*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_هفتاد_و_نهم*
گاهی حرف هاش قشنگ بود که با خودت میگفتی باید این حرف ها را با آب طلا نوشت.
مثل این حرفش که بعد از نماز مغرب و عشا رفت کنار محراب مسجد نشست و بعد از لحظاتی تفکر و نگاه کردن به گودی محراب رو به سید یوسف بنی هاشمی به زبان آورد و گفت:آدمیزاد باید اول از لحاظ درجه علم و تقوا بالا بره بعد که بالا رفت به او اجازه میدهند که بیاد و جلوی همه بایسته نماز بخونه. اما نگفتند تو که از همه بالاتری، بالاتر از بقیه بایست. گفتند پایین تر از همه بایست و در گودی محراب نماز بخون.یعنی اسلام فکر اینجاش را هم کرده که مبادا امام جماعت دچار غرور بشه. به این دلیل جایگاهش رو پایین تر برد تا هم به یاد قبر بیفته و هم تواضع اونو نشون بده. پس هر کسی که از همه بالاتره باید متواضع تر باشه.
بعد به سید گفت: کاکاسید میدونی چرا در معماری اسلامی بیشتر خط ها کج هستند؟مثل گنبد محراب طاق ها پنجره
سید که در حال و هوای خودش بود گفت خواب به این خاطر که اون موقع تیرآهن نبوده که سقف را نگهش داره برای اینکه آجرها روی هم قرار بگیرند همه چیز رو این جور می ساختند دیگه!
کاکاعلی گفت :بله درست است اما این که میگی ظاهر قضیه است باطن قضیه به نظر من اول میخواستن بگن که در برابر عظمت خداوند هیچ کس راست نیست و همه چیز حتی جامدات در برابرش رکوع کردهاند.
دوم اینکه در معماری اسلامی این خطای که در یک نقطه به هم میرسند ببین این خط تا از دو طرف میان و بالای طاق به هم میرسند. در گنبد همه همه خطها اون بالا به هم میرسند اگر دقت کنید دارند باهات حرف می زنند.
نگاه کن این خط ها مثل یک پیکان دارند یک نقطه را نشان میدهند یک نقطه آن بالا بالاها.
ببینین تا قداره گرا میده اون گنبد داره گرامی ده همشون دارن خدا رو نشون میدن در حقیقت دارند راه رو نشون میدن .میگن راحت رو فقط به سمت خدا کج کن .میگن در این دنیا همه چیز به یک جا ختم میشه و اونم خداست.
🌿🌿🌿
کاکا علی ارادت عجیبی به حضرت زهرا داشت و همیشه آخر صحبتهایش از او حرف می زد و بلند بلند گریه می کرد.در شبهای عملیات ذکر است یا فاطمه الزهرا بود به طوری که این علاقه به همه بچههای تخریب چی سرایت کرده بود. شب کربلای ۴ همه راجمع کرد و روضه عجیبی خواند و بچهها خیلی شارژ شدند.عکس شهدای تخریب چی روی دیوار نماز خوانده چسبانده بودند و کاکاعلی بعد از نماز و روزه داشت با حالت خاصی یکی یکی به عکس ها نگاه می کرد و رد می شد.
غلام هوشنگی که از دور مواظبش بود آرام رفت سراغش و گفت کاکا برام سوال شده که چرا شهید نمیشی؟!
کاکا علی آهی کشید و گفت در این دنیا هر چیزی وقتی داره وقتش رسید ما هم انشاءالله میپریم. فعلاً که مامور به ادای تکلیفیم.خدا به ما ماموریتی داده که باید به نحو احسن انجام بدیم. اما مهمتر از شهادت ماموریت دفاع از اسلام.
اگر قرار باشه همه ما شهید بشیم شاید شهید نشدن و جنگیدن ارزش از شهادت بالاتر باشه *همیشه دعا کن که خدا توفیق بده تا اون ماموریتی که ازم خواستی را به خوبی انجام بدم .تا تو ازم راضی باشی راضی که شدی شهادت هم نصیبم کن*
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
✍سپهبد قاسم سلیمانی:
خدایا سپاس که سرباز #خمینی کبیر شدم. خدمت امام و کاری که امام برای پایگذاری حکومت اسلامی کرد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
برجستگی به همهی علما داشت و ماهیت بخشی و هویت بخشی به همهی ارکان دین بود. و این چیزیست که #مقام_معظم_رهبری با خون و دل ازش مراقبت میکند و در همهی نطق ها از امام برای پایگذاری #حکومت_اسلامی استنباط میکند.
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💔 در بين خانواده و مردم نمونه و الگوي پرهيزكاري و تقوا بود ايشان همچو مولايش حضرت علي (ع) زاهد شب و شير روز مي خروشيد و اعمال و رفتارش فقط جهت رضاي خدا و خستگي ناپذير بود .
*💞 نماز شبش ترك نميشد و نماز هاي يوميه را حتي المقدور با جماعت ميخواند . در كارهاي روز مره اش و برخورد با مردم هميشه قوانين و ضابطه را در نظر داشت و رابطه بازي را به هر شكلي كه بود محكوم و ديگران را از اين كار نهي ميكرد.*
💜رابطه عاطفی با اقوام وخویشان داشت- ارادت خاصی میان او و مادرش وجود داشت . وابستگان نزدیک شهید می گویند شهيد خواجه چنان اخلاق و رفتارش مجذوب كننده بود كه دوستان و اقوام حلقه وار به دورش جمع مي شدند و شهيد مانند شمعي در جمع دوستان نور افشاني ميكرد .
*💙در جمع اجازه غبيت كردن به كسي نمي داد و در آخرین ملاقات با شهيد خواجه ، ايشان نورانی به نظر می رسید و همه بر این باور بودند که به زودی به شهادت خواهد رسید
او یک تنه اورژاتس لشکر ٣٣ المهدی را اداره می کرد.
#شهید محمدعلی خواجه*
#شهدای_فارس
*کربلای ۵*
#سالروزشهادت
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | مادرانه
🎙 روایت #حاج_حسین_یکتا از شهدای گمنام و عنایت ویژه حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- به آنها
#ﺣﻀﺮﺕﺯﻫﺮا س
#ﺷﻬﻴﺪﮔﻤﻨﺎﻡ
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🌺مراسم عقدمان 31 فروردین سال 93 مصادف با سالروز #ولادت_حضرت_فاطمه_الزهرا_(س) برگزار گردید.عاقد اون شب خیلی برامون دعا کرد تمام میهمانان دست به دعا برداشته بودند فضای روحانی زیبایی زیر آسمون شکل گرفته بود... قضیه ای که برایم #جالب بود میهمانانی بودند که همسرم دعوت کرده بود.
🌸وقتی مراسم تمام شد گفت:خانم میدونی کیا امشب مهمونمون بودند گفتم نه
گفت: #حضرت_زهرا_(س) و #حضرت_علی (ع) آنجا بود که فهمیدم فضای روحانی مراسم بخاطر حضور نورانی #میهمانان_ویژه_همسرم بود
برادرم قاسم دوماه بعدازعقدمان به شهادت رسیدند💔
#همسر_شهید
#سالروز_شهادت
🍃🍃🍃🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ واتسـاپ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ
و ﺟﺸﻦ ﻣﻴﻼﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س)
ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻏﺒﺎﺭﺭﻭﺑﻲ ﻗﺒﻮﺭ ﻣﻂﻬﺮ ﺷﻬﺪا و ﮔﺮاﻣﻴﺪاﺷﺖ ﺩﻫﻪ ﻓﺠﺮ اﻧﻘﻼﺏ
🌺🌼🌺🌼🌺
ﺑﺎ ﻣﺪاﺣﻲ : ﻛﺮﺑﻼﻳﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺮﻳﻒ ﺯاﺩﻩ
👇
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ 16 ﺑﻬﻤﻦ 1399/ اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16
🏴🏴🏴🏴
ﺩاﺭاﻟﺮﺣﻤﻪ ﺷﻴﺮاﺯ / ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ
🔻🔻🔻
ﻣﺮاﺳﻢ ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﭘﺮﻭﺗﻜﻞ ﻫﺎﻱ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ ﺑﺮﮔﺰاﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ
🌸🌸🌸🌸🌸
ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🍃🌸
شاهد خداسـت !
و تنها او می داند
که جوانے ِشان را،
وقف نجابت شان کردند ...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهید_احمدعلی_نیری
@shohadaye_shiraz
🌸🍃
✅بعد از شهادت،پیکرش را ڪہ برای تشییع آوردند .پاهای یار و همرزمش شهید علیرضا رحیمے پیچیده در یڪ پتو در آغوشش بود .بہ سختے دو پیڪر را از هم جدا ڪردند و در کنار هم به خاڪ سپردند.و اینگونه بود ڪہ شهید رحیمی گمنام نماند. 💖
✅علاقه شدیدے به عمویم داشتم .
