فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره 📜
🌹هردوی ما سرماخورده بودیم ،آب ریزش بینی وسرفه عجیبی یقه مارا گرفته بود،دکتربرایمان نسخه پیچید،داروها راکه گرفتیم سوار تاکسی شدیم که به خانه برویم،راننده نوار 🌹روضه گذاشته بود،ماهم که حالمان خوب نبود،دائم یاسرفه می کردیم یا بینی خودمان را بالامی کشیدیم،راننده فکر کرده بودبا صدای روضه ای که پخش می شود گریه می کنیم...
سر کوچه که رسیدیمحمید دست کردتوی جیب تا کرایه بدهد،راننده 🌹گفت:《آسید!مشخصه شما وحاج خانم حسابی اهل روضه هستین،کرایه نمیخوادبدین،فقط مارو دعاکنین،》حتی توقف نکردکه ماحرفی بزنیم،بعد گازش را گرفت ورفت،من وحمیدنشستیم کنار 🌹جدول نیم ساعتی خندیدیم،نمی توانستیم جلوی خنده خودمان را بگیریم،حمید به شوخی گفت: عه حاج خانم کمترگریه کن!
•|خاطرهاے از شهید💔
حمید سیاهکالی مرادی🕊|•
#خاطره_اےازشہید
#گـره_ڪورظہور
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@shohaday_110
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#خاطــره🎞
دوستشہید:🧔🏻
قراربودتواینعڪس
اخمڪنہولۍخندید😂!
گفت:"خیلۍقشنگشدههمینُدرستکن"
خیلۍهاازمنمیپرسنڪہبابڪ
فعالیتمدلینگداشتہیانہ؟؟
"شہیدبابڪ"مدلنبودن(:
فقطعکساروبراےدلخودشونمیگرفتن !
تمامعکساشهمتوسطدوستشون
کہآتلیہدارنگرفتہشده ..🌱
#شهیدبابک_نوری
🏴 @shohaday_110
﷽
📜 #خاطره
←تنها کسی که بر حاجقاسم حق وِتو داشت...
✍🏼یکی از دوستان حاج قاسم تعریف میکرد که با حاجی جلسه داشتن و زمانش طولانی شد، توی همین حین شهید حسین پورجعفری آمد و چیزی به حاج قاسم گفت.
🔹حاج قاسم هم برگشت و با خنده گفت تنها کسی که بر من حق وتو داره و میگوید باید کجا باشم حسین آقاست.
🌈 @shohaday_110
#خاطره
رفیقشهید🌹:
🌱من بچه ی آستانه ام،بابک بچه رشت،
تو آموزش ها باهم آشنا شدیم یادمه
یکم آبان از رشت رفتیم تهران یک
شب تهران موندیم...تو تهران یکی از
بچه ها یه برگه📄 پیدا کرده بود آورد
پیشمون وقتی برگه رو برگردوند
دیدیم عکس سه تا شهید روش چاپ
شده بابک برگه رو گرفت و کلی گریه😭
کرد گفت:یعنی میشه منو هم بخرن؟؟؟💔
بهش گفتم:بابک ان شاءالله اول تو شهید
بشی بعدم من الان که اون دوستمو
میبینم میگم کاش دعا کرده بودم اول
من شهید بشم بعد بابک...❤🍃
#شهیدبابڪنورے❤️
🌹🍃🌹🍃
@shohaday_110
✨ وارد ساختمان سپاه که شد، چندتایی از بچههای سپاه را دید. حاجعلی بین آنها بود و داشت حرف میزد:👇
🔻 «بچهها وظیفه ما فقط جبهه رفتن نیست؛
✅ وظیفه اصلی ما امر به معروف و نهی از منکر کردنه .
❌ ما که میآییم مرخصی، نباید بشینیم تو خونههامون و وضع شهر اینجوری باشه
🌹 باید بریم داخل شهر و امر به معروف کنیم...» 🔺
👈 از آن به بعد بچه ها از مرخصی که میآمدند، شروع به امر به معروف و نهی از منکر در سطح شهر میکردند...😊
📚 سیره دریادلان ۲ 📚
شهیدعلی قوچانی
#خاطره
@shohaday_110
👈 بـرای خـدا ڪار ڪنید
🍁یاد #شهید_رجبی بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند.
🍁یاد #شهید_بابایی بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!
🍁یاد #شهیدحسین_خرازی بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
🍁یاد #شهیدمهدی_باڪری بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!
🍁آره #یاد_خیلی_شهدا به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه #رضـای_خـدا باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !!
#خاطره
#اخلاص
#مردان_بی_ادعا
🌈 @shohaday_110
#خاطره
🔳حاج قاسم برای خرید کاپشن به همراه فرزندش به یک فروشگاه در خیابون ولیعصر رفته بود و چهره سردار برای فروشنده آشنا میاد و ازش میپرسه شما سردار سلیمانی نیستید؟
🔻حاج قاسم میخنده و درجوابش میگه آقای سلیمانی میاد کاپشن بخره؟ فروشنده هم میگه منم تو این موندم. اون که قطعا نمیاد لباس بخره و براش میخرن میبرن. ولی شما خیلی شبیه به آقای سلیمانی هستید.
بعد از اصرار فروشنده و سوالات مکرر، حاج قاسم در جواب میگه بله قاسم سلیمانی برادرمه و بخاطر همین شبیهش هستم.زمانی که حاج قاسم کت رو در میاره تا کاپشن نو رو بپوشه و بپسنده، اسلحهای که در کمر حاج قاسم بود رو فروشنده میبینه. فروشنده میگه نه تو خود حاج قاسمی و لو رفتی.
فروشنده از اینکه سردار ازش خرید کرده خوشحال میشه و خیلی اصرار میکنه که پول نمیگیرم. حاج قاسم هم در جواب گفته بود اگه پول نگیری نمیخرم و میرم. فروشنده باورش نمیشد که معروف ترین ژنرال دنیا به همین راحتی بدون محافظ و بین مردم قدم زده و به مغازه اون اومده.
🍃 @shohaday_110
#خاطره
💢 اعزام به جبهه بود...
دیدن یکی ، با یک لباس تر و تمیز و چمدان بدست اومد و گفت : من میخوام برم جبهه !!!
مسئول اعزام خنده ش گرفت
گفت با این کیف و سر وضع میخای بری جبهه چیکار !!! اونجا جنگه ...گرد و خاکی میشیا....
کیفش و گذاشت رو میز و باز کرد و گفت :
اینا وسایل کار منه...
✂️ قیچی و شونه و کلی از وسایل مربوط به آرایشگری....شاید جنگیدن بلد نباشم ولی موی سر رزمنده ها رو که میتونم اصلاح کنم...
آرایشگر : شهید محمدرضا خانلری
#آرایشگر
#دفاع_مقدس
#هفت_تپه_ی_گمنام
@shohaday_110