💚 مبارڪ باد ماه رجب 💚
✨ماه رجب ماهی ڪه
🌺اولین روزش باقری
✨سومینش نقوی
🌺دهمینش تقوی
✨سیزدهمینش علوی
🌺نیمہ اش زینبی
✨بیست و پنجمش ڪاظمی
🌺بیست و هفتمش محمدی ست
✨حلول ماه مبارڪ رجب و ولادت امام محمدباقر بر عاشقان و محبان اهل بیت (ع) مبارڪ باد✨
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•چه زیبا گفت
سردار بےســـــــر جبهـــه:
•رسم عاشق نیست
با یڪ دݪ دو دلبر داشتݩ
#شـهید_محمدابراهیم_همت🌷
#سـالروز_شـهادت
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻛﻠﻴﭙﻲ اﺯ ﺷﻬﻴﺪ ﺟﻮاﺩ ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ
#ﺷﻬﻴﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﺷﻴﺮاﺯ
🌸در مرحله ی اول عملیات والفجر8، به عنوان تخریب چی مأمور شدم به گردان فجر مرتضی جاویدی . این گردان، خط شکن بود. یادم است یک هفتهای در روستای کنار اروند بودیم؛ منتظر شروع عملیات بودیم.
در این فاصله رفیقی پیدا کردم بهنام رضا امینی. طلبه حوزه علمیه فسا بود و اعزامی از فارس. بنده¬ی خدا قبل از عملیات، دو سه بار آمد سراغ من و گفت: «بیا سنگر ما، چند دقیقه با هم صحبت کنیم.»
نمیدانم میخواست درد دل کند، نصیحت کند؟ یا اصلاً کار خاصی نداشت. خلاصه من نمی رفتم.
شبی که میخواستیم برویم عملیات، خیلی ناراحت بود. با گلایه گفت: «چند بار بهت گفتم بیا تو سنگر ما، نیومدی. حالا چند دقیقه بیا کنار اروند بشینیم، کارت دارم.»
گفتم: باشه.
رفتیم. به یکی از دیواره¬های روستای کنار اروند تکیه دادیم و بنا کردیم به صحبت. با هم قرار گذاشتیم هر کدام از ما شهید شد، دیگری شفاعتش کند.
او از من آدرس خانهمان را خواست. گفت: «میخوام بیام خونهتون. میخوام بیام شهرتون.»
گفتم: برادر امینی، از این آدرسها خیلیها بههم می¬دن، ولی کسی نمی¬ره خونه¬ی کسی. حالا تو این شب عملیات، یک ساعت دیگه میخواهیم حرکت کنیم، به من می¬گی آدرس بده، میخوام بیام شهرتون، خونهتون؟!
گفت: «ولی من قول می دم که بیام.»
گفتم: مَرده و قولش!؟
گفت: «باشه.»
گفتم: پس بنویس: بوشهر، برازجان، پایگاه مقاومت الفتح، ناصر قاسمی.
نوشت. بعد باهم روبوسی کردیم و راه افتادیم برای عملیات.
امینی همان ابتدای عملیات مفقودالاثر شد، می گفتند قایقشان روی اروند خورد. من هم با گاز شیمیایی خردل مصدوم شده، آمدم عقب.
روزها گذشت. در منزل دوستم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. گوشی را جواب داد. بعد، رو کرد به من و گفت: «از بچه¬های بنیاد شهیدن. می¬پرسن ناصر قاسمی اون¬جاست؟ گویا جنازه شهید گمنامی¬رو آوردن سردخونه، می¬گن ناصر قاسمی بیاد، شاید اون بتونه شناسایی کنه!»
با تعجب گفتم: چرا من؟!
گفت: «نمی¬دونم. ظاهراً فقط دنبال قاسمی¬ها می¬گردن. لابد حسابی هست. الان یک هفته است تو شهرهای استان سرگردونه. می¬گن اگر شناسایی نشه، جزو شهدای گمنام دفنش می¬کنن. از گناوه و بوشهر و برازجان هرکی رفته، نشناخته.»
رفتم سردخانه. کشو را کشیدم بیرون. دیدم جسدی است بی¬سر. شلوار کردی¬اش آشنا بود. هرچه به حافظه¬ام فشار آوردم، چیزی یادم نیامد. گفتم: منم نمی¬شناسمش.
وقتی داشتند کشو را می¬بستند، یک لحظه چشمم خورد به مشمایی که در جای سرش بود. گفتم: وایسا ببینم این چیه؟!
برداشتم. داخلش یک عکس امام بود، یک قرآن کوچک جیبی، یک انگشتر و یک کاغذ تا خورده. کاغذ را باز کردم. دیدم نوشته؛ بوشهر، برازجان، پایگاه مقاومت الفتح، ناصر قاسمی.
مو بر تنم راست شد. گفتم: الله¬اکبر. این که رضا امینی خودمونه!
یاد آن روز افتادم.
گفتم: آدرس نگیر، نمیای.
گفت: «قول می¬دم.»
گفتم: مَرده و قولش.
گفت: «باشه ...»
امینی آمد و من خیلی شرمنده شدم.
🌸🌷🌸
#شهید رضا امینی
#شهدای_فارس
🌷🌷🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪاﻱ ﻏﺮﻳﺐ ﺷﻴﺮاﺯ ﺭا ﺗﻨﻬﺎ ﻧﮕﺬاﺭﻳﺪ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#کجایی_رفیقم
دلم رفاقتی این چنینی می خواهد
که سربند یا زهرایم ببندد ....
که خاکی باشـد؛
دلم رفاقتی می خواهد
که شهــــیدم کند؛
رفاقتی تا بهشت...
#شهدارفاقت_تاقیامت🌹
شبتون شهدایی🌙✨🌸
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#عاشقانه_شهدا
#زندگي_به_سبك_شهدا😍
اول تابستون سال ۶۱ بود که به عقد هم دراومدیم...💍
یه ماه بعد عروسیمون بود و سه_چهار روز بعد دوتایی رفتیم مشهد...🕌💚
یادمه وقتی واسه زیارت مشرف شدیم حرم نگاهی بهم کرد و گفت : "طیبه خانوم...☹️
میخوام یه دعا کنم دوست دارم تو آمین بگی ...😇
با خنده گفتم :
"تا چی باشه…"😅
جواب داد :
"تو کارت نباشه..."
گفتم :"باشه...
هر چی شما بگین آقااا...❤"
ای کاش این حرفو نمیزدم...💔
چون تا این جمله رو گفتم رو کرد به گنبد طلایی امام رضا (علیه السلام) دستاشو بلند کرد و گفت :
#خدا_کند_به_دلت_مهر_این_غلام_افتد
#به_رنگ_سرخ_شهادت_در_آوری_من_را
😔أَلْلّهُمَّ أَرْزُقْنَا تُوفِيق َأَلْشَّهَادَةَ فِي سَبِيلِک...
دلم لرزید...💔
عرق سردی به تنم نشست...😣
قطرات اشک بود که بی امون رو گونه هام سرازیر میشد...😭
اما چه کنم که بهش قول آمین گفتن داده بودم، با صدایی حزین و گرفته از بغض گفتم...
"آمین...💔"
همسرشهیدحسین علی پور کناری 💞
🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دوروزقبل از#عملیات بدرسال ۶۳مقر ۳۵ کیلومتری اهواز
ایستاده از چپ #شهید_قاسم_اکبری شهیداباد
شهید #علی_سینا_یوسفی از شهیدآباد
شهید #علی_اکبری شهیدآباد
#روح_اله_اکبری
نشسته ازچپ:
جانباز #احمد_علی_اکبری
شهید #حسین_اکبری شهیداباد
شهید #محمد_ربیع_اکبری شهیداباد
وشهید #برادری ازنوراباد
☘☘☘☘☘
یاد همه شهدا صلوات
@shohadaye_shiraz