🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
#تلنــگر
#درباره_مهدی_چگونه_می_اندیشیم
✳️ #قسمت_اول
#شــــايد
✨درهمان لحظاتي که بر روي نيمکت پارک به تماشاي بازي نوههايمان نشسته بوديم و به آيندهاي که در پيشروي آنها قرار خواهد داشت فکر ميکرديم و ناخودآگاه به دنبال تعريف تازهاي از خوشبختي ميگشتيم
#شــــايد
✨درهمان مسيري که هر روز ما را به محل کار ميرساند و ما خواسته يا ناخواسته به ويترين کتابفروشيها نگاه ميکرديم و اسم کتابهاي «سرشت تلخ بشر»، «معناي زندگي»، «بينوايان»، «وقتي تو بيايي» و «تاريخ جنگهاي جهاني» را دوباره زير لب ميخوانديم
#شــــايد
✨در همان اتاقي که روزهاي زيادي براي انجام يک کار کوچک اداري به آن سرک ميکشيديم و هر بار ميديديم که چگونه رابطههاي ميان آدمها ضابطهها را ميبلعد و سپس آرزو ميکرديم که کاش هيچ دوست و آشنايي در هيچ کجا نداشته باشيم
#شــــايد
✨در همان دقايق بسياري که در ترافيک خشن و بيانتهاي خيابانها گرفتار ميمانديم و زني با کودکي که در آغوش گرفته بود از ما اسکناسي طلب ميکرد و ما پيش از آنکه به بيچارگي او فکر کنيم، در ذهن خود جامعهاي را تصوير ميکرديم که در آن هيچ فقيري وجود نداشته باشد
⏮ #ادامــه_دارد
🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊
@shohadavamahdawiat
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
✍ #یک_تلنگــر
✳️درمورد مهدی"عج"چگونه می اندیشیم
⏮ #قسمت_دوم
#شــايد
✨ در همان زماني که سخنران در سالن همايش دانشگاه درباره خطرات و تأثيرات ناشي از گسترش گازهاي گلخانهاي و افزايش شکاف لايه اوزن بر حيات طبيعي و انساني زمين صحبت ميکرد و ما در فکر راه نجاتي براي اين بحران بوديم ... #شــايد
✨ در همان بعدازظهري که تلويزيون فيلم مرد عنکبوتي را به نمايش گذاشت و ما در پي قدرتي جادويي بوديم که از دروديوار شهر بالا رويم و مردم را نجات دهيم و مدام با خود ميگفتيم که چه ميشد ما هم قهرمان شهرمان ميشديم و همه دزدها و آدمبدهاي جامعه را به خاک سياه مينشانديم ...
اينکه وقتي اماممهدي بيايد، دنيا سياه ميشود و او آدمها را ميکشد و آنقدر به اين کار ادامه ميدهد که خون کشتهشدگان تا زانوي اسب او بالا بيايد، ذهنيت مسخرهاي است که معلوم نيست چه کسي از کودکي در گوش بسياري از ما خوانده است.
#شــايد
✨ در همان روزي که امام جماعت مسجد از وجود موعودي که در پايان تاريخ ميآيد و ظهور ميکند تا جهان را پر از عدل و راستي کند سخن ميگفت و اينکه در همه اديان و مذاهب از آمدن او سخن رفته و از آرزوي بازگشت او گفتگو شده است ...
#شــايد
✨ در همان شبهايي که تا ديروقت در مغازه ميمانديم تا خانعمو حسابوکتاب يکسالهاش را به پايان برد و سهم امام و سادات را از مازاد درآمدش جدا کند و ما در اين فکر فرورفته بوديم که اين پولها براي کيست و او اکنون کجاست و چه ميکند ...
⏮ #ادامه_دارد
🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊
@shohadavamahdawiat
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
✍ #یک_تلنگــر
✳️درمورد مهدی"عج"چگونه می اندیشیم
⏮ #قسمت_سوم
#شــايد
✨درکلاسهاي درس مدرسه وقتي که معلم مجبور ميشد براي توضيح بخشهايي از کتاب ديني که به زندگي امامان مربوط ميشد حرفهايي بزند و ما هم مجبور ميشديم براي بازنويسي در برگه امتحان به آنها گوش بسپاريم ...
#شــــايد
✨درهمان شبوروزهايي که همه مردم محله و شهر به جنبوجوش ميافتادند و از بيحالترين و خسيسترينها گرفته تا با کلاسترين و تحصيلکرده ترينها به دنبال راهي براي سهيم شدن در جشن بودند و خلاصه دوسهروز تمام، همهجا صحبت شربت و شيريني و گل و نورچراغ بود ...
#شــــايد
✨در سالهاي قبل از مدرسهرفتن که انبوه سوالات تمامناشدني ما اطرافيان را به ستوه درآورده بود و دغدغه تمامشدن دنيا و به پايان رسيدن زندگي باعث شده بود تا با نگراني و کنجکاوي از آخر دنيا بپرسيم ...
#شــــايد
✨در همان کودکي که پدرومادرمان سعي ميکردند اسامي امامان را به ما بياموزند و ما نيز سعي ميکرديم که دوازده اسم را در قالب يک شعر و يا همينطور پشت سر هم حفظ کنيم و براي همه تکرار کنيم و جايزه بگيريم ...
#شــــايد
✨در همان زماني که ما هنوز به اين دنيا نيامده بوديم و پدرومادرمان در نيمهشب ميانه ماه شعبان از خدا خواستند که فرزندي به آنها ببخشد که مايه شادي و برکت زندگيشان باشد و قطرات اشک گونههاي آنها را خيس کرده بود ...
#شــــايد
✨ در همان زماني که خدا به فرشتگان گفت که ميخواهم در زمين جانشيني قرار دهم و آنها از علت آن پرسيدند و نگران شدند و خداوند گفت که من چيزي ميدانم که شما نميدانيد و سپس آدم را آفريد و ما فرزندان او بوديم ...
⏮ #ادامه_دارد
🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊
#کانالشهداءومهدویت
@shohadavamahdawiat