eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢در محضر شهدا🕊 اعتقاد کامل و راسخ از نگاه حاج مهدی زین‌الدین 🌷🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی⭐ 🌷صبح اولین روز های عملیات بدر بود من، حاج منوچهر رنجبر،هاشم، عباس رفاهیت، علی اصغر هاشمی و جعفر علیکار وارد منطقه عملیاتی بدر شدیم. بعد از بررسی خط از روی پل خیبری عقب می آمدیم. عراق هم مرتب پل را می کوبید. ناگهان بمبی به سمت ما آمد. روی پل جانپناهی نبود، قبل از اینکه بخوابیم کنار ما منفجر شد. یک ترکش به گردن عباس نشست، یک ترکش به قوزک پای من. عباس می توانست راه برود، من اصلاً نمی توانستم بایستم چه برسد به راه رفتن. ناگهان هاشم خم شد و گفت بگذاریدش روی دوش من. من درشت و سنگین بودم، هاشم کوچک و ریز نقش. من را روی دوش کشید و به سمت پل نفر رو روی دجله که مسیر زیادی هم بود حرکت کرد...آن قدر من را عقب آورد که خسته و بی نفس افتاد و حاج منوچهر من را به دوش کشید و دوباره هاشم... ( راوی سردار مسعود فتوت) 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم. از لابه‌لای صف های نماز می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح، ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند . وقت رفتن گفت: «آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا..... 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 ای دلـارامی که جانِ ما "نگـاهِ لطفِ توسـت" بی تو مـا را هیچ‌گـاه‌ در زندگـی آرام نیسـت 🖇✨ 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭕ پس از اتمام دوره دانشگاهی به عنوان یک دامپزشک ماهر، در محروم ترین روستا های استان خدمت کرد. پدرش آیت الله نجابت :« جود و کرمش محمدحسین طوری‌ بود که‌ تمام‌ روستا و صحرا نشینان‌ که از دامپزشکی‌ ایشان‌ بهره‌مند می‌شدند، نسبت‌ به‌ افراد فقیر آنها دلجویی‌ می‌نمود به‌ نحوی‌ که‌ علاوه‌ بر اصلاح‌ امور آنها پول‌ نقد از جیبش‌ به‌ آنها می‌پرداخت‌.» ✅نیمه‌های‌ شب‌ بین‌ خطّ ایران‌ و عراق‌ در جبهه آبادان در حال کار کردن و زدن خاکریز بودیم‌. جای‌ بسیار خطرناکی‌ بود. محمد حسین بی هیچ ترسی می‌گفت‌:« فلانی‌، یک‌ کیلومتر بیشتر به‌ سنگر عراقی‌ها فاصله‌ داریم‌.» لودر و بلدوزرها باید جلوتر از خطّ مقدم‌ می‌رفتند و خاکریز می زدند، شدت بارش گلوله‌ خمپاره‌بیشتر از خط مقدم بود. محمّدحسین‌ با لبخند می گفت‌: «فلانی‌، بهشت‌ را می‌بینی‌؟» گفتم‌: «خدا پدرت‌ را بیامرزد، ما را کجا آورده‌ای‌؟ من‌ فقط‌ گلوله‌ می‌بینم! همین‌ الان‌ است‌ که‌ تکه پاره شویم‌.» خندید و گفت‌: *«نگران نباش، خداوند حافظ‌ ماست‌.* 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * حالا می شد شعله های آتش انقلاب را در همه جا دید .وقتی چهارراه زند سنگربندی شد ،غلامعلی و دوستانش گروهی تشکیل داده بودند از پسر بچه های پر شور انقلابی. پسرها لاستیک های زیادی در خانه‌هایشان جمع می‌کردند و شب هنگام در کوچه آتش می‌زدند. مردم هم پشت سر آنها می رفتند و شعار می دادند. تا سربازهای رژیم شاه می‌آمدند بچه ها سریع فرار می‌کردند و خاک آلود و عرق کرده به خانه‌هایشان برمی‌گشتند. هنگامی که مردم میخانه ای را در چهارراه حافظیه به آتش کشیدند و یا زمانی که ساختمان ساواک در دستان آتش خشم مردم به تلی از خاکستر تبدیل می‌شد ،خشم انقلابی مردم را می شد ، دید. صدای الله اکبر شان چونان شعله‌ای به شب ها نور می پاشید. هنگامی که امام خمینی بعد از سالها تحمل تبعید دوباره پا بر خاک ایران گذاشت. این آتش مقدس جانی تازه گرفت و شعله هایش به دورترین نقاط کشور زبانه کشید. مدرسه ها تعطیل شده بود و غلامعلی در تظاهرات شرکت می کرد. تظاهراتی که در روز تاسوعا برگزار شد باشکوه ترین راهپیمایی بود که شیراز تاکنون به خود دیده بود. خیابان پر شده بود از صفوف درهم فشرده مردم سیاه پوش که ادامه نهضت امام حسین علیه السلام و حق‌طلبی حسینی را در خیزش انقلابی یاران خمینی می دانستند. _حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست حالا روز دوازدهم بهمن ماه از راه رسیده بود. مردم در انتظار دیدار امام لحظه شماری می کردند. از چند روز قبلش شعارشان این بود. _اگر امام نیاید مسلسل ها در آید روی دیوار نوشته بودند:« ای امام قلب ما باند فرودگاه توست..» آن روز صبح انگار شیراز از سکنه خالی شده بود .خیابانها خلوت بود و همه در خانه ها روبه روی تلویزیون نشسته بودند و دیدن امام را انتظار می کشیدند. تمامی اعضای خانواده دور تلویزیون سیاه و سفید شان حلقه زده بودند که ناگهان تصاویری از فرودگاه مهرآباد بر صفحه شیشه ای آن تلویزیون مبله قدیمی نقش بست. _نگفته بودم ؟!!دیدین !؟؟بهتون گفته بودم که امام میاد کار این حکومت دیگه تمومه! هواپیمای غول پیکر را می دیدند که بر زمین نشسته بود. اهل منزل با دیدن آن صحنه، ضربان قلب هایشان بیشتر شد و دلشوره به جانشان افتاد .در هواپیما باز شد و خیلی ها برای نخستین مرتبه امامشان را دیدند. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
51.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞روایت شهادت شهید سید محمد شعاعی که در دم آخر با سلام به جدش پر کشید ‌.. 🌱🍃🌱🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی⭐ 🌹شب عمليات قدس سه بود. هاشم به من گفت: يكي از گردان ها دچار مشكل شده، هنوز بر نگشتن، سريع كاري بكنيد. گفتم: چه كار كنيم، ‌كاري از دست واحد تبليغات ساخته نيست. نگاهي متعجبانه به من انداخت و گفت: يعني تو كه در تبليغات بودي نمي داني در اين شرايط بايد چه كار كني؟متعجب تر از او گفتم نه! مگه چه كار بايد بكنيم؟ با اطمينان از حرف خود ادامه داد: در اين مواقع بايد دعاي توسل راه بندازي!دو سه تا از بچه ها جمع شدند دعاي توسل راه انداختيم. مدت زيادي از اتمام دعا نگذشته بود كه بچه هاي گم شده با تعداد ای سير رسیدند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 💢و گرامیداشت سردار شهید احمد خادم الحسینی 🔹با : برادر کرامت خورشیدی (همرزم شهید) 💢 : حاج امیر راستی : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت / از ساعت ۱۷ 🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb مبلغ باشید
🌷🕊🍃 بر دور کمر شال بهم ریخته دارد اندام کهنسال بهم ریخته دارد آتش نکشانید بر این خانه که این مرد از حال بهم ریخته دارد 🥀 (ع)🥀 🏴 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز 😳😳 🌷🌹🌷🌹 1⃣تولد: میلاد امام صــادق ع (‌ششمین امام شیعیان) 2⃣ ششمیـن فرزند خانواده 3⃣ شـهادت :ایام شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان) 4⃣قبر شهید : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز 5⃣اسمش همنام: امام ششم شیعیان ◾️🌷◾️ 🌹🌷🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻شهید عباسعلی قادری: هنوز یک دست و یک چشم دیگر دارم که بمانم و بجنگم ... ماند و جنگید سال ۹۳ پیکر مطهرش برگشت. آری! هرکس دل به دریا زد؛ رهایی یافت...! 🍃🌷🍃🌷 ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
یادی به هاشم گفتم: مي خواهم دختري از طبقه اعيان و اشراف را براي تو خواستگاري کنم. مخالفت کرد. برايش دليل آوردم ، جوابش يک کلام بود: «من مي خواهم با دختري از مکتب زهرا (س) ازدواج کنم.» بالاخره هم همسرش را با شرايطي که دوست داشت انتخاب کرد. مقدمات عروسي همان طور که مي خواست ساده و بي آلايش بود. از دوست پارچه فروشش مقداري پارچه به امانت گرفت و تمام باغ را پارچه کشيد، زنان و مردان را از هم جدا کرد. آن شب مانع شادي کردن اقوام و بستگان شد، مي گفت: «عزيزان و همسنگرانم در مقابل چشمانم در جبهه پرپر شده اند و من دوست ندارم در مراسم ازدواجم شادي شود.» 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔻 از راه که می‌رسید، پدر را می‌برد حمام. خودش لباس‌های پدر را می‌شست. می‌نشست کنار بابا، دست‌های چروکیده‌اش را نوازش می‌کرد و می‌بوسید. جوراب‌های پدر را می‌آورد و موقع پوشاندن، لب‌هایش را می‌گذاشت کف پای پدر. 🔸 مادر هم که در بیمارستان بستری بود، از سوریه که آمد بی‌معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند؛ حتی برادر و خواهرها. وقتی با مادر تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می‌کشید روی پاهای خستۀ مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشک‌های چشمش پای مادر را شست‌وشو می‌داد. 🔺 کسی از حاج‌قاسم توصیه‌ای خواسته بود. چند بندی برایش نوشت که یکی‌اش احترام به پدر و مادر بود: «به خودت عادت بده بدون شرم، دست پدر و مادرت را ببوسی. هم آن‌ها را شاد می‌کنی، هم اثر وضعی بر خودت دارد.» 📚 از کتاب | گذری بر زندگی و رزم شهید حاج‌قاسم سلیمانی شهید 🌱🍃🌱🍃🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢 : 🔹"فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست. باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان، رفاقتمان بوی شهدا را بدهد." ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 دُنیــامُشتش‌رابازکرد شُہداگل‌بودند وماپـوچ خداآنہارابُرد وزمان‌مارا . . .💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
... 🔰با اسماعیل در گلزار شهدای شیراز نشسته بودیم انجا که با فلش قرمز نمایش داده شده .... تازه رفیقش را خاک کرده بودند. به پشت چرخید و گفت : میشه منم شهید بشم همین جا ها خاکم کنند یک ماه نشده شهید شد و اینجا خاک شد (همانجایی که با خط سبز نشان داده شده) نمی دانستم خدا چقدر زود حاجتش را برآورده می‌کند.... اسماعیل محمدابراهیمی 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * _حاج کرامت این آقا امامه؟ _بله خودشونن. امام از پله ها پایین آمد و به سمت محل استقرار رفت آن جا عده ای سرود خواندن اشک در چشمانش حلقه زده بود اما مصمم و استوار سرود می‌خواندند. _خمینی ای امام خمینی ای امام.... ای مجاهد ای مظهر شرف! ناگهان برنامه قطع شد عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون نقش بست. پدر با عصبانیت گفت: خاموشش کنید. تلویزیون خاموش شد خانه را سکوتی سنگین فراگرفت. اشک شوق چشم ها را آذین بسته بود. پدر زیر لب گفت: کار این حکومت تمامه. به امید خدا امام پیروز میشه. از تهران خبر می رسید که خیابان‌های شهر از سنگربندی کرده اند .سخنرانی امام در بهشت زهرا تیر خلاصی بود بر پیکر رژیم. خبرهایی که می رسید مایه بیم بود و امید. بعدها متن سخنرانی امام در فرودگاه منتشر شد .غلامعلی وقتی آن کاغذ را به دست آورد با شور و هیجان بارها و بارها با دقت خواند.: «من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بار گرانی است که نمی توانم جبران کنم. من از طبقه روحانیون که در این قضایای گذشته جانفشانی کردند و تحمل زحمات کردند، از طبقه دانشجویان که در این مسائل مصائب دیدند، از طبقه بازرگانان و کسبه که در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه‌ها و مدارس علمی که در این مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه از دادگستری قضات وکلا دادگستری، از کارمندان از کارگران از دهقانان از همه طبقات تشکر می کنم. ما پیروزیم آن وقتی است که دست اجانب از مملکتمان کوتاه شود و تمام ریشه‌های رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون رود و همه رانده بشود.» این جملات اشک شوق به چشمانش آورد. بعدها بعد از پیروزی انقلاب سخنرانی امام از تلویزیون پخش شد همه اعضای خانواده دور هم نشسته بودند تا سخنرانی امام زمان را ببیند. غلامعلی از همه نزدیکتر به شیشه تلویزیون نشسته بود. «من باید عرض کنم که محمدرضا پهلوی این خائن خبیث رفت, فرار کرد همه چیز را به باد داد مملکت ما را خراب کرد و قبرستان های ما را آباد مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد ما مکبث آدما الان خراب است و به هم ریخته است که اگر بخواهیم این اقتصاد را به حالت اول برگردانیم سالهای طولانی با همت همه مردم . نه یک دولت این کار را می‌تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم ، بگ این کار را می توانند بکنند. تا مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این بهم ریختگی اقتصادی را از بین ببرند. من دولت تعیین می کنم من توی دهن این دولت میزنم من د به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم .من به واسطه این که ملت ما را قبول دارد. این آقا(بختیار) که خودش هم خودش را قبول ندارد. رفقایش هم قبول ندارند ,ملت هم قبولش ندارد ،ارتش هم قبولش ندارد، فقط امریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده و دستور داده که از این پشتیبانی بکنید .انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته که باید از این پشتیبانی بکنید.. ما تا هستیم نمی‌گذاریم سلطه پیدا کنند. ما نمی‌گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و ظلم های سابق .ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد اینها می‌خواهند او را برگردانند بیدار باشید نقش دارند می کشند.. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت مادر شهید آرمان علی وردی از لحظه خاکسپاری پسرش ع ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
یا شهید دو سه روزي از عمليات موفقيت آميز والفجر هشت مي گذشت. دشمن براي پس گيري «فاو» به صورت گسترده از بمب هاي شيميايي استفاده می كرد. بسياري از نيرو ها به علت شيميايي شدن، ‌به عقب انتقال داده مي شدند كه در ميان آنها تعدادي از فرماندهان لشكر هم بودند. در منطقه بودم كه هاشم را ديدم، شيميايي شده بود و حال خوبي نداشت. به صورت درازكش نيروهاي باقيمانده را هدايت ميكرد. هر چه اصرار كردم كه شما هم بايد به عقب برويد با اينكه به سختي خودش را نگه داشته بود، نمي پذيرفت. حاضر نمي شد نيرو هاي باقيمانده را بي فرمانده رها كند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌸🍃 شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت: 🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم." حاج آقا گفته بود: الان فقط وظیفه شما این است که آنجا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند. 🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد. او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود. یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است! گفتم: "چه شده؟!" نمی گفت. اصرار کردم. حال عجیبی داشت. بعد هم گفت: 🔷" در خواب (عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام." 🌹 📘وصال 🌱🍃🌱🍃🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 💢و گرامیداشت سردار شهید احمد خادم الحسینی 🔹با : برادر کرامت خورشیدی (همرزم شهید) 💢 : حاج امیر راستی : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت / از ساعت ۱۷ 🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb مبلغ باشید