#تلنگر✨
خـدا گاهی نشون میده به ما ڪه
+ ببین هیچ ڪس دوستت نداره...
اما یواشڪی میاد تو گوشِت میگه:
+ جز من! :))
#استادپناهیان🌿
#خادممثلِقاسم
@shohadaye_isar
Audio_523537.mp3
4.01M
پادکست:
زنان سپاه امام حسین (ع) و زنان سپاه یزید
باهندزفری گوش کنید
#آجرکاللهیاصاحبالزمانعج🖤
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت... 👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
#اسمتومصطفاست #قسمت_اول
یک گُل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخم هایت را درهم کرده ای،اما من خنده ات را دوست دارم،آن خنده های صاف و زلال بچه گانه را.
آن اوایل که با تو آشنا شده بودم با خودم میگفتم:چقدر شوخ و سرزنده و چقدر هم پررو! اما حالا دیگر نه! بعد از هشت سال که از آشنایی مان میگذرد ،دوست دارم هم لبت بخندد و هم چشم هایت.
به تو اخم کردن نمی آید آقا مصطفی!
اینجا بر لبه سنگ سرد نشسته ام و زیر چادر،تیک تیک میلرزم.
آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده،یک ذره هم گرما به تن من نمی بخشد.
انگار با موذی گری میخواهد دوخط ابروی تورا به هم نزدیک تر کند و دل مرا بیشتر بلرزاند.
میدانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده .تا اینجا پای پیاده آمدم.
ار خانه مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است،اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم وداد زدم:《آقامصطفی!》نه یک بار که سه بار.
همان پیراهنی که جای جایش لکه های خون بود و شلوار سبز لجنی شش جیبه. آمدی و گفتی:《جانم سمیه!》
گفتم :مگه نه اینکه هر وقت میخواستم جایی برم،همراهیم میکردی؟حالا میخوام بیام سر مزارت،با من بیا
شانه به شانه ام آمدی...
#زحمتنشرباشما
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
پنجشنبه!
یکی از روزهای هفته است ولی برای خادمهایشهدا خیلی خاصه
پنجشنبه که میشه دلشون لک میزنه و از شهر و همهی تعلقاتش رها میشن و پر میکشن تا مزار شهدا
پنجشنبه که میشه از صبح ذوق خادمی تو حرم شهدای گمنام رو دارن
شاخه گل تقدیمشون میکنن
خاک از مزار پاک میکنن
به زائرای شهدا خوشآمد میگن
نوای شهدایی پخش میکنن
اسپند دود میکنن
به برکت شهدا کار فرهنگی و
بچه های شهر رو با اهلبیت و شهدا آشنا میکنن و...
اصلا پنجشنبه ها یه جور دیگست!
مادرای شهدا میرن سر مزار علیاکبرهاشون
و مادرای چشم انتظار هم میرن برای شهدای گمنام مادری و با دست محبت خاک از مزار شهید پاک میکنند
امان از غروب پنجشنبه!
دیگه دل تو دلشون نیست پرمیکشه تا کربلا
دست روی قلبشون میزارن و میگن:
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
و به شهدا میسپرن که وقتی مادرشون حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف آوردن
سلام و ارادت همهی خادمهای شهدا رو تقدیم محضرشون کنند
شما امروز کدوم گلزار شهدا میرید؟
#یازهرا
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
#اسمتومصطفاست #قسمت_چهارم
چه کسی می توانست پیش بینی کند من که زاده ی رشت و بزرگ شده ی سیاهکلم،من که چند سال تمام هوای شرجی شمال را به سینه کشیده ام،به دلیل شغل پدر که سپاهی بود،مهاجرت کنیم به تهران و از قضای روزگار،توهم از جایی که هوای شرجی داشت،به همراه خانواده کوچ کنی به بندپی ،یکی از مناطق نزدیک بابلسر در استان مازندران و بعد ها هم بیایید نزدیک تهران،درست همان محله ای که ماهم بعد از چندی به آنجا آمدیم.
دریای شمال و دریای جنوب هر دو دریایند وگرچه هر کدام رنگ و بو و عطر و صدای خود را دارند. اگر راهی باز شود،هر دو دریا همدیگر را در آغوش می کشند. همانطور که روح من و تو همدیگر را پیدا کردند و مثل گیاه عشقه دور هم پیچیدند.
ما خانواده ای هفت نفره بودیم:پدرومادرم،سجاد برادر بزرگ ترم با یک سال تفاوت سنی با من، سبحان برادر دومی ام ،صحابه خواهرم و آقا محمد ته تغاری خانواده.
رابطه من با سجاد که به قول مامان شیر به شیر بودیم ،یک جور دیگر بود.پدرم اجاره نشین بود و به قول خودش خوش نشین. مادرم هم عاشق مرغ و خروس و غاز و اردک.
به ما بچه ها با این پرندگان خیلی خوش میگذشت وقتی از صبح تا شب وسط بازی ها سراغی هم از آنها میگرفتیم و باهاشان بازی می کردیم.
البته نه مثل آن بار که سجاد با چوب دنبالشان کرد و حیوان های زبان بسته عصبانی شدند و دنبال من کردند و افتادم و پیشانی ام شکست.
زمان جنگ بود. پدر به جبهه رفته بود و مادر بر سر زنان هر جور بود مرا رساند درمانگاه.
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran