فعالیت فضای مجازی
تولید محتوا
#سبک_زندگی
#خانواده
#همسرانه
#تاب_آوری
ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه(س)
اجتماعی حوزه
فعالیت فضای مجازی
تولید محتوا
#لبیک_خامنه_ای
#ایران_قوی
ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س) پایگاه شهدا
خاطرات ازدواج و سیره شهـــدا💞💐💍
قبل از شروع مراسم عقد، علي آقا رو به من كرد و گفت:
«شنيده ام كه عروس در مراسم عقد هرچه از خداوند بزرگ بخواهد، اجابتش حتمي است.» نگاهش كردم و گفتم:« چه آرزويي داري؟»
در حالي كه چشمان مهربانش را به زمين دوخته بود، گفت: اگر علاقه اي به من داريد و اگر به خوشبختي من مي انديشيد، لطف كنيد و از خدا برايم شهادت را بخواهيد.
از اين جمله ي علي تنم لرزيد.😰 چنين آرزويي براي يك عروس، در استثنايي ترين روز زندگي، بي نهايت سخت بود. سعي كردم طفره بروم، اما علي قسم داد در اين روز اين دعا را در حقش كرده باشم.
به ناچار قبول كردم... هنگام جاري شدن خطبه ي عقد از خداوند بزرگ، هم براي خودم و هم براي علي طلب شهادت كردم و بلافاصله با چشماني پر از اشك نگاهم را به صورت علي دوختم.
آثار خوشحالي در چهره اش آشكار بود. از نگاهم فهميده بود كه خواسته اش را بجاي آوردم. مراسم ازدواج ما، در محضر شهيد آيت الله مدني با حضور تعدادي از برادران پاسدار برگزار شد و نمي دانم اين چه رازيست كه همه ي پاسداران اين مراسم، داماد مجلس و آيت الله مدني، همگي به فيض شهادت نايل آمدند!
راوي : همسر شهيد علي تجلائي
ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س)
اجتماعی حوزه
همتیان: خوشحالم پرچم ایران را با چادر بالا بردم
«سلما همتیان» قهرمان شطرنج باز ۸ ساله ایرانی:
🔹حدود ۲ سال است که شطرنج کار میکنم. بسیار کوچک بودم و خانواده برای پر کردن اوقات فراغت، من را به کلاس شطرنج فرستادند.
🔹اصلا از حریفانم ترسی نداشتم. همه در رده سنی زیر ۸ سال بوده و حتی نفر دوم هم قهرمان جهان بود. توانستم با او به نتیجه تساوی برسم. حتی قهرمان آسیایی سال گذشته را بسیار مقتدرانه شکست دادم.
🔹حس خوبی به خاطر قهرمانی داشتم ولی بیشتر از این خوشحال بودم که با چادر پرچم ایران را روی سکو بالا میگیرم.
@TehranNews_ir
فعالیت فضای مجازی
تولید محتوا
#لبیک_خامنه_ای
#ایران_قوی
#خانواده
#ازدواج_آسان
ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س)
اجتماعی حوزه
#همسران_فاطمی
#زندگی_به_سبک_شهدا
✅رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد، او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم، روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.
🌹شهید رضاحاجی زاده
✍راوی همسر شهید
🔷🔶🔹🔸
ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س)
اجتماعی حوزه