eitaa logo
شهدای هویزه
6.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 🌟 کبوتر می شوم تا بال های پروازم مرا که غرق ورق زدن دفتر دلتنگی هستم به تو برسانند! پیش از تو دلتنگی برایم معنایی دگر داشت و بعد از دیدن تو معنایی دگر، معنایی مملو از بیقراری و درد دوری! انگار با دیدن تو ترتیب واژگان ذهنم بهم ریخته، دیگر هیچ واژه ای معنای قبلی خود را ندارد. 🔅 تصویرت درست مانند اولین دیدار در ذهنم روشن است، گذر ایام حتی ذره ای از درخشش گنبد زیبایت برایم کم نکرده است چه بسا که دلتنگی برای تو، هر لحظه تصویری زیباتر را برایم مجسم می کند. 📍 من مجبور به تحمل این دوری شده ام و کاری جز شمارش ثانیه ها از من برنمی آید، هر ثانیه که می گذرد حس می کنم در دوری از تو سال ها پیر شده ام. ای کاش در گذر یکی از این ثانیه ها من دوباره تماشاگر تو باشم . * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 🌟 بغض، راه نفسم را بند آورده است، ضربان قلبم دیگر نظمی ندارد، به دنبال خود در کوچه و پس کوچه های این شهر آلوده می گردم اما راه به جایی نمی برم و هرچه بیشتر می گردم انگار بیشتر خودم را گم می کنم . 💠 کوله ام را برمی دارم و از پرستوهای مهاجر نشانی تو را می پرسم تا خودم را به تو برسانم، به یاد دارم اخرین باری که خودم را پیدا کردم همان لحظه ای بود که از شنیدن قصه هایت درد تا اعماق قلبم فرو رفت. 📍شاید در بینابین همان لحظه های ناب در حوالی تو بود که حریف خودِ آشفته ام که رنگ و بوی تازه ای به خود گرفته بود نشدم و همانجا غرق در آرامش رهایش کردم به امید اینکه بار دگر برای یافتنش مسیر تو را در پیش بگیرم... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 راه گم کرده ام به هر کسی که می رسم نشانی تو را می پرسم، اما انگار آنها هم مانند من گم شده اند! چشمانم را روی هم می گذارم، گوش می سپارم به نجوای باد، بی شک او قصه های مملو از غم تو را در گوش من زمزمه می کند و من از آنها جویای تو می شوم. 🔅 دل به هر بهانه تو را می جوید، پاهایم رمق قدم زدن بر روی زمین شهر را ندارد، راستش را بخواهی همه وجودم در پی رسیدن به تو است، به مانند درخت تشنه ای شده ام که آب را از او دریغ کرده اند. تو همان آبی برای این تشنه! 📍رسیدن و زیارت تو دعای هر روز من بر سر سجاده نیاز است ای کاش خداوند به نیم نگاهی به این دل مشتاق نیز بکند. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 دل را جنون با تو بودن فراگرفته! آرامش، کوله بار خود را برداشته و از وجود من به گوشه ای گریخته! در ذهنِ آشفته، سودایی جز روزهای با تو بودن و خیال دوباره دیدنت پرسه نمی زند. من اینجا در میان هزاران آشنا چنان احساس غریبی می کنم که بی بهانه در کنجی کِز می کنم . 🔸 حال و احوالم قابل شرح نیست، مگر دلتنگی را می توان گفت و می توان شنید! دلتنگی دردی است که تا به آن دچار نشوی هیچ درکی از معنای ژرف پر از غم آن نداری. حس عجیبی که تمام تو را در خود غرق می کند و از تو تنها یک او می ماند! همان که دلت برای دیدنش پر می کشد. 