سالی که نکوست از بهارش پیداست
⭕️امضای ۱۳ میلیارد دلار قرارداد نفتی/ بزرگترین قراردادهای نفتی یک دهه اخیر
🔹 به نقل از وزارت نفت، بزرگترین قراردادهای یک دهه اخیر صنعت نفت کشور به ارزش بیش از ۱۳ میلیارد دلار در آستانه سالروز ملی شدن صنعت نفت بهمنظور افزایش روزانه ۳۵۰ هزار بشکهای ظرفیت تولید نفت خام ایران با شرکتهای ایرانی و با حضور محمد مخبر و جواد اوجی امضا میشود.
🔸قرارداد توسعه میدان مشترک نفتی آزادگان در غرب کارون که سالها بلاتکلیف مانده بود با تدبیر وزارت نفت دولت سیزدهم برای یکپارچهسازی روند توسعه آن امضا خواهد شد، آزادگان بهعنوان بزرگترین میدان مشترک نفتی ایران و در مجاورت میدان مجنون عراق و ۸۰ کیلومتری غرب اهواز واقع شده است.
🔹گام نخست در توسعه میدان مشترک آذر برداشته شده است، اکنون وزارت نفت دولت سیزدهم قصد دارد با تکیه بر توان داخلی گام دوم توسعه را کلید بزند، آذر، از نظر ساختار زمینشناسی یک میدان نفتی پیچیده به شمار میآید، ساختار زمینشناسی ویژه، حفاری در این میدان را به یکی از سختترین و پرچالشترین حفاریها تبدیل کرده است.
🔸میدان نفتی مسجد سلیمان نخستین و قدیمیترین میدان نفتی در خاورمیانه، در شهرستان مسجدسلیمان و استان خوزستان واقع شده است که توسعه مرحله نخست این میدان از سوی شاخه بینالملل شرکت ملی نفت چین (CNPCI) در قالب بیع متقابل انجام شد. حال فردا قرار است قرارداد گام دوم توسعه این میدان امضا شود که این موضوع حکایت از پیشرفت شرکتهای اکتشاف و تولید (E&P) در زمینه توسعه در بخش بالادست صنعت نفت دارد.
🔹قرارداد توسعه سه میدان سومار، سامان و دلاوران واقع در گستره عملیاتی شرکت نفت مناطق مرکزی در غرب کشور فردا در قالب الگوی تازه قراردادهای نفتی ایران شامل توسعه، تولید و بهرهبرداری امضا میشود.
#امید به آینده،خدا قوت
قسمت ۳۴
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
🔹به قلم اقدس نصوحی
یک روز به ما غذا نرسید. بچّه ها از گرسنگی ضعف کرده بودند. ساعت 2 بعدازظهر برای سرکشی، وارد یکی از سنگرهای نگهبانی شدم. غلامعلی صالحی و اکبر جعفری بیحال کف سنگر افتاده بودند. به من گفتند: «مؤمنی، تو خیلی ناقلای. حتماً یک کمپوتی، کنسروی، جایی قایم کردی. اگر یک چیزی به ما بدهی بخوریم، شب تا صبح به جات پاس بخشی میکنیم و تو برو راحت بخواب.» یکی از بچّه ها لباس بادگیر پوشیده بود. انفجار خمپارهای جسد یک نفر عراقی را متلاشی کرده بود، یکتکّه از گوشت بدنش پرتاب شده بود و داخل کلاه بادگیر او افتاده بود. آن را برداشتم و گفتم: «من فقط این تکّه گوشت را دارم.» گفتند: «کجا بوده؟» با خنده گفتم: «همینجا، از یک جنازة عراقی برداشتم.» فهمیدند که سر کارشان گذاشتهام. بلند شدند، مرا دنبال کردند و هر چه سنگوکلوخ بود، نثارم کردند.
*
یک شب بلدوزر آمد و خاکریز ما را کمی بلندتر کرد. عراقیها بدجور خمپاره بر سر ما میریختند. انگار از آسمان آتش میبارید. من گاهی با آر.پی.جی جواب آنها را میدادم. بهمحض این که شلیک میکردم، با سرعت خودم را به زیر یک ورق پلیت میرساندم و سرم را روی خاکریز میگذاشتم. بوی تَعُفُّن خیلی بدی آزارم میداد. همه جا تاریک بود و چیزی پیدا نبود. صبح شد. بچّه ها با دیدن من شروع به خندیدن کردند و گفتند: «مؤمنی، چی خوردی؟ چی به صورتت مالیده؟» یکتکّه آینه شکسته پیدا کردم و صورتم را در آن دیدم. قیافة چندشآوری داشتم. روی صورتم یکلایه گوشت و خون و چربی بود. رفتم به جایی که پناه میگرفتم. یک جسد عراقی با شکم پاره آنجا بود. من در حقیقت سرم را داخل شکم او میکردم و متوجّه نمیشدم. حالم دگرگون شد. رفتم و کمی آبنمک درست کردم و صورتم را با آن تمیز کردم.
*
یک شب مصطفی جعفری از پشت تیربارش گفت: «مؤمنی، یک عراقی جلوی تیربار منه.» گفتم: «نخ کلاهت جلو چشمت آویزونه، با چشم های خوابآلودت آنرا عراقی میبینی.» گفت: «نه، به خدا سرباز عراقیه.» دقیق نگاه کردم. من هم او را دیدم. یک سرباز عراقی در چندمتری خاکریز ما ایستاده بود. یک گروه برای پاتک به نزدیک خاکریز ما آمده بودند و با آتشی که بچّه های ما بر سر آنها ریختند، مجبور به فرار شدند؛ این سرباز جامانده بود و میخواست خودش را تسلیم کند. چند بار به عربی تَعال تَعال گفتم. یکی دو متری جلو آمد و دوباره ایستاد. جثّه ام نسبت به او خیلی کوچک بود. به مصطفی گفتم: «من میروم آن طرف خاکریز و میارمش، اگر خواست مرا با خودش ببرد، هر دو نفرمان را به رگبار ببند.» بااحتیاط به او نزدیک شدم. هیکلش درشت و قدّش بلند بود. دو پا و یکدستش تیر خورده و مجروح بود. یک قبضه آر.پی.جی خالی دستش بود. قبضه را از دستش گرفتم. خون زیادی از بدنش رفته بود و ضعیف و بیحال شده بود. مصطفی کمک کرد و با مکافات او را به اینطرف خاکریز آوردیم. اهل کربلا بود. امدادگر زخمهایش را بست. او را در یک سنگر جا دادیم و یک نفر تا صبح پرستارش بود و به او آب و غذا میداد و رسیدگی میکرد. صبح او را سوار یک تویوتا کردیم و به عقب فرستادیم. برایم دست تکان میداد و بهجای قدرت الله میگفت: «ابوقادر، خداحافظ.»
***
بهعنوان پاس بخش، شبها به سرکشی نیروهایی که در سنگرهای نگهبانی بودند، میرفتم و نمیتوانستم درست بخوابم. روزها هم مشغول دفع پاتک یا فراهمکردن مهمّات و غذا برای نیروهایم بودم و خیلی کم استراحت میکردم. یک شب آنقدر خواب چشمهایم را گرفته بود که بهزور پلکهایم را باز نگه میداشتم. برای اینکه خوابم نبرد، با سرنیزه دوتکه چوب کوچک از جعبة صندوق مهمّات کندم و زیر پلکهایم گذاشتم تا باز بماند. خیلی زود زیر چشم هایم زخم شد و درد گرفت. مجبور شدم آنها را بردارم. یکمرتبة دیگر هم سر انگشتانم را با سرنیزه کمی بریدم و روی آن آبنمک ریختم تا از سوزش زخم، خواب از سرم بپرد و بتوانم تا صبح دوام بیاورم. در طول روز هم آنقدر خمپاره 60 روی سرمان میریخت که کلاً خواب از سرمان میپرید. سنگرها یک یا دونفره در دل خاکریز ساخته شده بود و حالت جان پناه داشت. یک روز فرصت پیدا کردم تا در سنگر کوچکم، چرتی بزنم. هنوز چشم هایم،
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش میشد امسال سال ظهورت باشه، حاجت شیعه روا شه تا فرج امضا شه
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🔻 مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان در اولين روز سال نو میهمان خانواد شهدای ضیایی
🔷به مناسبت فرا رسیدن سال نو و ماه میهمانی خدا مدیرکل بنیاد اصفهان با همراهی مسئول بنیاد شهید مبارکه از خانواده معظم شهدای والامقام ضیایی و حضور در گلستان شهدای قهنویه
🔹 چهارشنبه اول فروردین ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
💠پیام تبریک قاسمی مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه به مناسبت فرارسیدن سال نو
📌 يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدبَرَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ يَا مَحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوْلَ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ
✅تقارن بهار قرآن و جانها و بهار طبیعت، موهبتی الهی است تا از سیر آفاق و تحول احوال به سیر انفس و انقلابِ قلوب رسیده و در روزهای ملکوتی ضیافت الهی تحول حالمان به بهترین حال و قلب هایمان با مدبر الیل و النهار دگرگون شده و سال جدید فرصتی دوباره باشد برای رهایی از هر آنچه ما را از معنویت و انسانیت دور می سازد تا به بهار انسانی ظهور مهدی موعود (عج)، برسیم.
✅در آستانه فرا رسیدن عید نوروز باستانی در ماه خوب خدا، اینجانب ضمن تقدیر از مساعی، همدلی و همراهی عزیزانی که ما را در خادمی و تکریم خانواده های معظم شهدا و ایثارگران و توسعه و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت یاری نمودند، حلول سال ۱۴۰۳ را صمیمانه تبریک و تهنیت عرض نموده؛ با تمام وجود دست نیاز به درگاه آن مقلب القلوب و الابصار بلند کرده و احسن الحال را در سال پیش رو برای جامعه بزرگ ایثارگری خواهانم.
✅امیدوارم سال جدید سرشار از سلامتی، آرامش و سربلندی برای همه عزیزان بوده و بتوانیم در مسیر ترویج و توسعه فرهنگ ایثار و شهادت و تعالی و پیشرفت و اقتدار کشورِ عزیزمان گام برداریم. ان شاء الله
---------------------------------------------------------------------
بنیاد شهید و امور ایثارگران مبارکه
پیام مدیرکل بنیاد شهید اصفهان بهمناسبت فرارسیدن بهار طبیعت
یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال»
بهار، فصل تسبیح آفرینش است و قنوت درختان به تمنای آسمان؛ و نوروز، پیامآور مهر، محبت و شعری است که پایان رؤیاهای ناتمام را تفسیر میکند. صحیفهای ملوّن از سرزندگی، که همه را به نو شدن، نو اندیشیدن و تفکر در قدرت لایزال پروردگار از برای تجدید حیات دعوت میکند.
در فصلی که با آمدن بهار، طبیعت جان تازه ای می گیرد، ماه رمضان نیز علاقمندان به تغییر را در مسیر نو شدن معنوی قرار داده است، تقارن بهار طبیعت و معنویت شروعی بسیار زیبا و دوست داشتنی را رقم زده است که شادی جان را با طراوت جسم عجین ساخته و انسان را برای پروازی سبک تر، مهیا می سازد.
بر بلندای همت و همیت جانبازان، آزادگان ، رزمندگان و خانواده های معظم شاهد و ایثارگر و صبر و شکیبایی بی بدیل آنان سر تعظیم فرود آورده و به مقام شامخ این عزیزان دورد میفرستیم. به یقین شهدا و ایثارگران و خانواده معزز آنان در جهت رضای پروردگار و برای پاسداشت ارزشهای الهی و انقلابی، بیبدیلترین تجلی بهار ایمان را جاودانه کردهاند و از اینرو همیشه در نزد ملت ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دارای مقام و شأنی والا هستند.
آغاز سال پیش رو که در تقارن با ماه مبارک رمضان و میهمانی شکوهمند خداوند، متبرک شده، بشارتی فرخنده دارد تا سال۱۴۰۳ نیز، در عمل به وظایف و تکالیف با ره توشه خشنودی خدای متعال، رهبر عزیز و مردم شریف ایران، سالی پر خیر و برکت باشد.
فرا رسیدن سال نو و ماه ضیافت الله را به ملت بزرگ ایران و به ویژه خانوادههای معزز شهدا و ایثارگران و تمامی خدمتگزاران به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تبریک و تهنیت عرض مینمایم. طهارت جان، برترین احوال و بهترین ایام را از درگاه پروردگار منان مسئلت می نمایم.
مسعود احمدی نیا
مدیرکل
▫️پوستر |جهش تولید با مشارکت مردم . . .
#جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
.قست ۳۵
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
هنوز چشم هایم گرم نشده بود که یکی از بچّه ها آمد و بیدارم کرد. پرسیدم: «چه خبره؟» گفت: «تانکهای عراقی روی جادّه اند.» بلند شدم و با چشمهای خوابآلود نگاهی به جادّه انداختم. یکی از تانکها آمادة شلیککردن بود. سریع دستم را داخل سنگر کردم تا قبضة آر.پی.جیام را بیرون بیاورم. یکمرتبه صدای انفجار بلند شد، سقف پلیتی سنگر افتاد و کل سنگر روی سرم خراب شد. بچّهها و حسن رجایی که معاون گروهان بود، کنار سنگرم ایستاده بودند و حرف میزدند. صدای حسن رجایی را میشنیدم که به بچّه ها میگفت: «بیچاره مؤمنی حیف بود. بچّة زرنگی بود. خیلی خوب آر.پی.جی میزد.» از همان زیر صدا زدم: «این پلیت را از روی من بردارید، دارم خفه میشم، من زندهام.» کمک کردند و مرا از زیر آوار بیرون آوردند. آقای رجایی گفت: «مؤمنی، فکر کردم، گلولة تانک دخلت را آورد.» گفتم: «گلولة تانک نبود، آتش عقبة آر.پی.جی خودم بود که سنگر را روی سرم خراب کرد.» آنقدر خستگی و بیخوابی، توان و هوش و حواسم را گرفته بود که موقع برداشتن قبضه، دستم بیاختیار روی ماشه رفت و شلیک شد.
*
خطّ مقدّم عراقیها در سمت ما کمی جلوتر بود و به اصطلاح صاف نبود. برای اینکه خط صاف شود و ما نسبت به لشکرهای چپ و راستمان در یک امتداد قرار بگیریم، باید یک مقر خاکی متعلّق به عراقیها را تصرّف میکردیم. به نظر میآمد که عراقیها در آن مقر خاکی، نیرو ندارند و خالی است. یک شب نصرالله مرادی، فرمانده گروهان کناری ما، با نیروهای یکی از دسته هایش که بیست تا سی نفر میشدند، مأمور به تصرف آن مقر شدند. بعد از نماز مغرب و عشا، مرادی با نیروهایش به سمت مقر خاکی حرکت کردند. یکی از دوستان من به نام امرالله رضایی ، از نیروهای آن دسته بود. قبل از حرکت، چفیه مشکی رنگش را از گردنش باز کرد و به من داد و گفت: «قدرتالله، من دیگه برنمیگردم، این چفیه یادگاری از من پیش تو باشد.» برای انجام مأموریت حرکت کردند. در محاصرة عراقیها قرار گرفتند. امرالله و دیگر نیروها همه شهید شدند، فقط دو یا سه نفر توانستند، سالم برگردند. بهپای نصرالله مرادی هم تیر خورد و مجروح شد. یکی دو روز با بدن مجروح و زخمی، بدون آب و غذا، زیر یک تانک عراقی مخفی شد و در فرصت مناسب خودش را به اینطرف خاکریز کشاند. آن مقر مدّتی بعد در عملیاتی به نام یا مهدی (عج) به تصرّف ما در آمد.
*
از طرف واحد مهندسی لشکر، چند دستگاه بلدوزر و لودر آمدند تا خاکریز خط را که بر اثر شلیک های متوالی گلوله های تانک و خمپاره دشمن از بین رفته و ناقص شده بود را ترمیم کنند.
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فرازی از وصیتنامه شهید
✍ دل کندن از دنیا بدون داشتن هدف دشوار است و ناگوار اما برای آن کس که راه خود را انتخاب کرده و در آن راه گام بر می دارد به کمتر از آن چیزی که فکر می کند مرگ است، ما با انديشه راهِ اسلام را و راهِ قرآن را انتخاب نموده و مشتاقانه در این راه هدفمند سر و جان می دهیم.
