eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه مبارک رمضان مسئول آشپزخانه سرلشکر، از پشت در به صداها گوش می‌دهد. سگ، پوزه‌اش را به در آشپزخانه می‌مالد و عوعو می‌کند. سرلشکر، لگدی از سرِ حرص به سگ میزند و سرزده وارد آشپزخانه می‌شود در حال سجده است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده است. یونس پشت به سرلشکر دارد، کف شور را به کف آشپزخانه می‌کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولند کنان به طرفشان حمله‌ور می‌شود: «پدرسوخته‌های عوضی، شما هنوز آدم...» اما هنوز حرفش تمام نشده که سر می‌خورد و پاهایش در هوا معلق می‌شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می‌شود. وقتی از ته دل آه می‌کشد، نظامی‌ها به سمت آشپزخانه می‌دوند و یکی پس از دیگری روی سرلشکر می‌افتند. سرلشکر زیرِ بدن نظامی‌ها گم می‌شود و صدای آه و ناله‌اش با آه و ناله نظامیها قاطی می‌شود. سحر است. سربازها با خیالی آسوده در سالن غذاخوری نشسته‌اند و دارند سحری می‌خورند. گروهبان وارد آشپزخانه می‌شود. همه آشپزها حضور دارند؛ به‌جز و یونس. یکی از آشپزها، یک سینی غذا و یک پارچ آب به گروهبان می‌دهد و می‌پرسد: « از سرلشکر چه خبر؟ » گروهبان درحالی‌که لبخند می زند، می‌گوید: « خیالتان راحت باشد، بعید است تا مرخص بشود .» گروهبان از آشپزخانه خارج می‌شود و به‌طرف بازداشتگاه می‌رود. درِ بازداشتگاه را باز می‌کند و به تاریکی داخل آن خیره می‌شود. و یونس در تاریکی به نماز ایستاده‌اند. گروهبان، سینی غذا و آب را کنارشان می‌گذارد و با حسرت نگاهشان می‌کند. یک‌لحظه به یاد مرخصی می‌افتد. می‌توانست این لحظات را در کنار خانواده و در راحتی و آسایش سپری کند. او روزه گرفتن در محله دل‌نشین خودشان، نمازهای جماعت مسجد محل و افطاری در ایوان باصفای خانه آن ‌هم در کنار کربلایی و ننه نصرت را خیلی دوست داشت، اما روزه‌های سخت و طاقت فرسای بازداشتگاه برای او لذت ‌بخش ‌تر از هر چیز دیگری است. شادی روح و ‌══════°✦ ❃🌷❃ ✦°‌══════ 👇🏻 https://eitaa.com/shohaday_gommnam/19671
❤️قصّه دلبری ❤️۵۴ هوالعزیز (مولای یا مولای،انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الاّ العزیز) و من گمشده در این ذلالت ضلیل و در جرگه ضالین این ذلالتم و تو نور هدایت هستی،عالم تاب! عاجزانه می‌گویم و می‌خواهم:(کریمانه بر من بتاب)که محتاج این تابش کریمانه هستم و (یا ایها العزیز مسّنا). و پر کن کیل بی چیزی را از نور هدایت کریمانه ات و مرا از سجن و زندان این هوای نفس رها کن که عمری را در این زندان،به نادانی و جهت جهالت محبوس گشته ام،ای کسی که برآورنده دعاها هستی قبل از دعا. معنی (لاغوین) رو آدم وقتی احساس میکنه که هی به خودش میگه:دیگه تموم شد محبوس شدنم در بند. و بعد دچار بند بزرگ تری میشه،مگر اینکه حضرت عزیز،عزیزی کنه و نجاتش بده.من که خودم بد اسیرم،اسیر خودم.همیشه میگم:حالا تموم میشه! اما.... کاش کرمی بشه وگرنه منم یادم میره که اوسا کریمی هم هست. بعضی وقتا فکر میکنم که خیلی تنها شدم در این عالم امکان،ولی بازم یادم میاد که نفسم منو از همه چی غافل کرده،از همه کس،از همه خوبا و از همه خوبی ها.ای خوب ترین خوبان،خوبم کن،. عَشَقَ:میگن عشق از مصدر عَشَق گرفته شده که به گیاهی میگن که وقتی دور چیزی می‌پیچه، اونو توی خودش حل میکنه و با خودش یکی میکنه.پس هنوز نه عاشق شدم و نه بلدم عاشقی بکنم.عشق بعد از وجد،عرف واحب آمده، ولی من توی کدومش گیرم!