🍂🍁
شهــــيد به قلبت نگاه ميكند
اگر جايی برايش گذاشته باشی
مي آيد، می ماند، لانه ميكند
تا شهيدت كند ....
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایے🍃
🍂🍁
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#اﻃﻼﻋﻴﻪ
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﺑﻼﻏﻴﻪ و ﻣﺠﻮﺯ ﺷﻮﺭاﻱ ﻫﻴﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ , ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻀﻮﺭﻱ و ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﭘﺮﻭﺗﻜﻞ ﻫﺎﻱ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ ﺑﺮﮔﺰاﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ
🏴🏴🏴🏴
ﻣﺪاﺡ : ﻛﺮﺑﻼﻳﻲ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻧﺎﺩﺭﺯاﺩﻩ
👇
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ 18 ﺩﻳﻤﺎه اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16
🏴🏴🏴🏴
ﺩاﺭاﻟﺮﺣﻤﻪ ﺷﻴﺮاﺯ / ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ
🔻🔻🔻
ﺯاﻳﺮﻳﻦ ﺷﻬﺪا, ﻣﺎﺳﻚ, ﻛﺘﺎﺏ ﺩﻋﺎ ﻫﻤﺮاﻩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🏴▫️🏴▫️🏴
ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🏴🏴🏴🏴
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﺑﺎﺷﻴﺪ
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_پنجاه_و_چهارم
داشتند می رفتند جبهه که اتوبوس چند ساعتی بعد از شیراز در دشت ارژن پنچر شد. همه پیاده شدند که راننده لاستیک عوض کند.بچه ها رفتند به مغازه و دکه هایی که اطراف بود تا خرید کنند.شاگرد راننده یکی از اتوبوسها که کنار بلوار نشسته بود و قیافه تابلوی داشت توجه کاکاعلی را جلب کرد.
پسرک ۱۶ سالی داشت آستین هایش را چند دور برگردانده بود بالا. یقه باز زنجیر طلا توی گردن شلوار تنگ و چسبان. گاهی یک تکانی هم به خودش میداد و دوتا بشکن هم میزند و میخواند: «عزیز بشینه کنارم.. زعشقت بی قرارم.. به خدا طاقت ندارم»
عالمی داشت برای خودش.کاکا علی هم یک راست رفت سراغش و نشست لبه بلوار و با او گرم گرفت. مشکل اتوبوس که حل شد بچهها سوار شدند. عمو جلال داشت دنبال کاکاعلی میگشت. گفتند کاکا علی هنوز سوار نشده از پنجره اتوبوس بیرون را نگاه کرد دید کاکاعلی دارد با آن جوان روبوسی میکند و چفیه ای مشکی را هم انداخت گردنش و اومد سوار شد.
یک ماه بعد کاکاعلی با عمو جلال رفته بودند اهواز که تلفن بزنند جهرم و احوالی از خانواده بپرسند.یک جوان که با لباس خاکی از آن ور خیابان دوید سمت شان و بی مقدم کاکاعلی را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن.
کاکا علی او را نشناخت جوان گفت: من رو نمیشناسی؟!
_قیافتون که به نظرم آشناست.
_جاده نورآباد دشت ارژن یادتون نمیاد؟! شاگرد شوفر بودم توی راه ماشینتون پنچر شده بود. یادتونه ۲۰ دقیقه باهام صحبت کردین؟!من به حرفاتون فکر کردم دیدم راست میگین خداییش حرفای شما رو هم اثر گذاشت دو هفته بعد شاگرد شوفر ای رو ول کردم یکراست اومدم جبهه.
حالا نوبت کاکا علی بود که او را بغل کند و ببوسد.
🌿🌿🌿
در منطقه پنجوین مستقر بودند.شب نگهبان خبر داد که از دره روبه رو سر و صدا می آید. کاکاعلی آمد لب پرتگاه و گوش ایستاد. صدای جابجا شدن عراقی ها با ستونی از اسب و قاطر به گوش می رسید.دستور داد که مسئول خمپاره انداز را صدا بزنند تا یک گلوله منور شلیک کند.
از خواب بیدارش کردم و او هم آمد و با چشمهای پر از خواب شانسی گلوله توی لوله خمپاره انداز انداخت. اما هرچه توی آسمان نگاه کردند و منتظر شدند روشن نشد و پس از چند لحظه از ته دره صدای انفجارش بلند شد.
کاکا علی گفت :برادر گلوله جنگی نزن .گلوله منور بزن می خوام ببینم اون پایین چه خبره؟!
مسئول خمپاره گلوله دیگری را توی حلقه خمپاره انداز انداخت و گوش هایش را با دست گرفت. چند ثانیه بعد همه به آسمان نگاه کردند تا منور روشن شود اما نشد.
صدای کاکاعلی درآمد و تاکید کرد که: «ببین کاکا حواست را جمع کن گلوله منور بزن.. مُ. نَ. وَ. ر. .. فهمیدی یا خودم بیام؟!
مسئول خمپاره معذرت خواهی کرد و با خیالت تخت ایندفعه دیگه منو ره.
و گلوله سوم هم پرتاب کرد اما آن هم منور نبود و صدای انفجار از ته دره بگوش رسید.کاکا علی با ناراحتی گفت :دست گلت درد نکنه !زحمت کشیدی! بسه دیگه! برو به خوابت برس!چند روز نخوابیدی کاکا؟!!
فردا صبح زود با سر و صدای کاکاعلی بچهها به سمت او دویدند و دیدند که تا صبح نخوابیده چون احتمال میداد که عراقیها حمله کنند و حالا هم که هوا روشن شده با دوربین طویدره را نگاه می کند تا ببیند دیشب عراقیها چه مرگشون بود.
«آهای بچه ها بیاین معجزه خدا را ببینید!! الله اکبر از کار خدا نگاه کنید ...می بینید..؟!! سه تا گلوله ای که دیشب اشتباهی پرتاب شده بود دقیقاً خورده وسط ستون عراقی ها.. ما گلوله منور میخواستیم اما خدا گلوله جنگی...الله اکبر.!!
بچه ها دوربین را از کاکاعلی گرفته و توی دره را نگاه کردند. انگشت به دندان شدند. هر سه تا گلوله خمپاره خورده بود وسط ستون عراقیها که داشتند با اسب و قاطر سلاح و مهمات جابجا می کردند.
کاکا علی گفت: حالا میفهمم معنی و ما رمیت اذ رمیت یعنی چه؟!
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
⭕️ امام خامنه ای:
گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون
شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است.
رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمه اطهار علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند.
امروز، ما چنین #وظیفه ای داریم.
#قرار_عاشقی
#پنج_شنبه_های_شهدایی
#روز_زیارتی_شهدا
➕ 🌷☘🌷☘
ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ
ﻫﻢ اﻛﻨﻮﻥ
👇👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
#روایت_عشــق
شب جمــعه بعـد از عملیــات کربلاي ۴ بود. در نمــازخانه گــردان، دعاے کمــیل به پا بــود. دعــا ڪه شــروع شــد صداي هق هق و ناله عبــدالقادر همــه حواســها را به خود کـشید.
ناز و نیازش با خدا بیش از فرازهاي دعاي کمیل دل را مےلرزاند...😭
- خدایا چــرا من از غافله دوستــانم جا ماندم....
- چرا دوســتانم را پذیرفتے اما مــن را نـه...
- فرداے قیامــت من چه ڪنم...
اشڪ بود ڪه مثــل ڪودڪی مــادر از دسـت داده، از دو دیده عبدالـقادر روي صورتش جاري بود.
نگاهش که میـکردید چنین اشک مےریزد، باور نمےکردید این هـمان فرمانده اے اسـت ڪه در میــدان جنگ جلو هـیچ تیر و خمپاره اے قد خـم نکرده است.
چند روز بعد در کربلاے ۵ به یاران شهیـدش پیوست ...
منبع و خاطرات بیشتر: کتاب از خسرو شیرین
http://ketabefars.ir/product-9
🌷🌹🌷
#سردارشهید عبدالقادر سلیمانی
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹
کانال شهدای شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾 #شب_جمعه است دلم
کرب و بلا میخواهد
🌸در حرم
حال #مناجات و بکا میخواهد
🌾شب #جمعه ست
دلم شوق پریدن🕊 دارد
بوسه بر پهنه #ایوان_طلا میخواهد
🌸حال و احوال دلمـ❤️
خوب #نمیباشد چون
خفقان دارد و از #عشق هوا میخواهد
#شب_جمعه_از_دور_سلام....
#کربلا
#یادشهداصلوات
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
جمعـه يعنی زانوی غم دربغل
بر سر سجاده های العجل
جمعـه يعنی اشک های انتظار
جمعـه يعنی شکوه ازهجران يار
جمعـه يعنی آه ،الغوث ،الامان
در فراق مهدی صاحب زمان
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم🌸🍃
@shohadaye_shiraz
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_پنجاه_و_پنجم
شب ها عادت داشت دیرتر از همه بخوابد و زودتر از همه بیدار شود. آن شب در حین سرکشی به خط و سنگرها باران شروع به باریدن کرده بود.بچههای تخریب توی سنگر خواب بودند که کاکاعلی وارد شد و گفت: «یالا بچه ها . یا علی ..بلند شید بیاین کمک»
همه بلند شدن در رفتن دنبالش کسی هم نپرسید کجا.
صد متری آن طرف تر کوهی از گلوله توپ ۱۰۶ داشت باران می خورد.
گفت: بچه ها گلوله ۱۰۶ یه جوریه که سریع رطوبت میگیره. کمک کنید اینا را ببریم یه جایی که بارون نخوره حیف خراب میشه.
هیچ کس نگفت که ما را با ۱۰۶ چیکار. هیچ کس نگفت به ما مربوط نمیشه.کسی اسم سرما و باران هم نیاورد با اینکه خیلی ها لباسمناسب نداشتند اما همه چشم گفتند و گلولههای ۱۰۶ را بردند توی سنگر.
هرچند این کار یک ساعت طول کشید هرچند هیچ کدام از بچههای قبضه ۱۰۶ نفهمیدند .هرچند زیر باران خیس خیس شدند هرچند گلولهها سنگین بود و کمرشان درد میگرفت اما انگار نه انگار...
پارک تمام شد گفت؛ دستتون درد نکنه .درسته که گلوله ها مال بچه های ادوات و به ما مربوط نمیشه اما در واقع این گلوله ها مال بیت المال. مال همه مردم این مملکته.اگه بارون بخوره ممکنه خراب بشه و ما وظیفه داریم از اموال مسلمین که امانت دست ماست مواظبت کنیم. من دست همه شما را میبوسم.
🌿🌿🌿🌿🌿
راستش را بخواهید بعضی از بچههای تخریب خیلی اذیت می کردند.مخصوصن بچههایی که سنشان کمتر بود به طوری که زمین و زمان از دستشان آسایش نداشت.
وقتی شیطنت های شان گل می کرد دیگر کسی بگیره شان نبود.کار به جایی رسید که بعضی از بزرگترها آمدند و به کاکاعلی از دست شوخی های زیاد بچه ها شکایت کردند. اما برعکس انتظارشان کاکاعلی یک حرفی زد که همه جا خوردند.
گفت:شما برای خودتون چی دارید میگید؟! این بچهها حالا باید پشت میز و نیمکت مدرسه باشند! اینا که جاشون جبهه نیست کار جنگ و جبهه و تخریب برای اینا زوده! مگر اینا چند سالشونه؟! اینا حالا باید یه توپ دستشون باشه و دنبال تو بدوند. این لطف خداست که موجب بچه قد و نیم قد در اومدن اینجا و کار سخت نظامی انجام می دهند.
شما مگه ندارید که بفهمید بچه باید اذیت کنه ،شوخی کنه باید فوتبال بازی کنه. کاکا باید فشار کار جنگ یه جوری تخلیه بشه. بذارید خودشونو تخلیه کنند. اینا از بچگی هاشون فاصله گرفتند و بزرگ شدند . این شما هستید که باید آنها را درک و تحمل کنید. شما بزرگتر اید و از شما توقع بیشتری هست.از اونا به اندازه شما توقع ندارم بچه هستند و به اندازه بچگیشون باید ازشون توقع داشته باشیم.اونا دارم مثل شما بزرگتر ها برخورد می کنند شما چقدر خودتونو کوچیک کردید که مثل آنها برخورد کنید؟!!به هرحال اول گذشت دوم گذشت سوم هم گذشت از خودتون بگذارید و باهاشون مدارا کنید به خاطر خدا...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
جمال به تمام معنا یک دانشجوی مسلمان بود. در حضور در کلاس بسیار منظم بود,اکثر جزوه هایش به عنوان منبع درس مورد استفاده دانشجو ها قرار می گرفت.
از طرف دیگر به تمام معنا یک فرد مسلمان و مؤمن بود. نه تنها خودش که روی اطرافیان هم حساس بود. گذاشتن ناخن بلند و بازگشتن دکمه های پیراهن دانشجو ها اذیتش می کرد و تذکر می داد. حتی تقلب را خلاف شرع می دانست. می گفت ما شهره پیدا کردیم به اسم مسلمان, نباید در کارهایمان تقلب کنیم.
#شهید_جمال_ظل_انوار
#شهدای_فارس
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ ☘
#ﻛﺮﺑﻼﻱ 5
🌹🌹🌹🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـﺪاے_غریـب_ﺷﻴــﺮاﺯ
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان کمتر دیده شده از حاج قاسم سلیمانی در خصوص نقش همراه خوب و بد در مسیر راه حق
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺎﺭاﺩﺭﻳﺎﺏ...
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#حســـرت_شهــادت
بعــد از کربلاے ۴ خیـلی گـرفته و ناراحـت بود ....
مے گفت: اسلامـی نسـب به الســابقون پیوســت و ما جا ماندیــم.
می گفت :شــاید در فرمــانده گردان ها من از همه پرســابقه تر باشم...
امـا جــا ماندم, شاید گناه عظیمـی ڪردم ڪه خــدا مــرا قبــول نمی کند....
مے خواســتیم ۴۸ ســاعت به شــیراز برگردیم...
گفت: من نمی آیم.
من خجالــت مےکشم زنده به شیراز برگردم....😔
این ناراحتی بود تا شب کربلای ۵...
گفت: تو آماده اے؟
گفــتم: برای چی؟
گفــت: من دیگر خــودم را آماده کرده ام, این بار می خواهــم جــواب قاطعــانه اے به دشـــمن بدهم, من خودم را آماده ڪرده ام...
ﻫﻤــﺎﻥ ﻋﻤلیاتﺑﻮﺩ ڪہ ﺑﻪ ﻣﻌــﺒﻮﺩﺵ ﺭﺳــﻴﺪ ...
🌸🌿🌺🍃🌷🍃
#شهــیدصــفرعلے_ولےزاده
#سالگرد_ﺷــﻬﺎﺩﺕ
#شهـــدای_فــارس
#ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ
🌷🍃🌷🍃🌷
#ڪانـال_ﺷﻬـﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮ ﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
✍ﺷﻬــﻴﺪســردار قاسم سلـیمانی:
مـجاهد یڪ ظواهـــری در ابــعاد مختلـــف دارد پایه اول این صــفات نـماز است برادر عزیــــز شــما نباید #نافــله_شـــب را ترک کــنید این یک صفــایـــی دارد.
#ﺳﺮﺩاﺭ_ﺩﻟــﻬﺎ.....
#ﺷــﺒﺘﺎﻥ_ﺷــــﻬﺪاﻳﻲ🌙
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75