شهید والامقام نصراله محمدی فرزند محمد
ولادت: ۸ آبان ۱۳۴۱ شهرستان مبارکه بخش گرکن جنوبی آدرگان
شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱ منطقه عملیاتی ام الرصاص
🌷شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فرازی از وصیتنامه شهید
✍ ملت شریف و مسلمان ایران راه نا امیدی و یأس را به هیچ عنوان به خود راه ندهید و بدانید که پیروزی از آن مسلمين است ان شاءالله
✍ مادرم:اگر خواستید برایم گریه کنید به یاد علی اکبر امام حسین علیه السلام گریه کن که ما از آن بزرگواران سر مشق گرفته ایم.
شهيد والامقام،ابراهیم بهرامی فرزند حسين
ولادت: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۹ شهرستان مبارکه شهر دیزیچه
شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱ منطقه عملیاتی ام الرصاص
🌷شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دعای روز دهم ماه رمضان
🔹اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَهَ الطَّالِبِینَ
🔸خدایا! مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند و نزدت فوز و سعادت یابند، قرار ده و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند، قرار ده. به حق احسانت، ای منتهای آرزوی طالبین!
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد
جامعه به او روی آورد....👆
امام خمینی (ره)
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🌟🔺
سالروز رحلت بزرگ بانوی جهان اسلام ام المومنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها را به عموم مسلمین جهان تسلیت میگوییم.
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور به روح مطهر حضرت خدیجه بانوی بزرگ جهان اسلام ام المؤمنین همسر با وفای پیامبر اکرم خاتم الانبیاء (ص)شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم غزه فلسطین، و شهدای چهارمین هفته اسفندماه دفاع مقدس شهرستان مبارکه
شهيدان:
قربانعلی احمدی
محمد ابراهیمی
ناصر حیدری
رضا ابراهیمی
احمد جوادی
اسماعیل جعفر پور
ابراهیم بهرامی
بهرام سلیمانی
نصراله محمدی
محمد علی صادقی
محمد بهرامی
رحیم بهرامی
یداله شریعتی
علی اکبر قنبری
محسن صالحی
اسداله شیخی
محمد علی ایرانپور
یوسف قاسمی
علیرضا ایرانپور
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔹 قاری قرآن جناب آقای حاج حسين پیراکه
🔹 صفحه ۲۵،از آیه ۱۶۴سوره مبارکه بقره
🔹 زمان جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳،سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه
🔹 مکان مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
#دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
قسمت۳۶
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
بلدوزرها با بیلشان خاکها را در پای خاکریز جمع میکردند. لودرها خاکها را روی خاکریز میریختند و ارتفاع آن را بلند و عریض میکردند. من جلوی خاکریز ایستاده بودم و به رانندة یک دستگاه بلدوزر فرمان میدادم. سخت مشغول کار بودیم که یک گلولة خمپاره 60 به طرف ما شلیک کردند. گلوله دقیق جلوی بیل بلدوزر منفجر شد. یک ترکش به ران پای راستم خورد. من درست جلوی بیل بلدوزر، روی زمین افتادم. گردوخاک بلند شد. تاریکی شب و سروصدای زیاد، اجازة دیدن و شنیدن را به کسی نمیداد. رانندة بلدوزر اصلاً متوجّه افتادن من نشد. هر چه دادوفریاد میکردم، بیفایده بود. داشتم زیر خاکی که بلدوزر با خودش میآورد، دفن میشدم. فکر هر جور کشتهشدن را کرده بودم غیر از این. گفتم: «خدایا، من دارم زندهزنده زیر خاک دفن میشم. هیچکس متوجّه من نیست. خودت به دادم برس.» یکمرتبه شخصی به نام قدمعلی اکبری یزد آبادی که امدادگر بود، به من نزدیک شد. نمیدانم چه طور مرا دیده بود. سریع کشیدم عقب و بردم داخل سنگر، شلوارم را که یک شلوار سبزرنگ تکاوری بود و خیلی دوستش داشتم، با قیچی چید تا زخمم را پانسمان کند. ترکش کوچک بود؛ ولی پایم خونریزی داشت. نمیتوانستم درست راه بروم. رضا کرمی که معاون گروهان بود، کمک کرد و مرا به سنگر اورژانس برد. اصلاً دوست نداشتم خط را ترک کنم. بر خلاف میلم، مرا روی برانکارد خواباندند و داخل آمبولانس گذاشتند. رانندة آمبولانس هم پایش را روی گاز گذاشت و رفت. ماشین داخل چاله چولههایی که بر اثر انفجار در جاده ایجاد شده بود، چنان بالا و پائین میرفت که چند بار سرم به سقف آمبولانس خورد. مثل کبابی که روی آتش زیر و رویش کنند، پشتورو میشدم. به اورژانس کنار اروندرود رسیدیم. تخت آمبولانس آغشتهبهخون مجروحی بود که قبل از من آورده بودند. تمام لباسهایم خونی بود. نیروهای اورژانس با دیدن لباس غرق خونم، دست پاچه شدند. فکر کردند که تمام بدنم پر از ترکش است. جراحت من را پانسمان کردند. با یک فروند بالگرد به عقب برگشتم. چند روز در مقری که کنار رودخانة بهمن شیر بود، ماندم. مأموریت گردان ما در خط تمام شد و همه به پایگاه شهید مدنی برگشتند. من هم به آنجا رفتم و بعد از چند روز پایانی گرفتم و به مبارکه برگشتم. درمان جراحت پایم مدتی طول کشید و مرا پایبند خانه کرد.
🔹واحد کاتیوشا
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
شهید مصطفی صدرزاده: وقتی کار فرهنگی را شروع می کنیم با اولین چیزیکه باید بجنگیم خودمان هستیم. وقتی که کارتان میگیرد و دورتان شلوغ میشود، تازه اول مبارزهاست؛ زیرا تازه شیطان به سراغتان میآید.
