eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
48 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،اگرباحــفظ‌ آیدی و لوگو باشه بهتر تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
1_35875210.mp3
زمان: حجم: 5.44M
🎤صوت|مولودی میثم مطیعی به مناسبت ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) 🌺🌺🌺🌺🌺 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺳﺮﺩاﺭﺷﻬﻴﺪﻣﺤﻤﺪاﺑﺮاﻫﻴﻤﻲ #شهدای_فارس
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
#ﺳﺮﺩاﺭﺷﻬﻴﺪﻣﺤﻤﺪاﺑﺮاﻫﻴﻤﻲ #شهدای_فارس
🌸یک هفته از شروع عملیات کربلای 5 می گذشت. توی تاکتیکی مخابرات بودم که سرو کله حاج محمد پیدا شد. تمام هیکلش با خاک و باروت یکی شده بود، رنگ پوستش به سیاهی می زد. تمام روزهای گذشته در حال دویدن بود مثل تمام عملیات ها. سلامی کرد و گفت: پاشو با هم یه سر بریم مقر قطبی بیایم! گفتم: تو این موقعیت و عملیات قطبی چی کار داری؟ گفت: نگاه شکل قیافه ام کن. بیا بریم یه غسل بکینم برگردیم، تا اگر اتفاقی برامون افتاد حداقل رقبت کنند نگاهمان کنند! به سمت سه راه که حرکت کردیم یک ماشین تویوتا لشکر نصر رد می شد. دست بلند کردیم ایستاد. راننده یک سرباز بود. سوار شدیم. ماشین تا دژ شلمچه آمد. از روی دژ که به سمت سه راه حرکت کرد، در شیب جاده ایستاد و متوقف شد. تا ماشین ایستاد، سه گلوله مینی کاتیوشا در سه راه به زمین نشست و منفجر شد. راننده از آن سمت بیرون پرید، من و حاج محمد هم از این سمت. لبه های دژ روی زمین خوابیدم. تا روی زمین دارز کشیدیم چند گلوله مینی کاتیوشا پشت سر هم جلو ما تا سه را به زمین خورد و منفجر شد. البته نه ترکشی به تن ماشین نشست، نه چیزی به ما خورد. چند دقیقه ای آنجا بودیم که صدای گلوله های کاتیوشا متوقف شد، انگار گلوله هایش تمام شده بود. ناگهان، ماشین همان طور که بی اراده خاموش شده بود، دوباره روشن شد! تا ماشین روشن شد، حاج محمد فریاد زد: سوار شید... سوار شید... راننده از آن سمت، ما هم از این سمت سوار شدیم. حاج محمد فریاد زد: سریع برو... تا ماشین کنده شد و از شیب پائین آمد، چند متری که از دژ دور شدیم، سه گلوله توپ فرانسوی پشت سر هم، پشت سر ما روی جاده خورد، جایی که ماشین متوقف شده بود! حاج محمد بی اختیار گفت: الله اکبر... الله اکبر... الله اکبر. بعد هم گفت: اگر ماشین خاموش نشده بود یکی از آن مینی کاتیوشا ها و اگر روشن نشده بود یکی از این سه گلوله توپ روی سر ما بود! راننده که هنوز توی شُک بود گفت: نمی دانم این ماشین چه مرگیش شد! حاج محمد که چهره اش به لبخند باز شده بود گفت: ماشینه هیچ مرگیش نشد، یه مأموریتی داشت، مأموریتشت را انجام داد رفت. راننده به سمت چهره خندان محمد چرخید و گفت: ببخشید شما کی هستید؟ حاج محمد گفت: حواست به جلو باشه داره توپ می زنه! باز راننده با اصرار گفت: نه، جداً شما کی هستید؟ حاج محمد آرام در گوش من گفت: پیاده بشیم. بعد رو به راننده گفت: ممنون برادر ما همین جا پیاده میشم. پیاده که شدیم رو به راننده گفت: سریع از اینجا برو که داره می زنه. توی برگشت گفتم: حاجی جریان چیه؟ با لبخند شیرینی گفت: همه چی دست اوِست، بخواهد نگه داره، نگه می داره، بخواهد هم ببرِ، می بره. این همه گفتند نرو، آتیش سنگینه می زنه، ما هم رفتیم خودمان را شستیم و برگشتم، خدا هم ما را حفظ کرد. 🌸🌷🌸 حاج محمد ابراهیمی فارس 🌺🌺🌺🌺 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اینگونہ زیستند کہ ثمره آن امنیــــــــــت برای ما شد... ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ🌷 : @shohadaye_shiraz
