خاطرات اسارت 🌻
قسمت ۱۴۴🌸
موضوع : سازماندهی در گردان ۱۴ معصوم قبل از ماموریت شناسایی و اسارت 🥀
آقا وقتی حاج احمد از عملکرد گردان ۱۴ معصوم ابراز رضایت کرد به فرمانده گردان ما حسین محبی و فرمانده گردان امام حسین حاج رجبعلی جمالی گفت خودتون قضاوت کنید و بگید کدام گردان حجم اجرای آتش اش در خط بهتر بود!!! خدا خیر بده به حاجی جمالی باخنده و تبسم گفت معلومه که گردان ۱۴ معصوم بهتر از ما بود چون ما اول اومدیم در خط آتش آنها به نقاط ضعف ما واقف شدند و خودشون بهتر عمل کردند😂 البته این یک واقعیت بود ...بعد حاج احمد گفت من از این مانور امروز میخواستم یه تجربه بدست بیارید که اجرای آتش روی مواضع دشمن بطور منظم و با شدت زیاد چقدر میتونه موثر باشه 😊 بعدش نوبت جایزه و تشویق شد که حاج احمد بین فرماندهان گردان و گروهانهای هر دو گردان فَرقی نگذاشت و به همه ما یک یه عدد روان نویس داد که برای ما خیلی ارزش معنوی داشت...بعد اتمام کار ما اومدیم مَقر گردان نماز ظهر و عصر رو خواندیم جاتون خالی ناهارمون رو خوردیم بعدش من مشغول سازمان گروهانم بودم که دیدم پیک گردان که یکی از بچه های خمینی شهری بود الان متاسفانه اسمش یادم نیست اومد پیش من و گفت آقای نوریان سریع بیا فرمانده گردان باهات کار داره 🥴 من اومدم پیش حسین محبی پس از سلام و حال و احوال پُرسی بهش گفتم بفرما کاری داشتی ؟؟؟ گفت بله آماده شو باید بریم منطقه دشمن جهت شناسایی!!! حالا اون دو فرمانده گروهان دیگه هم بودند یکی حسن حیدری و یکی حاج آقا رضوانی هر دو خمینی شهری بودند و سابقه جنگ و جبهه شون خیییلی از من بیشتر بود🥴 اون دو نفر به فرمانده گردان گفتند ماهم بیائیم ؟? حسین محبی گفت نه!!! گفتند چرا ؟؟؟ گفت حاج احمد گفته فقط آقای نوریان بیاد..🙃 وقتی فرمانده گردان در جوابشون اينجوری گفت من متوجه شدم هرچه هست مربوط میشه به اجرای خط آتش امروز صبح و میدان داری کردن من ..که در چشم حاج احمد درآمدم و دیده شدم البته حاج احمد منو از قبل کامل در عملیاتهای والفجر ۸ و کربلای ۴ و کربلای ۵ میشناخت که فرمانده گروهان بودم🥴 من به پیک گروهانم مرتضی شمس گفتم سریع برو اسلحه و تجهیزات من ( کلاشینکف + سینه بند جاخشابی + و قطب نما ) بیار وقتی آورد ما با همه خدا حافظی کردیم و سوار وانت تويوتا شدیم من عقب ماشین نشستم🌹
ادامه دارد...
راوی : محمدعلی نوریان
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مرحوم اردشیر زاهدی، وزیر امورخارجه حکومت پهلوی و داماد محمدرضاشاه در شبکه BBC:
به حاج قاسم افتخار کرده ام
به حاج قاسم افتخار میکنم
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
38.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش تصویری یادواره شهید روحانی حجتالاسلام محمد مهدی درخش
با حضور خانواده شهید(پدر و فرزند شهید)
با روایتگری حجت الاسلام شریفی دوست و هم حجره ای و همرزم شهید
در حوزه علمیه امام محمد تقی علیه السلام
#شهید_محمدمهدی_درخش
#یادواره_شهدای_روحانی
#حوزه_علمیه #حوزه_علمیه_امام_محمدتقی_علیه_السلام
@mobhozeh
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت
دیدار با خانواده شهدای والامقام ضیایی در قهنویه
در این دیدار که با حضور ریاست دادگستری و مسؤل بنياد شهید امورایثارگران شهرستان مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا تجليل بعمل آمد.
🔹 پنجشنبه ۱۳،دی ماه ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 پسربچه عراقی
برای ما دست تکان میداد
باقر تقدس نژاد
▪️صبح اون روز که گفتند: امروز میرید ایران، همه یه شور و حال دیگهای داشتیم. لباسهایی رو که روزهای قبل داده بودند و با هر زحمتی اندازه کرده بودیم، پوشیدیم. هر لباس دو یا سه نفر رو تو خودش جا میداد. چون بچهها همه لاغر و نحیف بودند و لباسها اندازه قد و هیکل بعثیها بود. چند تا میز جلوی در ورودی گذاشته و ثبت نام میکردند. هر لیست یک اتوبوس، ناهار رو بیرون از آسایشگاه و داخل حیاط خوردیم و همانجا هم نمازجماعت خواندیم. چه کیف و لذت بی مانندی داشت اصلا قابل تصور نیست!! چند سال ما را از نماز جماعت منع کردند اما حالا هم آزاد میشدیم و هم آزادانه نماز جماعت میخواندیم .
موقع خروج از اردوگاه و سوار شدن به اتوبوس به هرکدام یک جلد قرآن و یک عدد خودکار بیک دادند چون من همونجا و با همون خودکار داخل قرآن تاریخ و ساعت و روز رو نوشتم. اونم با خطی خرچنگ قورباغه. هنوز دارمش و فکر کنم که همه اون قرآن رو دارند.
بین راه، تو اتوبوس ما، یکی از بچهها کفش خودش رو به نگهبان عراقی داد و مخش رو زد. دیگه گیر ویر الکی نمیداد. راننده ما هم پا رو گذاشته بود روی گاز و از همه سبقت گرفت و رد شد.
بغداد که رسیدیم یه گوشه نگهداشت تا بقیه هم برسن. یه شیر آب کنار جاده و وسط اتوبوس بود که یکی از بچهها رفت و کمی آب آورد که تلخ بود اما خوردیم.
از کنار مردم عادی که رد میشدیم، با تعجب به ما نگاه میکردند. گاهی دعا میکردند و گاهی نفرین. زن و مرد هم نداشت. اما زنها انگار بیشتر دعا میکردند. از طرز نگاه و حرکت سر و لبهایشان میشد فهمید.
یک گروه از زنها با چند تا بچه کوچک از کنار اتوبوس رد شدند و همه با تعجب به بچهها نگاه کردیم. چون مدتها بود که موجودی به اون ظریفی و کوچولویی ندیده بودیم. محمد آقا خمپاره که آخر اتوبوس نشسته بود، سرش رو از پنجره بیرون برد و آنها رو صدا کرد. اومدن جلو. اشاره کرد به پسر بچه چهار پنج سالهای که همراهشان بود. بچه که رسید به نزدیک اتوبوس، محمد آقا رو شکم از پنجره آویزان شد و کشیدش بالا و بغلش کرد، بچه اولش ترسید. اما وقتی دید که محمد آقا گریه میکنه، متعجب به اون نگاه میکرد و به مادرش, محمد آقا بچه رو به سینه چسبانده بود و فشار میداد و بی اختیار گریه میکرد. مادر بچه و زنهای همراهش هم با اون گریه میکردند. تمام اتوبوس هم تحت تاثیر قرار گرفته بودند. بالاخره بچه رو ازش جدا کردند و رفتند. بچه که رفت پایین دست تکان میداد و برمیگشت نگاه میکرد. نگاهش جالب بود و پر از محبت، انگار اونا عراقی نبودند. چقدر فرق داشتن با نگهبانهایی که تا اون روز دیده بودیم. حدود یک ساعتی اونجا منتظر موندیم و بعد به کاروان ملحق شدیم.
آزاده تکریت ۱۱
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 کپسولهای روحیه
برادر شهرستانی
قبل از عملیات بیتالمقدس ۷
منطقه کارون
گردان مالک ، لشکر ۲۷ رسول الله (ص)
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
📸 گزارش تصویری از یادواره ۳۶ شهید ورزشکار شهرستان مبارکه
در این مراسم با شکوه که ذیل کنگره ۲۴۰۰۰هزار شهید استان اصفهان با حضور مسؤلین،خانواده معظم شهدا، پیشکسوتان و مردم شهید پرور مبارکه، با روایت گری دکتر مهدی میر جلیلی رئیس سازمان ورزشکاران کشور در امامزاده عزالدین محمد(ع)شهرستان مبارکه انجام شد.
💠 پنجشنبه، ۱۳،دی ماه ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم