فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
✨ ولادت حضرت علی اکبرع🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای
حضرت ماه
....
شهید: عبدالحسین عجمی
یگان:سپاه شاهرود
تیپ 12قائم (عج)
یکی از دوستان شهید عجمی
میگفت...
عجمی اکثر وقت ها که کارهای باغ ومنزل پدر را انجام داده از فرصت استفاده کرده ودرپایگاه بسیج سرگرم بود
ایشان شخصیتی آرام ومهربان داشت
چندین سال در آن دوران و بهبه ی
جنگ به همین صورت گذشت واو تا حد ممکن وقت خود را حتی شب ها تا دیر وقت درپایگاه می گذراند ..
بعداز شهادت شهید عبدالرحیم عامری
(همسر خواهرایشان )
پی بردم عجمی عصرها با عجله پایگاه را ترک میکند وبه منزل می رود
برایم جای سوال بود
چرا عجمی دیگر مثل گذشته شب ها پایگاه نمی ماند حتی مواقع نیاز!!!
یکی از روزها عصر که باز به همان منوال درحال ترک کردن پایگاه بسیج بودند
جسورانه پرسیدم...
عجمی کجا ؟امشب پایگاه خیلی کار داریم
وبه همچنین به حضور تو نیز نیاز داریم
ایشان درجواب گفتند. .نه نه من باید برم کار مهمی دارم
پرسیدم برادر این چه کار مهمی هست که تو هربار به محض تاریک نشدن هوا میروی و دیگر مثل گذشته توجهی به انبوه کارهای پایگاه نداری...
ایشان بغض کردند وآرام پاسخ دادند
کار مهمی دارم ..
گفتم خب چه کاری؟
گفتند فرزندان شهید عبدالرحیم (خواهرزاده های شهید عجمی)
تنها هستند آنها دختر بچه های خردسال هستند برادری هم که ندارند
پدرشان تا قبل از شهادت هیچگاه تنهایشان نمیگذاشت وبه شدت به دخترها علاقه داشت...
آنهابه بودن پدرشان به شدت نیاز دارند واز تاریکی هم می ترسند. .
اگر من هم نباشم وتنهایشان بگذارم فردای قیامت چگونه سرم را مقابل پدر شهیدشان بالا بگیرم و شرمنده نشوم
به یاد دارم حدود 4سال تا شهادتش برای فرزندان خواهرشان پدری کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش دائم دلِ ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد؟ ای عشق..!
#عماد_خراسانی
@shohadaroyan
🌹خاطرهای که گریهی امام را درآورد
✍رهبر انقلاب؛ در یکی از شهرها که زمان ریاست جمهوری رفته بودم. بعد سخنرانی، میرفتم طرف ماشین که سوار بشوم، شنفتم که یک خانمی از پشت سر در وسط جمعیّت مرتّب صدا میزند و اسم بنده را میآورد. فهمیدم کار مهمّی دارد؛ ایستادم. گفتم بگذارید این خانم بیاید ببینم چهکار دارد که در این جمعیّت اینجور داد میکشد. آمد جلو، گفت که آقا پسر من اسیر شده بود، شاید گفت تنها پسرم؛ چند روز پیش اطّلاع پیدا کردم که در اسارتگاه #شهید شده؛ به امام بگویید فدای سرتان؛ و اگر باز هم پسر داشته باشم، باز هم میفرستم. این پیغامی بود که یک مادر [شهید گفت]. ببینید این روحیّه را! من آمدم به امام این را عرض کردم، امام گریهاش گرفت؛ از شنیدن این سخن و این احساس، اشک به چشم امام آمد. این روحیّهها برای چه کسی بود، برای چه بود؟ جز برای خدا یک چنین چیزهایی را انسان نمیتواند مشاهده کند که مادر دو شهید بچّههایش را خودش ببرد داخل قبر بگذارد و گریه نکند! یا بخواهد از دوروبریهایش که گریه نکنند، بگوید من بچّههایم را در راه خدا دادهام، خوشحال هم باشد؛ اینها آن آرمان است.
@shohadaroyan