
مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله #یاالله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند.
💠 یکیشان به صورتم خیره مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه میبیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟»
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خالهام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه!»
💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت :«داشتم میبردمشون دکتر، خالهام مریضه.» و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید :«#ایرانی هستی؟»
یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.
💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید!» و رحم از #روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد.
بهنظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخالهام برن خونه، من میمونم!» که #اسلحه را روی پیشانیاش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»...
#ادامه_دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
#تلنگرانه
یجاییاستادپناهیانمیگفت:
بعضیـٰاوقتےگرفتارمیشنمیگـن:
خدایـاااا..!
مگهمنچیکارکردمڪهبـاید
انقدربدبختۍبکشم...؟!
اینابـایددرستحـرفبزنن!
بـایدبگن:
خدایااا..!
مگهمنبدنمـٰازمیخونم
ڪهانقدرگرفتارمیشم:)
🌷﷽🌷
شهیدانه🌹
سید رسول در مراسم خواستگاری گفت كه هدف من جبهه رفتن و شهید شدن است و ازدواج من به دلیل كامل شدن دینم است تا یادگاری از خود داشته باشم. او با وجود سن كم، سراپا صداقت و راستی بود.»
پدرم كمی در قبول این ازدواج تردید داشت، من خواب دیدم كه لباس عروسی بر تن دارم و برادرم- كه شهید شده بود- آمد و پیشانی مرا بوسید و تبریك گفت و گفت: تو عروس فاطمه الزهرا (س) شدی، خوشا به سعادتت، عاقبتبه خیر شدی، وقتی از خواب بیدار شدم،به این ازدواج و وصلت رضایت دادم.
✍️ راوی ؛ همسرشهید
#شهید_سیدرسول_اشرف🌷
یاد شهدا باصلوات🌸
🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفاعت حضرت زهرا «س» در روز قیامت
#حتما_ببینید
چادر مخفف:
چهره آسمانی دختر رسول اللّه...
حضرت مادر دوستت دارم🌹
#چادر🍃
🤲اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
سلام بر مادر خوبیها🌹
▪️یه خط روضه....
یک مدینه دشمن و یک خانه ی بی فاطمه....
#مظلوم_علی_جانم
AUD-20220109-WA0003.
5.69M
💿تو که نیستی کنارم چقدر تاریکه خونه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر سادات منو دعا کن
#یکشنبه_های_فاطمی
📺پخش زنده
سخنرانی رهبر معظم انقلاب
به مناسبت سالروز
قیام ۱۹ دی
یکشنبه ۱۹ دی
🕦ساعت ۱۰:۳۰ صبح
▪️هر کلیکش تویِ پروندهیِ اعمالمون
ثبت میشه..
هرچینوشتیم؛ دیدیم،شنیدیم!
فضایِ مجازی ...
یحتمل اینکه فکر کنیم چون فضا
مجازیه میتونیم هرطوری که دوست
داریم رفتار کنیم و اتفاقی هم نمیوفته
مطلقا اشتباهه!
🕊
✅اگر #نماز نخوانیم چطور میشود
✍حضرت فاطمه علیه السلام فرمود:از پدرم
رسول خدا (ص) درباره ی مردان و زنانی که به
نمازشان اهمیت نمیدهند و سبک میشمارند سوال
کردم که جزای آنها چیست؟
⇦پیامبر اکرم (ص) فرمود: خداوند آنها را به ۱۵
بلا گرفتاری میکند:
👈 شش #عذاب در #دنیا :
۱و۲. برکت را از عمر و رزق و روزی او میگیرد؛
۳. سیمای (نیک) صالحین را از چهره اش محو
میکند؛
۴. هر کاری بکند، بدون پاداش خواهد بود؛
۵. دعایش مستجاب نخواهد شد؛
۶. برای وی بهره ای از دعای صالحین نخواهد بود.
👈 سه عذاب هنگام #مرگ :
۷.خوار و ذلیل میمیرد؛
۸و۹. گرسنه و تشنه جان خواهد داد، به طوریکه
اگر از همه ی نهرهای دنیا به او آب داده شود، تشنگی او برطرف نخواهد شد؛
👈 سه #عذاب در قبر:
۱۰. #خداوند فرشته ای را برمیگزیند تا آسایش
او را در #قبر سلب نماید؛
۱۱. قبرش را تنگ گرداند؛
۱۲.قبرش تاریک خواهد بود؛
👈 سه عذاب در #قیامت :
۱۳. ملکی او را به سوی موقف حساب می کشاند،
در حالیکه مردم او را مینگرند؛
۱۴. حسابرسی او در قیامت سخت خواهد بود؛
۱۵. خداوند با نظر رحمت به او نمی نگرد، و او را
از #گناه پاک نمی کند و برای او #عذاب دردناک است.
💞@shohadaiy1399💞
•
.
برادرشھیدمیدونـےیعنـےچۍ؟!
یعنۍ وقتـے گنـٰاه درِ قلبت رو میزنـھ ،
یاد نگاهش بیوفتـے و در و باز نڪنۍ!
یعنـے محرم اسرار قلبت :)💛
اون اسرارۍ ڪھ هیچکس نمیدونـھ..
بین خودت و خُدا و برادرشھیدت🌱'
#رفیقآسمونۍ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#بانو_گمنام_سلاماللهعلیها
شما جوانان
باید توجه داشته باشید که
کار آسانی در مقابل این دشمن ندارید؛
هر ثانیه برای جوان امروز
اهمیت زیادی دارد
و او باید به جای ساعت،
زمانسنج بر دست داشته باشد . . .🌿
#حاجحسینیکتا
#حیعلیالجهاد
@shohadaiy1399
#تلنگر
🌿موفقیت هیچ رازی نداره
از تو شروع می شه
دوست خوب من ، زمانی که تصمیم می گیری شرایطت رو تغییر بدی، شاید به خیلی چیزا فکر کنی
به راهکارها
به مشکلات
و...
اما یه قانون بیشتر وجود نداره:
"موفقیت به سن ، وضعیت فعلیت ، وضعیت گذشته" تو ارتباطی نداره
موفقیت شجاعت و شهامت میخواد...
خواستن و خواستن و خواستن میخواد...
موفقیت، در یک کلام، تو رو میخواد...
اینکه وقتی هزار نفر بهت میگن نمیتونی ، فقط یک جمله بهشون بگی:
"بشین و تماشا کن!"
رویای خودت رو محکم نگه دار و براش تلاش کن
🍃
🦋🍃 @shohadaiy1399✨