#خاطرات_شهدا
♥️حاج حسين رزمندهها را #عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
✨يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.🤔
💫مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد.
🌹گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
🤫گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
اللهمعجللولیکالفرج
@shohaday_gommnam
#خاطرات_شهدا
#امام_رضا(علیهالسلام) محمد را طلبید
🔸محمد از بچگي علاقه شديدي به آقا داشت. هر موقع مي خواست كاري بكنه كه ما دوست نداشتيم انجام بده و منعش مي كرديم، ما را به #امام_رضا(علیهالسلام) قسم مي داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش مي كرديم. هر روز كه مي خواست مدرسه برود، همراهش مهري بود كه پشتش عكس #امام_رضا(علیهالسلام) درج شده بود، آن هم توي خفقان قبل از انقلاب. بچه ها مي گفتند: موقع نماز كه همه مي رفتند توي حياط مدرسه، محمد مهرش را درمي آورد و نماز مي خواند.
پدر شهيد : يك روز كه محمد آمده بود براي مرخصي،
گفت: بابا خيلي دلم مي خواد برم مشهد، پابوسي آقا #امام_رضا(علیهالسلام).
گفتم: خُب، بابا چند روز ديرتر برو جبهه، برو مشهد زيارت آقا.
گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون مي خواد برن زيارت _امامرضا(علیهالسلام) و نمي تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفي ديگه دفاع از كشور واجب تره. آقا هم بيشتر راضي است.
و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود يك ماه بعد شهيد شد. روزي كه محمد به شهادت رسيد، مادر شهيد خيلي بي تابي مي كرد. عجيب بي قرار بود. انگار يه چيزهايي رو مي دونست. وقتي در منزل را زدند، مادر شهيد در را باز كرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه هاي سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت كردنشون و بغضشون فهميدم قضيه چيه. ديگه نفهميدم چي شد.
به ما گفتند: بياين توي معراج شهدا و جنازه شهيدتان را تحويل بگيرين. وقتي رفتيم، ديديم جنازه اون نيست. تحقيق كردند، گفتند جنازه شهدا را اشتباهي بردند مشهد براي تشييع. وصيت نامه محمد را كه خونديم،
نوشته بود:
🕌 پدرم و مادرم، اگر براي تان ممكن است مرا كنار امام رضا(علیهالسلام) دفن كنيد.
🔸 ما هم حسب علاقه و وصيت محمد، گفتيم همان مشهد كنار مرادش امام رضا(علیهالسلام) به خاك بسپاريمش. از آن موقع هم ما از كرمانشاه آمديم مشهد، كنار محمد❤️
السلامعلیڪیاعلےابنموسیالرضا💚
#شهیدمحمدمردانی
اللهمعجللولیکالفرج
┄┄┅═✧❁✨🕌✨❁✧═┅┄┄
@shohaday_gommnam
#خاطرات_شهـــدا
🌹شهیــد ناصــر کاملی
✨بیهوا گفتم: ناصر، بهم قول میدی رفتی بهشت شفاعت من را هم بکنی؟
🔸یک لحظه سکوت کرد.
چشم از چشمم بر نمیداشت.
گفت:
اونی که باید شفاعت بکنه تویی نه من. ته ماجرا اینه که من میرم یه تیر میخورم و خلاص.
بعدش بهم میگن شهید ولی تو باید حالا حالاها بمونی بدون من بالا سر سمیه ، تو مسولیت یکی دیگه دستته اکرم. بزرگ کردن سمیه رو دست کم گرفتی.
⚠️ آن قدر جدی این جملههای آخر را گفت که باورم شد تر و خشک کردن سمیه از جبهه رفتن او هم مهمتر است.
داشتم به حرفاهاش فکر میکردم که چهار زانو نشست روبهروم.
دستهام رو گرفت و سرش رو انداخت پایین. «جون ناصر، اگه نیومدم، دنبال جنازهام نگرد.»✨
✍به روایت همسربزرگوار
#شهید_ناصر_کاملی
جانشین فرماندهٔ گردان حمزه لشگر ۲۷محمدرسولالله(ﷺ)
ولادت : ۱۳۳۲/۱۰/۲ شهرری ، تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ طلائیه ، عملیات خیبر
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
@shohaday_gommnam