#خرده_روايت_ها
ماشين لندکروز توي يک متر آب و گل گل گير کرده بود. ده نفر هلش مي داديم؛ اما تکون نمي خورد. حسين که از راه رسيد، گفت: وايسيد کنار. کار خودمه. به آرامي ماشين را کشيد بيرون. با تعجب گفتم: دعا خوندي؟
گفت: نه. فقط به ماشين گفتم برو بيرون.
#ذکرنامویادشهداباصلوات💐
#شهيد_محمد_حسين_يوسف_الهي #تحقق_اراده_شهيد_باذن_الله
#راوي: حميد شفيعي
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ صفحه 160.
#شهیدانه🕊
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•