📍قصه من اما از دلتنگی فراتر رفته، زندگی می کنم برای دوباره دیدن تو، انقدر زمین زندگی ام را شخم می زنم تا هر بدی که کاشته ام از بین برود شاید به این بهانه بار دیگر نگاهم کنی. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 بوی خاکِ اکنده در هوای سرزمین عشق را به هر عطرگلی ترجیح می دهند! چنان با دل و جان نوکری می کنند که از دیدنشان آدمی به وجد می آید، کوچک و بزرگ هم ندارد، اما جای تعجبی نیست زیرا هر آنکه اندکی مهر شهدا را در تاریکخانه قلب خود جای داده باشد برای خادمی آنها سر از پای نمی شناسد. 💠 بی تردید آنها بی دلیل راهی این سرزمین مقدس نشده اند، اینجا تنها مکانی است که هیچ اتفاق تصادفی ندارد! این شهدا هستند که انتخاب می کنند چه کسی در سرزمین شان قدم بردارد و در هوای آنها جان بگیرد. 📍نمی دانم! شاید دعایی با دل شکسته یا گریه های نیمه شبی ضمانت آنها را کرده، اما هر آنچه که بوده آنها را چنان به نزدیکی شهدا رسانده که دیگر کسی آنها را به اسم نمی شناسد، بلکه با خادمی شهدا شناخته می شوند و به راستی که چه زیباست زیر چتر شهدا بودن. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 به محض اینکه چشم گشودم و دیدم کجا قدم برمی دارم شرمی عجیب تمام وجودم را اسیر خود کرد! نگاهم هم مسیر شد با نگاه کسانی که انگار در اعماق نگاهشان خواهشی آرمیده بود و اما غافل تر از آن بودم که به اعماق آن نگاه های معصومانه فرو بروم. 💠 خود را صدا می زنم در میان کسانی که مرا بهتر از خودم می شناختند، همان کسانی که با اینکه پرونده سیاهم را بارها و بارها ورق زده بودند اما بازهم قلب بزرگشان راضی نشده بود جواب گریه هایم را ندهند. 📍نور بود که از زمینش تابیده می شد، هوایش اکنده از بوی بهشت و سراسر آرامش بود، تداعی همه اینها بغض می شود و راه نفسم را بند می آورد، چشم بر هم می گذارم و با خیال راهی تو می شوم. دوباره جان می گیرم و باز می گردم و این تکرار هر روز من است. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 چشمه های عشق از سراسر وجودم لبریز می شود وقتی با خیال رسیدن دوران خادمی لحظه های عمرم را سپری می کنم، تصور خادمی شهدا آب می شود بر آتش دوری ام! و التیام دهنده دردهای قلبم می شود. با اینکه دور شده ام از آن ایام اما هنوز هم طعم شیرین آن روزها، تلخی دوری را باهم می برد. 💠 تو را می جویم از نسیم صبحگاهی، از عطر آلاله و کبوتری نامه رسان! تمام وجودم را شوق پوشیدن لباس خاکی و قدم زدن در هوایی که مملو از عطر شهدا است فراگرفته است، ای کاش هیچ وقت تمام نمی شد و مجبور به رفتن نمی شدم. 📍منتظر باشی و دیدار قسمتت نشود دوست داری ذره ای خاک شوی شاید باد به همسفر شدن و رساندنت به سرزمین خاک های مقدس تن دهد. انتظار سخت است اما همین که هر روز به امید اینکه شاید روز وصال باشد چشم باز می کنی خود بسی شیرین است. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 مفهوم زندگی را آن هنگام با عمق جان درک کردم که رخت خادمی را به تن کردم، انگار تازه متولد شده بودم و روح تازه ای در من دمیده شده بود، چشمه های امید و سرزندگی از سراسر وجود جوشید و دشت خشک شده قلبم را طراواتی دل انگیز بخشید. 