🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_شانزدهم
مجدداً پشت فرمان ماشین نشستم و سریعاً آنها را به اورژانس رساندم. در کنار اورژانس دره ی وسیعی بود که هلیکوپترها در آنجا فرود می آمدند ،دو فروند هلیکوپتر آماده انتقال زخمی ها بودند .
بطور سریع این سه مجروح با کمک پرسنل اورژانس پانسمان کردیم و آنان را با بارانکارد داخل هلیکوپتر گذاشتیم. هلیکوپتر به پرواز درآمد هم به ادامه مأموریت خود پرداختیم.
وقتی به پشت خاکریز برگشتیم موقع اذان ظهر بود. اذان با صدای یکی از رزمندگان از طریق بلندگویی که یک قیف آن به سمت دشمن و یک قیف آن هم به سمت
نیروهای خودی قرار داشت پخش میشد.
صدای دلنشین اذان حالت معنوی خاصی به منطقه عملیاتی بخشیده بود. زیر آتش تیر و خمپاره ی دشمن وضو گرفتیم و در گوشه ای از خاک پاک آنجا به نماز ایستادیم.
چه صحنه های جالبی بود ، عده ای به عبادت در رزم که همانا حفاظت از خاکریز بود مشغول بودند و عده ای هم به نماز ایستاده و با خدای خود راز و نیاز داشتند. هر کس که نمازش تمام شد جایش را با نیروی پشت خاکریز عوض میکرد تا همه از فيوضات نماز اول وقت بهره مند شوند. آنجا بود که معنای واقعی عشق را فهمیدم. پس از اقامه ی نماز، دعایی زمزمه میکردند که
بوی عشق و ایثار میداد :
" الهم الرزقنا توفيق الشهادة في سبيلك قلم قاصر از بیان حالات خاص رزمندگان در آن شرایط است.
با جوهر قلم تنها میتوان سایه ای از آن را ترسیم نمود . کارخانه انسان سازی به نام جبهه شکل گرفته بود که پیر و جوان در جای جای آن به خود سازی و خود شناسی مشغول بودند تا گامی به خداشناسی نزدیک تر شوند.
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا #صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 چند روزی بود که عراقی ها یک لودر را در نخلستان های ایستگاه 7 آبادان رها کرده بودند و سراغش نمی آمدند، آن شب قرار شد با چند نفر از بچه های جهاد به سرپرستی خلیل، لودر را با یک بولدوزر بکسل کنیم و به عقب بکشیم. خلیل 18 سال بیشتر نداشت و من هنوز قبولش نداشتم که بتواند فرماندهی کند. اما خلیل همه جوانب را در نظر گرفته بود، بولدوزر را هماهنگ کرده بود، وسایل را هم آماده کرده بود. بولدوزر را تا صد متری لودر بردیم. در تاریکی شب، در پناه نیزار ها و زیر نور ماه با احتیاط تا چند متری لودر رفتیم. خلیل سیم بکسل را دست گرفته بود که به انتهای لودر گیر دهد که ناگهان سر و کله یک عراقی مسلح از پشت لودر پیدا شد و بعد هم یکی دیگر و در چند دقیقه 12 عراقی مسلح دور لودر حلقه زدند. خشکم زده بود. ما هیچ کدام اسلحه نداشتیم. نگاهم به خلیل رفت. ناگهان تمام قامت ایستاد، در حالی که انتهای سیم بکس در دستش بود، ژست کسی را گرفت که تیربار در دست دارد و محکم گفت: قف!
بعد هم چند کلمه بلند عربی گفت. عراقی ها که جا خورده بودند بالافاصله اسلحه هایشان را روی زمین انداختند و دست بالا بردند.
- اسلحه ها را بردارید!
آن شب با شجاعت و فرماندهی خلیل، غیر از یک لودر، 12 عراقی را هم اسیر کردیم و عقب آوردیم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
حسین جان...
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
با "تو" بودن ز همه دست کشیدن دارد....
#صلے_الله_علیک_یا_اباعبدالله✋
#شب_جمعه کربلا دلم میخواهد...
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
#سلام_امام_زمانم💚
خوشا صبحی که خیرش را تو باشی
ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی...
خوشا روزی که تا وقتِ غروبش
دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ
#صبحتون_مهدوی_عاقبتتون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠 حاج عبدالله عاشق #اعتکاف بود.
هر سال براي اين سه روز وقت مي گذاشت
یک بار همکارانش گیر داده بودند اگر این سه روز را بمانی و به کارهای مردم برسی، بهتر نیست؟
گفته بود: شما یک هفته، ده روز مرخصی می گیرید به شمال مي روید براي تفريح، من هم سه روز مرخصی می گیرم تا با خدایم تنها باشم تا دست پر برگردم و کار مردم را راه بی اندازم.
در حقیقت من میروم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم.
💠 اعتکاف آخر بود. یکی از دوستاش می گفت نشستم کنارش .
گفتم حاج عبدالله ان شاالله با هم بریم کربلا.
سرش پایین بود. لبخندی زد. آهي كشيد ...گفت: کربلا،امام حسین، سر از بدن جدا... یعنی میشه یه روز سر ما هم مثل اقا جدا بشه!
به شوخی گفتم حاجی من اگه این جور شدم ، بايد یه کارت تو جیبم باشه تا شناسايي بشم ،
خندید....
کاش می دانستم همان لحظه در همان مكان دعایش مستجاب است ، بی سر ، بی نشان...
🌹🍃🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝ_ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ_اﺳﻜﻨﺪﺭﻱ
#شهدای_فارس
#اعتکاف
#امام_زمان عج
#ماه_رجب
🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_شانزدهم
در ابتدای جاده پاسگاه شرهانی (- پاسگاه شرهانی در نقطه مرزی و در ارتفاعات شهر طیب عراق قرار داشت که متعلق به دشمن بود و در عملیات محرم به تصرف رزمندگان اسلام در آمد با تصرف این پاسگاه و ارتفاعات مجاور ، رزمندگان اسلام به شهر طیب مسلط شدند)
در حرکت بودیم ناگهان یک خط آتش وحشتناکی از بمب های خوشه ای در جلوی چشممان قرار گرفت. متوجه شدم هواپیمای جنگی عراقی منطقه را بمب باران خوشهای کرده است.
ماشین را از جاده خارج کردم و بلافاصله با دوستم از ماشین پیاده شدیم و بر روی زمین خوابیدیم . به آسمان نگاه کردم دیدم یک هواپیمای عراقی بالای سر ما منطقه را بمب باران کرده و در حال فرار است و یک موشک سام ۷ به دنبال اوست موشک سام ۷ به دنبال حرارت اگزوز هواپیما میرود و آن را رها نمیکند تا به آن اصابت کند و منفجر (شود. خلبان عراقی هر چه تلاش کرد از موشک فرار کند نتوانست با چشمان خود دیدم که موشک به هواپیما
برخورد کرد و متلاشی شد.
خلبان با چتر نجات بیرون پرید و بالای ما در حرکت بود . دوستم چند تیر با اسلحه کلاش به طرفش شلیک کرد اما به او نخورد ، مانع ادامه تیر اندازی وی شدم. به دنبال خلبان دویدیم او بالا و ما پایین تعقیبش کردیم تا اینکه با فاصله حدود دویست متری فرود آمد با سرعت به سمت او دویدیم و او را دستگیر کردیم. او حسابی ترسیده بود و مقاومتی از خود نشان نداد هر چه با همان زبان عربی دست و پا شکسته ی خودم با او صحبت کردم جواب نداد. فقط اسمش را که پرسیدم.
گفت :« محمد جاسم »
او را جلو ماشین سوار کردیم و میخواستیم به کمپ اسرا ببریم ناگهان سه نفر از پاسداران آمدند ، یکی از آنان با عصبانیت کلت خود را بیرون آورد و روی کاپوت ماشین نشست و از جلو شیشه قصد کشتن خلبان عراقی را داشت . می گفت این مزدور بعثی جوانان ما را به شهادت رسانده است، باید او را بکشم تا آرام شوم. از این برادر پاسدار خواهش کردم که این کار را نکند، به او گفتم این اسیر با اسرای دیگر فرق دارد خلبان هواپیمای جنگی اطلاعات خوبی از دشمن و مواضع آنها دارد باید فرماندهان ما ، این اطلاعات را از او بگیرند و در عملیات از آن استفاده کنند. با اصرار زیاد بالاخره قبول
کرد و از تصمیم خود منصرف شد. ما هم خلبان عراقی را به کمپ
اسرا بردیم و به مسئول کمپ تحویل دادیم .
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اعتکاف تمرین زندگی جمعی
🔸 زندگیجمعی مقدمه ظهور #امام_زمان
#ماه_رجب🌙
#اعتکاف
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 چند روزی بود که عراقی ها یک لودر را در نخلستان های ایستگاه 7 آبادان رها کرده بودند و سراغش نمی آمدند، آن شب قرار شد با چند نفر از بچه های جهاد به سرپرستی خلیل، لودر را با یک بولدوزر بکسل کنیم و به عقب بکشیم. خلیل 18 سال بیشتر نداشت و من هنوز قبولش نداشتم که بتواند فرماندهی کند. اما خلیل همه جوانب را در نظر گرفته بود، بولدوزر را هماهنگ کرده بود، وسایل را هم آماده کرده بود. بولدوزر را تا صد متری لودر بردیم. در تاریکی شب، در پناه نیزار ها و زیر نور ماه با احتیاط تا چند متری لودر رفتیم. خلیل سیم بکسل را دست گرفته بود که به انتهای لودر گیر دهد که ناگهان سر و کله یک عراقی مسلح از پشت لودر پیدا شد و بعد هم یکی دیگر و در چند دقیقه 12 عراقی مسلح دور لودر حلقه زدند. خشکم زده بود. ما هیچ کدام اسلحه نداشتیم. نگاهم به خلیل رفت. ناگهان تمام قامت ایستاد، در حالی که انتهای سیم بکس در دستش بود، ژست کسی را گرفت که تیربار در دست دارد و محکم گفت: قف!
بعد هم چند کلمه بلند عربی گفت. عراقی ها که جا خورده بودند بالافاصله اسلحه هایشان را روی زمین انداختند و دست بالا بردند.
- اسلحه ها را بردارید!
آن شب با شجاعت و فرماندهی خلیل، غیر از یک لودر، 12 عراقی را هم اسیر کردیم و عقب آوردیم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📌 اقامه نماز باران
در سومین حرم اهل بیت علیهم السلام
📆 شنبه ۷ بهمن۱۴۰۲
ساعت ۹/۳۰ صبح
💠 مکان: حرم مطهر حضرت احمد بن موسی الکاظم علیه السلام
◻️◻️◻️◻️◻️
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند شهید مدافع حرم...😔😔
شب شهادت حضرت زینب س یاد شهدایی که عباس وار ،مدافع حرم بی بی شدند #صلوات...
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
نگاهـت
لبخنـدت..
گـرما و روشنیسـت
کـه جـان میبخشـد مـرا
سلام برپرستـوےخونیـن دفاع از حریـم حضرت زینـب
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🚨سالگرد شهادت
🔹400 نفر بودندکه تپه «بردزرد» را فتح کردند. کارسختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد.عراق نمیخواست تپه را از دست بدهد، اما بچههای گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا.
🔸چهار پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد. اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کمکم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از 400 نفر فقط 18 نفر مانده بودند!
🔹آنقدر شهید زیاد شده بود، که میگفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمندههای ایرانی بیشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی درعملیاتی سخت و طاقت فرسا به نام والفجر2، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصرهی دشمن مقاومت جانانهای کرد.
🔸در حالی که 4 شب و 3 روز در 40 کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب عقب نشینی می دهد، او پشت بیسیم میگوید : نمیگذارم #احد دیگری تکرار شود و ما تنگه را ترک نمی کنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم می شناسند.
🔹پس از پیروزی این عملیات اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان میگذارد. و حضرت امام بر #پیشانی این شهید #بوسه میزند.
📎فرماندهٔ دلاور گردان فجر تیپ المهدی
#سردارشهید_مرتضی_جاویدی🌷
#شهدای_فارس
ولادت : ۱۳۳۷/۴/۲۲ فسا ، فارس
شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۷ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1⃣غذای مردم غزه... قرص نانی که از آسیاب کردن علوفه و غذای چهارپایان تهیه شده است.
2⃣جمال محمود کفارنه نوزاد شیرخواره فلسطینی بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد
✍امروز به طور ویژه برای مردم مظلوم غزه دعا فراموش نشود...
کسانی که امروز توفیق اعتکاف دارند
کسانی که اعمال ام داوود انجام می دهند...
انشاالله ویژه فراموش نشود....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_هفدهم
.
ساعت دو بعد از ظهر همان روز اخبار رادیو بوسیله بلندگو در مقر لشکر فجر پخش میشد. در کنار نماز خانه لشکر با تعدادی از بسیجیها ایستاده بودیم و داشتم ماجرای خلبان عراقی را برایشان تعریف میکردم که ناگهان اخبار رادیو اعلام کرد بدست رزمندگان شجاع اسلام یک فروند هواپیمای جنگی عراق در منطقه عین خوش سرنگون شد و خلبان آن به نام محمد جاسم به اسارت دلاور مردان بسیج در آمد » . با شنیدن این خبر همه بچه ها مرا در آغوش گرفتند تبریک گفتند ، لحظه ی بسیار بیاد ماندنی بود . همان روز هر کسی مرا میدید تبریک میگفت و من هم بسیار خوشحال بودم که در این سن كم خداوند بزرگ توفیق عنایت فرمود تا به عنوان رزمنده در جبهه حضور یابم و به اسلام خدمت کنم.
«سه راهی مرگ»
یک روز صبح تعدادی جعبهی مهمات و مقداری غذا توسط برادران تدارکات به ما تحویل دادند و گفتند به خط برسانید .
به اتفاق دوستم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. در منطقه عملیاتی یک سه راهی بود به نام سه راهی مرگ این سه راهی کاملاً در دید و تیررس دشمن بود . به سه راهی که رسیدیم به جای این که در پشت خاکریز محافظ جاده به سمت راست برویم اشتباهی مستقیم رفتیم، حدود سیصد متری رفته بودیم به دوستم گفتم احساس میکنم مسیر را اشتباهی رفته ایم، چون سر سه راهی چند تا سنگ کوچک در وسط همین جاده ای که رفته ایم گذاشته بود ما توجه نکردیم . دور زدم و برگشتم سرسه راهی ماشین را پشت خاکریز پارک کردم ، یک ماشین نیروهای خودی آمد ، آن را نگه داشتم و به راننده گفتم ما میخواهیم به خط برویم باید از چه مسیری حرکت کنیم ؟
گفت از سمت راست پشت خاکریز حرکت کنید تا به نیرو ها برسید گفتم ما مستقیم رفته ایم ولی چون تردید داشتیم برگشتیم .
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 این دفعه خدا میخواد یا دلیل المتحیرین رو ثابت کنه!
📻 برشی از سخنرانی حاج حسین یکتا
در جمع معتکفین دانشگاه تهران
#خبری_در_راه_است
#اعتکاف
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹هدف اصلی دشمن بعثی پس از سقوط خرمشهر، تصرف شبه جزیره آبادان بود، اما فرزندان ایران، 11 ماه تمام در برابر دشمن تا دندان مسلح بعثی ایستادند، در این میان بچه های جهاد، به خصوص جهاد فارس با خاکریز زنی پیوسته در برابر نفوذ دشمن نقش بسازیی در حفظ آبادان داشتند. خلیل هم از راننده لودرهای شجاع جهاد فارس بود که بسیاری از این خاکریز ها نتیجه رشادت و شجاعت او بود.
شهریور ماه سال 60، امام خمینی(ره) فرمودند حصر آبادان باید شکسته شود و عملیات ثامن الائمه برای شکست حصر آبادان طرح ریزی شد. در شب عملیات در یکی از خطوط عملیات، خاکریز باید شکافته شده و میدان مین پشت آن برای عبور رزمندگان باز می شد. برای این منظور دو دستگاه لودر از جهاد فارس پای کار آمد، راننده یکی از آنها خلیل بود. آن شب خلیل در میان آتش عبور می کرد، از بالا فشنگ و گلوله و خمپاره بود که بر سرش می بارید، از پائین مین هایی که زیر بیل و چرخ های لودرش یکی یکی منفجر می شدند، اما او بی آنکه در برابر این آتش سر خم کند یا ترس به دل راه دهد، ابراهیم وار به دل آتش زد و مسیر را برای عبور رزمندگان باز کرد...
به لطف خدا در این عملیات، پس از 11 ماه حصر آبادان شکسته شد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢یادی از سردار بزرگ اسلام
در سالروز شهادت شهیدی که غریب و گمنام هست .....
🎙 #شهید مرتضی جاویدی
#اشلو
#کربلای۵
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃
در خط جهاد همیشه گمنام شدند
با ذکر حسین و زینب آرام شدند
اینان نه فقط مدافعان حرم اند
امروز مدافعان اسلام شدند.
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات✨
✨اللهم صل علی محمدوآل محمد
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠گرماگرم عملیات کربلای 5 بود. طمراس برای ساعتی به عقب آمده بود. من هم در عقبه بودم، با من تماس گرفت و گفت: «آماده باش با هم به حمام شهر برویم.»
در حمام وقتی از زیر دوش بیرون آمد گفت: «من غسل شهادت کردم. وقتی جنازه ام را به عقب آوردند، به مادرم بگو، که طمراس غسل کرده و نیاز به غسل ندارد!»
گفتم: «ان شاء الله سالم بر می گردی!»
با جدیت گفت: « من با خدای خود عهدی بسته ام که تا شهید نشوم به عقب برنگردم!»
یخ کردم از حرف طمراس. نگرانش بودم. روز بعد ظهر نشده خبر شهادتش مرا به آتش کشید، شهیدی که سر نداشت.
#شهید طمراس چگینی
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱🌷🌱
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_جبهه
#نویسنده_حبیب_صفری
#حلاوت_ایثار
#قسمت_هجدهم
او گفت :اگر پانصد متر دیگر رفته بودید قطعاً اسیر می شدید. عراقی ها کمی جلوتر در ادامه همین جاده مستقر هستند ، چند روز پیش هم یکی از ماشینهای خودی اشتباهی از این جاده رفته و به نیروهای عراقی برخورد کرده بود و علی رغم اینکه او را زیر تیربار گرفته بودند توانسته بود از دست دشمن فرار کند و به نیروهای خودی برسد . شما باید به این سنگها که در وسط جاده گذاشته شده بود توجه می کردید. به کمک هم چند سنگ و کلوخ بزرگ تر در آن جاده که همه را به انداخت گذاشتیم بطوری که مشخص باشد جاده بسته شده است. از راننده که ما را راهنمایی کرده بود تشکر کردیم و از سمت راست پشت خاکریز به مسیر خود ادامه دادیم تا به نیروهای خودی
برسیم.
در نزدیکیهای خط، تانکهای خودی در حال پشتیبانی از رزمندگان خط مقدم بودند گرد و خاک زیادی بخاطر تردد تانکها و ماشینها ایجاد شده بود بطوری که بیشتر از هفت، هشت متر جلو ماشین دیده نمیشد ، با سرعت در حرکت بودیم یک لحظه متوجه شدم از میان گرد و خاک یک تانک خودی روبروی ما میآید در حالی که مرگ را جلو چشمان خود میدیدم فرمان را به سمت راست چرخاندم و به شکل عجیبی از صحنه جان سالم به در بردیم . خدا کمک کرد که زیر شنی تانک نرفتیم و گرنه چون داخل ماشینمان تعدادی جعبه مهمات بود هم ما له میشدیم و هم تانک منفجر می شد و حادثه بسیار بدی اتفاق می افتاد . چند لحظه توقف کردیم تا آرامش پیدا کنیم ، سپس
به ادامه مأموریت پرداختیم.
وقتی به پشت خاکریز رسیدیم ماشین تدارکات در حال توزیع غذا بین رزمندگان بود . محموله خود را به تدارکات تحویل دادیم و برای صرف ناهار در کنار چند نفر از دوستان نشستیم . ناهار یک قوطی کنسرو با چند تکه نان سفید خشک بود. هر رزمنده یک قوطی بازکن کوچک در اختیار داشت که همراه پلاک شناسایی آویز گردنش بود ، با آن سر قوطی کنسرو را باز کردم و مشغول خوردن ناهار شدم ، ناگهان خمپاره ای در سی ، چهل متری ما فرود آمد و منفجر شد یک ترکش راه گم کرده پرپرکنان به سراغم آمد و به شکمم اصابت کرد ، گویا مأموریتی بیشتر از جدا کردن دکمه پیراهنم نداشت . دوستان با دست پاچگی پیراهنم را بالا زدند ولی هیچ اثری روی بدنم مشاهده نکردند. گفتند الحمد لله بخیر گذشت. ترکش بیچاره چون زور آخرش بود و وظیفه اش را بخوبی انجام نداده بود ، شرمسار سرش را پایین انداخت و در دل خاک آرمید . شهادت لیاقت و سعادت می خواست ، که من نداشتم .
#ادامه_دارد...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*