🔸" در محضر شهیــد " ... برای شهادت و برای ﺑﻬﺸﺖ رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید : خداونـدا نه برای بهشت و نه برای شهـادت ، اگر تو ما را در جهنمت بیندازی فـقط از مـا #راضی باشی برای مـا کافـی است . #شهید_علی_چیت_سازیان #یادش_باصلوات
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
💠 اول ازدواج شناخت زیادی از او نداشتم. یک روز، از دستم افتاد و شکست. دست و پایم را گم کردم. تکه‌های بشقاب را دور ریختم و فکرهای جور واجوری درباره برخورد از ذهن گذراندم. این ماجرا را دو ماه پنهان کردم. اما عذاب وجدان داشتم. یک روز با ناراحتی گفتم: "میخوام موضوعی رو بگم اما می‌ترسم ناراحت بشی." دو زانو رو به رویم نشست و گفت: "مگه چی شده؟" گفتم: "فلان روز یک بشقاب از دستم افتاد و شکست." منتظر ادامه حرفم بود، گفت: "خب بعد چی شد؟" با تعجب گفتم: "هیچی دیگه. شکسته‌ها رو ریختم دور که تو نبینی و دعوام کنی." فضای اتاق را پر کرد و گفت: "همين؟! فدای سرت!" نفس راحتی کشیدم. خنده‌اش را خورد و با گفت: "هر وقت از فرمان سرپیچی کردی ناراحت باش که چه جوری باید جواب خدا رو بدی." 🍃❤️
سربازاݧ روح‌اللہ! "لبیڪ یــا خمینـــے" شما بہ تاریخ ثابت ڪرد نداے " " حسیݧ را هم تا پاے جاݧ لبیڪ گو بودید... 🌷 🍀🌺🍀🌺🍀🌺 : @shohadaye_shiraz
🍃❤️🍃 عادت داشت اگر یک روز خانه نمی آمد حتما فردا با یک دسته گل به دیدن همسرش میرفت☺️💐 به همسرش گفته بود تو عشق اولم نیستی اول خدا☝️ بعد سیدالشهدا❤️ بعد شما☺️ همیشه در منزل همسرش را #ڪربلاےمن صدا میزد☺️ هر جمله ای که از ایشان می پرسیدم مثلا کجا میری یا کجا بریم یا کجا میریم ؟ میگفت #کربلا در کل ورد زبانش ڪربلا بود اون عاشق #کربلا بود💔 شهید مدافع‌حرم #‌ﺷﻬﻴﺪحمید‌سیاهڪالےمرادے❤️ #یادش_باصلوات
جمعه ظهر (6 آذر 94 ) توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز می خوندیم دشمن ما رو میزد😒.علیرضا نمازش رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند😔. ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش😔، با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت...💔😭  سریع سوار ماشینش کردیم ، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد💔. توسل کردیم به حضرت زهرا ، اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها شد...😭😭 وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج میزد...💔😔 راوے:همرزم‌شهید 🕊 @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺷﻬﻴﺪﻋﻠﻴﺮﺿﺎﻗﻠﻲ_ﭘﻮﺭ #ﺷﻬﺪاﻱ_فارس #سالروزشهادت #ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻗﻴﺮﻭﻛﺎﺭﺯﻳﻦ
🌹گاهے باید روزم را با سلام بر تو آغاز ڪنم، تویـے ڪه حضورت، چراغے است روشن در راه تاریڪ و پر پیچ و خم زندگے ام.. 🌺🍃🌺 : @shohadaye_shiraz