💠 بعد از مدت ها سردرگمی در میان گردوغبار این زمانه، راه خود یافتم! راهی که هیچگاه دلم نمی خواست برگشتی داشته باشد، می خواستم پیش بروم تا جایی که شهدا مرا صدا بزنند و این لباس خاکی واسطه بشود و آنها مرا خریدار شوند. 📍 و حالا من مانده ام در این کج غربت! نفس هایم از شدت حزن به شماره افتاده! آری مرا هیچگاه با فراق سازگاری نبوده. پنجره امید را در قلب بیقرارم باز می گذارم به امید اینکه روزی قاصدکی خوش خبر، از تو برای من دعوتنامه ای بیاورد و خورشید روزهای بی تو غروب کند. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🔺 یتیم تو باشیم، امیر ما می‌شوی؟ 🔹 سرها به سمت قله‌ی کوهِ جهازِ شترانِ حجاز چرخیده بود. خورشید و ماه بر آن فراز در مقارنه بودند. محمد (ص) زیر تیغ آفتاب ذی‌الحجه داشت شق‌القمر می‌کرد. دو نیمه‌ی سیب سرخ رحمت به وحدت رسیده بودند و در نگاه‌ باریک‌بین حاضران، مو نمی‌زدند. پیغمبر داشت در دل تاریخ تکرار می‌شد. یک نفس در دو تن بر منبر علم‌الاسماء ایستاده بود و در آن ازدحام جای پر زدن ملائک نبود. فرشته‌ی وحی به پایان ماموریت پیام‌بری خود نزدیک می‌شد. گردن‌ها برای دیدن لحظه‌ی اعجاز کشیده شده بود. بشر در داشت قد‌بلند می‌شد. در همهمه‌ی بَخٍّ بَخٍّ، پیامبر در حجةالوداع تمام منظومه‌ی معارف دین را با نخ ولایت، تسبیح می‌کرد و سررشته‌ی تدبیر کائنات را به دست علی (ع) می‌سپرد. تاریخ، ماضی و مستقبل خود را همزمان با حجاجِ رفته و بازمانده در آن بیابان جمع کرده بود تا شاهد لحظه‌ای سرنوشت‌ساز باشد. تقویم جلالی چنین شکوهی را هرگز به خود ندیده بود. 🔹 پیامبر اما آشکارا نگران امّتِ ذوقبلتین بود. رشته‌ی حبل‌الله را به دست علی (ع) داده بود و بیم آن داشت که مسلمین به طنابی پوسیده چنگ زنند. ثقلین بر دوشِ فهم آنها که «حسبنا کتاب الله» بر زبان داشتند، سنگینی می‌کرد. عکس رخ مهتاب که در برکه‌ی غدیر افتاد، کوته‌فکری سنگ تردید به آب انداخت تا ماه را بهم ریزد. سنگ‌ریزه‌ای سرگردان مغز او را بهم ریخت تا به یقین برسد! پیامبر غزل خداحافظی را که خواند، جماعت مهاجر و انصار و اصحاب کبار، خود را به آن راه زده و خیلی زود خیرالبشر را با این و آن تاخت زدند. اشباح‌الرجال شب‌پره‌ای را در منزلگاه خورشید نشاندند. قطب‌نمای خلافت، حول شیوخ مقدس‌نما هرزه‌گرد شد. علی (ع) که از سر دنیا زیاد بود، دنیا نزد او از استخوان خوکی در دستان جذامی پست‌تر شد. 🔹 اگر بشر ِخاکی با ابوتراب راه آمده بود، امروز در اقطار آسمانها سیر می‌کرد. اگر بنی‌آدم با انزع‌البطین تا کرده بود، مدرنیته در نگاه انسان معاصر همچون عصر مفرغ عقب‌مانده می‌نمود و ماده‌گرایی بسان خرافه‌پرستی مضحک به نظر می‌رسید. امروز بجای کاسه‌های گدایی نزد دشمنان خدا، کاسه‌های سر به خدا سپرده می‌شد. کسی نمی‌توانست شیعه‌ی علی‌بن ابیطالب (ع) را از شِعب ابی‌طالب بترساند. اگر بشرِ ظلوم و جهول عدالت علی (ع) را تاب می‌آورد، امروز شیطان رجیم برای او حقوق بشر را با آب و تاب تدریس نمی‌کرد. 🔹 آه، آه که دنیا تنها ساعتی میزبان علی (ع) بود! آه که او مزه‌ی خدا را به عالم چشاند و رفت! آه که او رنگ خدا را به عالم پاشید و رفت! آه ای ساقی سلسبیل! از خم غدیر قطره‌ای به جان شیفته‌ی ما مرحمت کن تا استسقای دنیای بی‌تو را با خود بشوید و ببرد! یتیم تو باشیم، امیر ما می‌شوی؟! * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 این روزها صدایی آشنا مرا از اعماق خواب و خیال بیرون کشیده است. نوای خادمی در دیار غرب به گوش می رسد، دلم کوله اش را بسته و بر در کوچه انتظار نشسته به امید اینکه شاید از میان لباس خاکی ها او را بخوانند. 💠 قشنگ است انتظار برای رسیدن به مکانی مقدس! سرزمینی که چشمه های معرفت در حال جوشیدن است و دشت های خشکیده روح آدمی را با ایثار آبیاری می کند، و نسیم بوی شکوفه های ایمان را در سراسر این خاک منتشر می کند. 📍فرقی نمی کند که اولین دفعه ای است که پا روی خاکش می گذاری یا مهمان همیشگی هستی، همین که قلبت با خاکش انس بگیرد گمان میکنی که عمری است خادمی میکنی و حس غربت از وجودت رخت میبندد و اشتیاق و امید جوانه میزند. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🌟 به هر سرزمینی که می رسم خاکش را می بویم، اما هیچکدام بوی ناب تو را ندارد، آری! خاکی که مملو از خون آلاله ها است بوی بهشت را آکنده می کند. در میان دشت هایت چشمه های معرفت است که در حال جوشیدن است و زائران تشنه را سیراب می کند. 💠 من خود را به تو می رسانم تا پای کلاس درس تو انسانیت و ایثار را بیاموزم، گوهرهای نایابی که این روزها برای ادم های این روزگار حکم طلا را دارد و تو لبریز از این چنین گوهر هایی هستی! 📍خسته از این زمانه کوله ام را برمی دارم و به راه می افتم. راهی که مقصدش تو باشی، راه را گم کرده ام اما نه راه رسیدن به تو را،بلکه من راه رسیدن به خود را گم کرده ام. درست به مانند کسی که در میان تاریکی ها گام برمی دارد، خود را به تو می رسانم تا چراغ راهم باشی. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 🌟نم نم باران نگاهتان، گرمای تموز وجودم را تسکین می دهد. من از اقلیم سه رنگ عشق هستم که وجب به وجبش لاله ای زیبا آرمیده است، من از سرزمین چهار فصلی هستم که هر فصلش مدیون ایثار است، ایثار مردانی از جنس بهار که از خاکریز وجود به ملکوت عروج کردند. 🔸من از نسلی هستم که گرچه جنگ را ندیده اند، اما بوی جنگ را از فاصله ای نزدیک استشمام کرده اند، وتابلوهای زبیای جانفشانی شهدا را در این سرزمین به چشم خود دیده اند. بعضی وقت ها مثل این لحظه که نمی دانم چه کنم و استیصال امانم را می بُرد، دستان سرشار از هیچم به ریشه های پوسیده تعلق، چنگ می زند تا راه رهایی بیابد اما پا به هر راهی جز راه شما می گذرام انگار بیشتر در ظلمات فرو می روم. 📍زمانی که حتی بی خیالی و تجسم آرزوها و تکرار حرف های قشنگ نمی تواند از غمم بکاهد شما با آن ابهت همیشگی رخ می نمایید و مهمان دلم می شوید درست مثل حالا که دلم گواهی می دهد گره کور این روزهای زندگی ام با دستان تان باز می شود. نشسته ام به انتظار تا باز مانند همیشه نگاهتان را مهمان زندگی ام کنید. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh