eitaa logo
شهدا
45 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
231 فایل
پایگاه شهدا حوزه حضرت رقیه (س)
مشاهده در ایتا
دانلود
16.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 نماز جماعتی که در جنگ تحمیلی یادآور نماز ظهر عاشورا شد! 🔸 خاطره ای از همسنگر استاد انصاریان در دوران دفاع مقدس. ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س) پایگاه شهدا
(ع) ◾️به روایت همسر بزرگوار آقامهدی وقتی گفت خانه مان بیت الحسن باشد، نگاهی با عمق وجودم به چشمانش انداختم. تا یادم می آمد، دستش را کریم دیده بودم. می گویند کریم یعنی کسی که می بخشد بدون آن که منتظر جبران باشد و مهدی می بخشید بدون آن که در انتظار جبران باشد. این جمله اش خوب توی ذهنم مانده که می گفت: امام حسن غریبه، تا میتونیم باید کاری براشون انجام بدیم. و همین بود که هر سال شب میلاد امام مجتبی افطاری می دادیم. 🥀 ✍به قلم سرکار خانم شیرین زارع پور ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س) اجتماعی حوزه
‌ ‌🌱 ‌ ‌بعد از آن اردوی راهیان نور، ارتباط با شهید کاظمی برایش شکل گرفت. مثلاً نصف شب بر سر مزار شهید کاظمی‌ می‌رفت و فاتحه می‌خواند، یاد حاج‌احمد بود و به حرف‌هایش گوش می‌داد. وقتی کسی روزانه به حرف شهید گوش می‌دهد و به آن عمل می‌کند، منش او هم به آن سمت می‌رود... آن وقت، هنگامی که می‌بیند حاج‌احمد می‌گوید: اگر می‌خواهید شهید شوید، باید مثل شهدا باشید؛ باید شهید زنده باشید، ‌‌‌ باید مثل شهدا کار کنید... روی مسیر او تأثیر می‌گذارد... ‌‌🥀🖤 ‌‌ ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س) اجتماعی حوزه
🍃 | هرچیز سرجای خودش 🔹خانم زهرا مصطفوی روایت می‌کند: امام وقتی که از حسینیه به اتاق‌شان می‌آیند قبایشان جداست، عمامه‌شان‌‎ ‌‏جداست. اگر سه چهار بار حسینیه بیایند با آن لباس در اتاق نمی‌نشینند، بلکه‌‎ ‌‏لباسهایشان را در می‌آورند و تا می‌کنند، عمامه را رویش می‌گذارند، یک پارچه سفیدی‌‎ ‌‏رویش می‌کشند و می‌نشینند. دو مرتبه وقتی به ایشان می‌گویند آقا جمعیت هست‌‎ ‌‏بفرمایید، باز بلند می‌شوند، لباس‌ها را در می‌آورند، آن‌ها را می‌پوشند و می‌روند؛ یعنی‌‎ ‌‏خیلی دقت دارند در اینکه هر چیزی جای خودش باشد. 📚برداشت‌هایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه ۱۵۶ ناحیه ورامین حوزه یک حضرت رقیه (س) اجتماعی حوزه
📝 دوستم که در یکی از دستگاههای امنیتی مشغول بود برام تعریف می کرد که: شنبه ۲۱ دیماه سال ۹۸ بعد از اینکه ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کردند که قضیه هواپیمای اوکراینی کار خودمون بوده ، فراخوانی برای تجمع در مقابل دانشگاه امیرکبیر منتشر شد. با توجه به تلخی حادثه، برنامه نظام و دستگاههای امنیتی این بود که خیلی قضیه را تو فاز برخورد و مقابله نبریم و به اصطلاح مماشات کنیم تا تجمع جمع و جور بشه. نیم ساعتی از تجمع گذشت و خب خبر رسید که دارن شعارهای ساختارشکن می دند. و بعد هم اطلاع دادند یک خارجی در جمعیت هست. به سرعت با بچه های بالا سوار ماشین شدیم و خودمون را رسوندیم به محل تجمع. دیدیم به‌به آقا انگار آشنا هستن. ولی ما که دقیقاً نمی دونستیم کیه باید همراه ما میومد و بررسی می شد. خلاصه از تو جمع صداش زدیم و مچش را گرفتیم و سوار ماشینش کردیم. به زبون انگلیسی فارسی سعی می کرد حالی ما کنه که کیه و چکاره هست . ما هم که گویا گوشمون ناجور نمیشنید. خلاصه حرکت که کردیم متوجه شدیم کف ماشین و روی صندلی حسابی خیسه. گرچه ناراحت بودیم و داشتیم باهم تیکه می نداخیم که چرا این همچین کرده ، از خنده هم روده بُر شده بودیم. قرار شد برای اینکه متوجه نشه کجا می بریمش برای بازجویی بهش چشم بند بزنیم. هرچه گشتیم چشم بند پیدا نشد. زدیم کنار و یه کیسه پارچه ای از صندوق عقب آوردیم کشیدیم رو سرش(حضرت عباسی گونی نبودا). اونم هی تقلا می کرد. خلاصه ادامه دادیم به حرکت و سکوت مطلقی هم به فضا حاکم شده بود. نزدیک که شدیم احساس کردیم خیلی بوی بدی داره تو ماشین میاد و قضیه فراتر از خیس کردن معمولیه. باهم پچ پچ می کردیم چرا بو میاد چی شده؟ رسیدیم به مقصد بالا! از ماشین که پیاده اش کردیم مشاهده فرمودیم که اوضاع خیط تر از این حرفهاست. هیچی از وزارت خارجه هم تماس گرفته بودن که سفیر انگلیس را شما دستگیر کرده اید و سریع باید آزاد بشه. بچه ها هم می گفتن هویتش برای ما محرز نشده. هوا هم خیلی سرد بود تو حیاط مرکز بالا معطل بودیم ببینیم اجازه میدن ببریم برای بازجویی یا نه؟! آقای ظریف هم گُر و گُر به رییس ما زنگ می زد که این یارو را آزاد کنید. ما هم حیفمون میومد. خلاصه گفتیم بذارید این بابا بره یه جایی خودشا نظافت کنه بعد بفرستیمش. 👈 گفتن نه وقت نیست باید تحویلش بدید. 🙃 خلاصه با همون اوضاع تحویل بر و بچه های امور خارجه دادیم بردنش و ما تا صبح از دل پیچه مُردیم.... 😊😂 ۱۵۰ 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h