#عند_ربهم_یرزقون
#ماه_امید|#ماه_نجات|#بهار_قرآن
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔷 امروز ۳ فروردین سالروز شهادت او است! چرا تاکنون نام او را نشنیده بودیم؟
🔸در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۲ مسابقه بزرگی میان جبهه حق و باطل شکل گرفت. صدام حسین (لعنت الله علیه)، ماهر عبدالرشید، هشام صباح الفخری و صابر عبدالعزیز الدوری و سید روح الله خمینی (ره) محسن رضایی، علی صیاد شیرازی و حسن باقری و یارانشان رودرروی یکدیگر قرار گرفتند.
🔸در اوایل جنگ، ۲۵۰۰ کیلومتر از خاک کشور از جمله ده ها روستا به اشغال دشمن درآمد و هر روز خبر ناراحت کننده ای از مناطق اشغال شده کشور به گوش می رسید که حس ناموس پرستی اسلامی اجازه بیان آن را نمی دهد!
🔸ارتش با ۳۵ گردان و سپاه نیز با ۱۰۰ گردان و در آن طرف عراق با ۷ تیپ زرهی، ۲۰ تیپ پیاده و ۱۰ گردان توپخانه که معادل با حدود ۸۰ تا ۱۶۰ هزار نیرو بود وارد عمل شدند.
🔸مهم ترین اهداف ما در این عملیات عبارت بود از ۱_ آزادسازی بخش های وسیعی از مناطق مناطق غرب دزفول، شوش و اندیمشک و دهها روستا، ۲_ خارج کردن شهرهای دزفول، شوش و اندیمشک از تیررس آتش توپخانه عراق، ۳_ دور کردن آتش مؤثر ارتش عراق از جاده اهواز به اندیمشک.
🔸قرار بود که این عملیات روز اول فروردین اجرا شود اما دشمن در روز ۲۹ اسفند دو حمله غافلگیرانه انجام داد و در جلسه میان فرمانده نیروی زمینی ارتش (صیاد شیرازی) و فرمانده سپاه (محسن رضایی) اجرای عملیات با تردید مواجه شد که محسن رضایی به دلیل نگرانی از شنود در خصوص جلسه پیش رو و همچنین حفظ محرمانگی آن، با یک فروند جنگنده و در حالی که در کابین عقب و پشت سر خلبان نشسته بود سریعاً خود را به تهران و محضر امام خمینی (ره) رساند تا از ایشان کسب تکلیف نماید.
🔸حضرت امام به ایشان فرمودند: «بروید که انشاءالله پیروزید، اما اگر خواستید، استخاره کنید.» بعد از آن استخاره انجام شد و سوره فتح و آیه «إِنَّا فَتَحنَا لَكَ فَتحَا مُّبِينٗا _ به راستى ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم آورديم» آمد و به این دلیل نام این عملیات هم «فتحالمبین» انتخاب شد. بعداً ثابت شد که نه تنها نام این عملیات، بلکه در طول هشت سال جنگ تحمیلی نیز به لحاظ مادی و استراتژی نظامی این عملیات حقیقتاً «فتح المبین» و فتح الفتوح جبهه های حق محسوب شد!
🔸النهایه: ۱_ ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک کشور شامل دهها بخش و روستا، سایت ۴ و ۵ رادار، جاده مهم دزفول به دهلران آزاد شد، ۲_ نیروهای اسلام در منطقه غرب شوش و دزفول به مرز نزدیک شدند، ۳_ شهرهای دزفول، اندیمشک و شوش و مراکز مهمی همچون پایگاه هوایی دزفول از تیررس توپخانه دشمن خارج شد، ۴_ به چاه های نفت ابوغریب در ارتفاعات تینه عراق دسترسی حاصل شد، ۵_ بیش از ۴ لشکر، ۳۶۱ دستگاه تانک و نفربر، ١٨ فروند هواپیما، ۳۰۰ دستگاه خودرو، ۵۰ توپ و ۳۰ دستگاه مهندسی ارتش عراق منهدم شد، ۶_ سیصد و بیست دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو، ۱۶۵ توپ، ۵۰ دستگاه مهندسی و مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات انفرادی از ارتش عراق به غنیمت گرفته شد، ۷_ بیش از پانزده هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمد، ۸_ بیش از پانزده هزار نفر از نیروهای دشمن کشته و بیش از ده هزار از آنان زخمی شدند و حتی صدام حسین نیز در شرف اسارت قرار داشت و با خودرو حامل زخمی ها از منطقه فرار کرد!
♦️اما حقیقت ماجرا چه بود؟
🔸سنگر تیربار بعثی ها بر روی یک تپه قرار داشت که چون با بتن و استحکامات سخت آهنی ساخته شده بود به سادگی قابلیت انهدام را نداشت و یکی از تیربارچی های آنها همه رزمنده ها را در یکی شیار زمین گیر و چند صد نفر را شهید و زخمی کرده بود. نزدیک بود که دستور عقب نشینی صادر شود و هیچ چیز به فکر هیچکس نمی رسید تا اینکه ناگاه سر کالیبر آن تیربار به سمت آسمان رفت و گلوله ها برای مدتی به سمت ماه و ستاره ها شلیک شدند!
🔸بچه ها از این فرصت استفاده و خود را به آن سنگر رسانده و با پرتاب نارنجک تیربارچی را به درک واصل کردند و همین عمل موجب پیشروی های بعدی و آن پیروزی تاریخی شد و همه خیال کردند که تیربارچی عراقی ترسیده و سنگر و اسلحه اش را رها کرده است!
🔸فردا صبح و زمانی که آن منطقه تثبیت شد همه با صحنه عجیبی روبرو شدند! یکی از رزمنده ها که در آن شیار قرار داشت و گلوله آن تیربار به شکمش وارد و همه روده هایش بیرون زده بود، خود را به بالای آن تپه رسانده و در حالی که با دست چپ خود روده هایش را گرفته تا بیشتر بیرون نزند، با دست راستش لوله سرخ تیربار را گرفته و به سمت آسمان هدایت کرده بود تا بچه ها بتوانند با نزدیک شدن به آن تیربارچی را از پای درآورند و به دلیل داغ بودن لوله آن تیربار، دست وی تا کتف ذغال شده و همانگونه بر تیربار خشک شده بود و ایشان در حالتی که ایستاده و با دست دیگرش روده های خویش را گرفته بود به شهادت رسید.
🔹او کسی نبود جز شهید «علی اکبر جزی» از اصفهان، شادی روح این شهید بزرگوار صلوات
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
قسمت ۳۷
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
با شوق سوار اتوبوسها شدیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. اتوبوس ما به منطقة زیبا شهر اهواز رفت. روی یک تابلو نوشته بود، مقر توپخانة پانزده خرداد. توپخانة 15 خرداد نیاز به نیرو داشت و ما را از همهجا بیخبر، به آنجا فرستادند. به مسئولین آنجا گفتیم: «ما قبلاً نیروی پیاده بودیم. نه تجربة توپخانه داریم و نه علاقه به این کار.» هر چه اصرار کردیم که اجازه بدهند ما به لشکر نجف برگردیم، بیفایده بود. ده دوازده نفری بودیم. حدود هشت روز در مسجد آن مقر، خوردیم و خوابیدیم و زیر بار مسئولیت نرفتیم. یک روز حاج صفیان فرمانده توپخانه، آمد و با ما صحبت کرد. قول داد که ما را بیشتر از 45 روز در توپخانه نگه ندارند. راضی شدیم و ماندیم. ما را به مقر کاتیوشا که زیرمجموعة توپخانة پانزده خرداد بود، فرستادند. این مقر درست آن طرف اروند و مقابل شهر فاو بود. قبضة ما، وظیفة ریختن آتش روی مواضع دشمن، در پشت کارخانة نمک شهر فاو را به عهده داشت. سه آتشبار در مقر بود و هر آتشبار یک مسئول و دو قبضه کاتیوشا داشت. ترابی، تاجریان و مؤمنی هرکدام مسئول یک آتشبار بودند. آنها را به فامیل صدا میزدیم و اسم کوچکشان را نمیدانم. تشابه اسمی من با آقای مؤمنی که مسئول آتشبار بود، گاهی برای من مشکلساز میشد و مرا با ایشان اشتباه میگرفتند. هر قبضه کاتیوشا یک مسئول داشت. مسئول قبضة ما قدرتالله عبّاسی طالخونچه ای بود. مقر دارای چند سنگر خواب و چند سنگر اجتماعی بود. در یکی از سنگرهای اجتماعی، حدود بیست نفر سرباز سپاه و در سنگر دیگری بیشتر از بیست نفر بسیجی را جا داده بودند. مرا هم پیش بسیجیها گذاشتند.
ابتداییترین کار یعنی پاککردن موشکهای کاتیوشا را به عهدة ما گذاشتند. هوا بسیار گرم یا بهتر است بگویم جهنّم بود. طول موشکهای کاتیوشا حدود 2 متر و 80 سانتیمتر بود و برد آنها حدود بیست کیلومتر. بدنة این موشکها پر از گریس بود. قبل از قراردادن آنها در قبضة کاتیوشا، باید تمیز میشدند. با یکتکّه گونی، مشغول پاککردن آنها شدیم. ماسورة آنها را با آچار مخصوص میبستیم و آنها را در انبارهای زیرزمینی قرار میدادیم تا در صورت بمباران هوائی یا حملة توپخانه ای دشمن به مقر، مورد اصابت قرار نگیرند. با دوستانم مشغول این کار بودیم. کار باب میلمان نبود و دلمان پیش بچّه ها در گردان پیادة انبیا بود. چند روزی گذشت. آقای عبّاسی به من گفت: «اگر میخواهی از این کارهای ابتدائی و به قول خودت حمّالی، نجات پیدا کنی، سعی کن کار با خود قبضه را یاد بگیری.» مراحل آمادهکردن قبضه برای شلیک به این صورت بود که ابتدا کامیونی که گلولههای آماده شده در آن قرار داشت، عقب عقب به نزدیک قبضه میآمد. چند نفر از نیروها کار موشک گذاری درون قبضه را انجام میدادند. سرجنگی موشک را داخل لوله میگذاشتند و با فشار دست کل موشک را درون لوله جا میزدند. بعد از اینکه قبضه مسلّح میشد، آن را بهوسیله یک شلنگ تراز، میزان میکردند و طبق مختصاتی که فرماندهی قبضه از دیدهبانهای مخصوص کاتیوشا دریافت میکرد، قبضه تنظیم میشد. آتش عقبة قبضه خیلی زیاد بود و نباید موقع شلیک کسی پشت قبضه قرار میگرفت. یک نفر از داخل کابین قبضه، طبق دستور فرماندهی و از طریق تلفنهای قورباغه ای، تعداد موشکی که بنا بود شلیک شود را روی دستگاه تنظیم میکرد و آمادة دستور شلیک میشد. مسئول شلیک موشکها از درون کابین با شنیدن اللهاکبر فرمانده، خمینی رهبر میگفت و دگمة قرمزرنگ را میزد و موشکها را شلیک میکرد. باید حواسش را جمع میکرد تا کسی جلوی قبضه نباشد؛ چون موج حاصل از شلیک موشکها خیلی اذیتکننده بود. با کمی دقت و زرنگی که داشتم، خیلی زود کار با قبضه را یاد گرفتم. بیشتر داخل کابین و مسئولیت شلیک موشکها را بهعهده میگرفتم. قبضه های کاتیوشایی که در اختیار ما بود، ساخت کشور چین بود و ظرفیت آن سی عدد موشک بود.
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 حضور و غیاب شهدا در کلاس
✨ رسم کلاس استاد موسوی بلده، حضور و غیاب شهدا
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
سردار شهید عبدالحسین برونسی
🌹سهم خانواده من
🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: برگرفته از کتاب خاک های نرم کوشک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب دختر #شهید_مصطفی صدرزاده
حضرت زینب کبری سلام الله علیها در یک روز کلِ خانواده اش را از دست داد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کلیپ جواب مستدل می دهد به آن دسته از کسانی که مدام دوست دارند ساز مخالف بزنند ودر زمین دشمن بازی کنند،
🔸لطفا بشنوید از آن دسته از انقلابیون بی ادعایی که همه توان خود را برای این نظام وانقلاب بکار بردند واز همه عزیزانشان در راه اسلام هزینه کردند و در عین حال محکم پای دفاع از ولایت ورهبری نظام ایستاده اند و خم به ابرو نمی آورند ،
در وصیت خود می گوید،
اگر کسی سرسوزنی نسبت به ولایت، شک و شبهه ای دارد، راضی نیستم، زیر تابوت من بیاید،
اینها که صاحبان اصلی انقلاب هستند و مدافعان نظامند، خودشان را بدهکار انقلاب می دانند، ولی آن کسانی که از صدقه سری این نظام به خیلی جاها رسیدند، الان طلبکارانه حرف می زنند.
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و نوشته بود ما را مثل بازی
می کشند
تصاویر دردناک...
🔴 بدبختی با حس بدبختی فرق میکنه!
🔻 باید بپذیریم که میان دنیای واقعی و فضای مجازی تفاوتی شگرف است مانند وجود و عدم؛ در فضای مجازی، مردم ایران، مردمی بدبخت، فقیر، گرسنه، عقب افتاده، له شده زیر بار فشارهای اقتصادی و ... هستند اما در دنیای واقعی، زندگی مردم ایران متفاوت است.
🔻 به عنوان مثال، همین الان که در ابتدای سال نو هست میبینیم:
▪️ حدود 2.5 میلیون نفر از مردم به مشهد سفر کرده اند و برآوردها میگوید تا انتهای تعطیلات نوروزی این عدد به 10 میلیون نفر میرسد
▪️ صدها هزار نفر در حال خروج از کشور هستند که سال نو را در کربلای معلا و نجف اشرف باشند
▪️ صدها هزار نفر نیز در حال سفر به دیگر کشورها مانند ترکیه، اسپانیا، امارات، کادانا و ... هستند
▪️ چند میلیون نفر نیز در حال عزیمت به سمت استانهای شمالی و یا جزایر قشم و کیش هستند
▪️ میلیون ها نفر هم امسال در ایام نوروز سفر نمیکنند، اما نه به دلیل فقر و بی پولی بلکه به خاطر ماه مبارک رمضان چون نمیخواهند اخلالی در روزه گرفتنشان ایجاد شود.
▪️ بازارها شلوغ، تردد مضاعف، خانه تکانی ها پر رونق و ...
▪️عروسی هایمان پر تجمل، زندگیهایمان پر اسراف، خواسته هایمان بی انتها، سفره های افطاری هایمان پر زرق و برق و ....
🔹 آیا اینها نشانه فقر و بدبختی مردم ایران است؟!!!!
🔻 امکانات رفاهی و فراوانی نعمات ما ایرانی ها چندین برابر مردمان دیگر کشورهاست، امنیت و آسایش ما بی نظیر است، عزت و آزادی و استقلال مان شگفت آور است و ... اما احساس بدبختی میکنیم و عقب ماندگی!!!!!
🔻 چرا؟!!! چون دشمن میخواهد ما اینگونه خود را تحقیر شده ببینیم، چون دشمن میخواهد ما را در بندِ اسارت خود داشته باشد، لذا با استفاده از قدرت رسانه ای خویش و همراهیِ برخی ایرانیانِ غافل و یا خودفروخته، واقعیت حقیقی را در فضای مجازی وارونه میکند و حس بدبختی را به روح ما تزریق میکند.
✅ منکر مشکلات اقتصادی کشور و مردم نیستم؛ اما آشِ مشکلات اینچنین که گفته میشود شور نیست. اگر مشکلی هست، راه حل هم هست، تلاش مسئولین و مردم هم هست، امید ظفر و پیروزی هم هست. اگر مشکلی هست، رفاه هم هست، امنیت و آسایش هم هست، پیشرفت هم هست.
✅ در مسیر رسیدن به قله های پیشرفت، سختی هست، سنگ اندازی خناسان هست، مایوس سازی مخالفین هست و ... اما کدام صعود هست که بدون عبور از سدِ مشکلات تحقق یافته است؟!!!
✅ در مسیر رسیدن به قله های پیشرفت و در مقابل مشکلات، به پشت سر نگاه کنیم که چه بودیم؟ از چه مشکلاتی عبور کردیم؟ و در چه نقطه ای ایستاده ایم...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🔴 مرد اگر مثل امام رضاش غیور باشد چه شود!
📖 در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیهالسلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود و حتی به او کربل رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا عاجز میگویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت. ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد.
پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند. من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود.
روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضاعلیهالسلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضاعلیهالسلام او را شفا میدهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام.
📚منبع: بیانات حضرت آیتالله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
✳ رمضان؛ فرصتی برای هماهنگشدن با امام زمان
🔻 جایگاه «روزه» عبارت است از غلبه بر «طبع حیوانی» جهت رسیدن به «حقایق قدسی». دائماً باید به خودمان گوشزد کنیم «تو که از سرای طبیعت بیرون نمیروی، به کوی حقیقت راهت نمیدهند». در «شب قدر» کسی به کوی حقیقت نظر میکند که حداقل با بیست و چند روز روزهداری بر طبع خود غلبه کرده باشد و با رعایت حرام و حلال الهی یک نحوه هماهنگی با حضرت «صاحب الزمان» (عج) که صاحب شب قدر است، بهدست آورده باشد.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 برگرفته از کتاب «رمضان دریچهی رؤیت»
#⃣ #سلوک
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
قسمت ۳۸
خاطرات جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
برای انجام کارهای دو سنگر اجتماعی که داشتیم، روزی دو نفر شهردار میشدند. یک بسیجی و یک سرباز، یا دو نفر بسیجی یک روز و دو نفر سرباز روز بعد. همة کارهای آن روز سنگر از جارو کردن، شستن ظرفها، گرفتن غذا و تقسیم آن، درستکردن چای و غیره، همه از وظایف شهرداری بود. من مدّتی زیر بار شهردار شدن نرفتم. سربازها اعتراض کردند. گفتم: «باشد، مشکلی نیست، من هم شهردار میشوم.» صبح که شد با یک بسیجی دیگر، دو تا سنگر را تمیز کردم. تا ساعت 9 شب همة کارهای روزمرة مربوط به شهرداری را انجام دادم. بعد از شام خواستم چای درست کنم. باز هم شیطنتم گل کرد. با خودم گفتم: «باید حال این سربازها را بگیرم.» از تدارکات تعدادی چوب پنبه گرفتم و آنها را داخل آبی که در حال جوشیدن بود، انداختم. وقتی چوب پنبه ها خوب جوشید، آنها را در آوردم و با آب آن چای درست کردم و به سربازها دادم. برای بسیجیها جداگانه چای درست کردم. چوبپنبهها اثر کرد. همه بدجور دلپیچه گرفتند و دسشان بند شد و دیگر من را شهردار نکردند.
*
کنار سنگر نشسته بودیم و دورهمی بازی میکردیم. یک گلولة توپ عراقی، درست وسط مقر، به زمین خورد و منفجر شد. گردوخاک که خوابید، متوجّه شدیم که از ماشین آیفایی که زیر سایة یک درخت پارک شده بود، صدای بوق ممتد میآید. ماشین پر از مهمّات کاتیوشا بود. گفتم: «بچّه ها، فکر کنم رانندة آیفا زخمی شده، بدنش روی فرمان افتاده و بوق به صدا درآمده.» بهطرف آیفا دویدیم. کسی داخل ماشین نبود. یک ترکش به قسمتی از موتور ماشین خورده بود و بوقش اتصالی پیدا کرده بود. بچّه ها به شوخی میگفتند: «آیفای بیچاره زخمی شده، داد میزند و کمک میخواهد.»
*
در بین نخلستان با گونی دستشوئی درست کرده بودند. فاصلة دستشوئی با سنگر و تانکر آب خیلی زیاد بود. هروقت من به سمت آفتابة آب میرفتم، یکی از بچّه ها زودتر از من میدوید، آفتابه را برمیداشت و به دستشوئی میرفت. من چراغ فانوس به دست منتظر میایستادیم. بعد از خارجشدن از دستشویی، در نهایت خونسردی آفتابة خالی را جلوی من میگذاشت و بهطرف سنگر میرفت. به خیال خودش زرنگی میکرد. تصمیم گرفتم، ادبش کنم. داخل یک قوطی خالی کمپوت، مقداری خرج توپ گذاشتم، قسمتی از خرج را از در کمپوت بیرون گذاشتم و در آنرا بستم. شب که شد، صدایش زدم و گفتم: «میخواهم بروم دستشوئی، اگر میخواهی بیا تا با هم برویم.» آفتابه را به دستش دادم و گفتم: «شما اوّل برو.» بعد از اینکه داخل دستشویی شد، خرج داخل کمپوت را روشن کردم و داخل دستشوئی انداختم. پرید بیرون و درحالیکه از ترس میلرزید، گفت: «قدرت الله، یک چیزی داخل دستشوئی افتاد. منفجر نشد؛ ولی تمام بدنم را سوزاند.» گفتم: «نترس، این را من انداختم تا ادبت کنم. یاد بگیری که زرنگی نکنی و آفتابه را از جلوی کسی برنداری و بری.» گفت: «چکار کنم، شبها میترسم تنهائی دستشوئی برم.» گفتم: «این را از اوّل میگفتی تا کمکت کنم.»
ادامه دارد..
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فرازی از وصیتنامه شهید
✍ پدر و مادر عزیزم: من شما را به خدا و خانواده ام اول به خدا و بعد به شما میسپارم، و تو ای همسر گرامی ام فرزندانم را زينب وار تربیت کن و راه و روش امامان و اهلبیت (ع) را سر مشق زندگیتان قرار دهید.
شهید والامقام محمد علی ایرانپور فرزند مرحوم رحمتاله
ولادت:۶ مهر ۱۳۳۱ مبارکه، شاغل در شرکت پلی اکریل اصفهان
شهادت: ۵ فروردین ۱۳۶۱ عملیات فتحالمبین منطقه عملیاتی عین خوش
🌷شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه