eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 #قسمت_
🥀شهید گمنام🥀: 🥀شهید گمنام🥀: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❣ 💫شهید احمدعلی نیّری💫 راوی: حاج مرتضی نیّری 💠نوروز سال ۱۳۶۵از راه رسید.مراسم چهلم احمداقا نزدیک بود، برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر. 🌷عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی بهشت زهرا(س) شدیم. سنگ قبر و تابلوی آلمینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم، بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به قطعه۲۴رفتیم. 🌷کسی در بهشت زهرا(س)نبود.نم نم باران هم آغاز شده بود.با خودم گفتم: کاش یکی دو نفر دیگه هم برای کمک می آوردیم. ☘همان موقع یک جوان، که شال سبز به گردن انداخته بود، جلو آمد و سلام کرد!! بعد گفت:اجازه می دید من هم کمک کنم؟ 🌷ما هم خوشحال شدیم و گفتیم: بفرمایید. 💠من همینطور که مشغول کار بودم خاطراتی که با احمداقا داشتم را مرور می کردم. 🌷من پسرعمو و داماد خانواده‌ی آن ها بودم.از زمان کودکی هم باهم بودیم. هر بار که به روستای آینه ورزان می رفتیم شب و روز باهم بودیم. 🌷احمد در دوران کودکی خیلی جنب و جوش داشت، به راحتی از دیوار بالا می رفت. فوتبال خوبی داشت و... اما وقتی نوجوان شد در مسیر معنویات قرار گرفت... 🔶ادامـــــه دارد...↩️ با نگاه گرمتون رو به ما ببخشین😊✨ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 حاج اقا حق شناس به خوبی به زندگی احمد جهت داد و او را به قله معنوی رساند. کار نصب سنگ قبر انجام شد.برای اینکه تابلوی بالای مزار را نصب کنیم باید کمی از بالای قبر را گود میکردیم تا پایه های تابلو در زمین قرار گیرد. باران شدید شده بود.لحظات غروب بود.خاک انجا هم سست بود.من روی زمین نشستم و با دست مشغول کندن شدم. گودال عمیقی درست شد دست من تا کف گودال می رفت و خاک ها را بیرون میریخت.اما دیدم یک سنگ جلوی کار مرا گرفته... این قدر فکرم مشغول بود ک فکر نکردم گودال خیلی عمیق شده و ممکن است به محل قبر برسم.! دور سنگ را خالی کردم و ان را بیرون کشیدم. در آن لحظات غروب یم دفعه دیدم زیر سنگ خالی شد.! با تعجب سرم را پایین اوردم.دیدم سنگی که در دست من قرار دارد از سنگ بالای لحد است و اکنون یک راه به داخل قبر ایجاد شده...! رنگم پریده بود.چرا من دقت نکردم؟برای چی این قدر اینجارا گود کردم؟؟ همین که خواستم سنگ را به سر جایش قرار دهم ان چنان بوی خوشی به مشامم خورد که تا امروز هنوز شبیه آن را حس نکرده ام! می خواستم همین طور سرم را داخل گودال نکه دارم..... ❄️هدیه به روح پاکش صلوات❄️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @shohaday_gommnam