•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
🥀شهید گمنام🥀: 🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #قسمت_
#رمان_عارفانه❣
#قسمت_نود_و_ششم
#ادامه_قسمت_قبل
سال بعد و در روزهای آخری که با احمد آقا بودیم دوباره رفتم سراغ احمد آقا.
به خاطر مریضی مادرم ناراحت بودم. لبخندی زد و گفت: خوب میشه ان شاءالله و بعد به طرز عجیبی مادرم خوب شد!
یک سال از شهادت احمد آقا گذشت. دوباره مریضی مادرم برگشت حال مادرم بسیار بد شده بود. این بار رفتم سر مزار احمد آقا در بالای قبر شهید چمران.
گفتم: احمد آقا فدات بشم. این مریضی مادر ما شده یک سال یک سال! شما زندهای و از همه چیز خبر داری. شما از خدا بخواه که این مریضی مادرم برای همیشه حل بشه!!
این را گفتم و برگشتم. احساس میکردم که دوباره احمد آقا لبخندی زد و گفت: خوب میشه ان شاءالله!
مادرم فردای آن روز خوب شد. همه پزشکان از مادرم قطع امید کرده بودند اما با دعای احمد آقا مادرم شفا یافت. مادرم با گذشت سالها از آن ماجرا دیگر دچار مریضی نشد!!
𑩇هدیه به روح پاکش صلوات🌹
با #عارفانه نگاه کرمتون رو به ما ببخشید😊✨
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_نود_و_هفتم
#ادامه_قسمت_قبل
🌷🌷🌷🌷
هر سال دوم عید به منزل شهدای مسجد به خصوص شهید نیری میرویم.
امسال یکی از بچههای بسیجی جوان اصرار داشت به همراه ما بیاید.
وقتی به منزل شهید نیری امد برای من گفت:من هشت سال پیش ازدواج کردم اما بچه دار نمیشدم.
تا یک به بار به توصیه بسیجیان قدیمی مسجد به سراغ مزار شهید نیری در بهشت زهرا رفتم.
شنیده بودم که نزد خدا خیلی آبرو دارد برای همین گفتم:من اعتقاد دارم شما زنده اید و به خواست خدا میتوانید گره از کار مردم باز کنید.
بعد از او خواستم دعا کند که خدا به من هم فرزندی بدهد. این بنده خدا مکثی کرد و با صدایی بغض الود ادامه داد:
بعد از آن ماجرا، خانم بنده بار دار شد و چند روز قبل فرزندان دوقلوی من به دنیا آمدند...
از این دست ماجراها بسیار از زبان دوستان و اشنایان و حتی کسانی که ایشان را نمیشناختهاند شنیدهایم که از بیان آنها صرف نظر میکنیم.
🌹هدیه به روح پاکشون صلوات🌹
#به_ما_بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖
@shohaday_gommnam
➖🍃🌹🌹🌹🍃➖