١٢ سال از شهادتش مے گذشت و هنوز خوابش را ندیده بودم.یک شب جمعه سر مزارش رفتم.دلشڪستہ گلایہ ڪردم ڪہ چرا با وجود محبتی ڪہ بین ما بود به خوابم نمےآید💔
.مدتے بعد به خوابم آمد. گفت :دوست دارے صحنه شهادتم را نشونت بدم .انگار پرده سینما باز شد.
او را دیدم ڪہ توی سنگرے نشسته بود .شهید علیرضا رحیمے از سنگر بیرون رفت ناگهان یک خمپاره به او اصابت کرد و نصف بدنش را برد وفقط پاهایش ماند.😢
عمو پتویے برداشت و به سمتش دوید .پاهای شهید رحیمے را در پتو پیچید وبه سمت سنگررفت. پتو را در آغوش گرفته و اشڪ مے ریخت.روے پای شهید مطلبے نوشت.( نام شهید براے شناسایے پیڪرش)سرش را بلند ڪرد و همان لحظه یڪ گلوله به سرش خورد و آرام نشست. سرش به ڪیسہ شن کنار سنگر خورد و آسمانے شد.🥀
*شهید چراغعلی دهقانی*
*شهدای فارس*
سالروز شهادت
*🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_هشتادم*
این خاطره را خودش تعریف میکرد. همیشه هم تعریف میکرد خیلی هم شیرین تعریف میکرد. نوار صدایش هم هست .می گفت که: «تعدادی نیروی از جان گذشته رو برای انفجارات لازم داشتم و چون خیلی مهم بود باید از زبده ترین نیروها انتخاب میشدند. اسمها را انتخاب کردم و روی کاغذ نوشتم و اعلام کردم. دیدم شهید کریم آزرده ناراحت آمد سراغم و گفت: «کاکا علی. من کورم !چلاقم؟! چه مرگمه که اسم منو ننوشتی؟!
نگاهش کردم خونش به جوش آمده بود اما چاره نداشتم گفتم: «کاکا کریم من مقصر نیستم لیست بسته شده برو به خودش بگو»
و به اشاره به آسمون کردم منظورم خدا بود.کریم سرش را انداخت پایین رفت .فردا لیست نهایی که آماده شد دیدم اسم کریم توی لیسته گفتم:«کاکو کریم چطوری اسمت توی لیست اومد؟ چی شد.کی اسمت رو نوشت؟ پارتی بازی کردی؟!
خندید و گفت: آره کاکاعلی پارتی بازی کردم. نه با تو با خدا..
تو تحویلم نگرفتی. گفتی برو به خودش بگو. منم رفتم گفتم:.اوستا کریم به کریمی ات قسم. اسم کریم هم توی لیست بنویس. اون هم خودش اسمم رو نوشت.
وقتی کریم شهید شد فهمیدم اسمش بی دلیل تولیست نیامده .آخه اون از اولش هم یک شهید بود و ما نمی دانستیم.
🌿🌿🌿🌿
آذر ماه سال ۶۵ یکی دو ماه قبل از شهادتش جهرم سیل آمد. چهارشنبه در مرخصی گرفت و با بچهها آمد جهرم.پوتین اش را درآورد چکمهای و بادگیری پیدا کرد و رفت به کمک سیل زده ها.نه شب میشناخت نه روز. روستاهای اطراف و مردم حاشیه نشین زندگی شان بیشتر آسیب دیده بود.
با تمام توان روز و شب کار می کردند شدت آبگرفتگی به حدی بود که دیوار مردم روی آب بود. گاو و گوسفندان روستاییان و حاشیهنشینان هم آب برده بود.پل ها و جاده ها خراب شده بود و به خیلی ها نمی شد کمک رساند.
رسیدگی به تمام سیل زدگان کار سختی بود باید به همه پتو و لباس تحویل می شد و برای تخلیه آب خانههایشان اقدام میکردند.در آن وضعیت بخاری و نفت اولین نیاز مردم بود.
کاکا علی اولویت اول زندگیش را آن روزها کمک به مردم قرار داده بود و به پیرمرد و پیرزن هایی که در جهرم و روستاهای اطراف خانه زندگیشان را آب گرفته یا سیل خراب کرده بود خیلی کمک می کرد.
آن لحظه هایی که هرکسی به فکر خودش بود به فکر دیگران بود.هر چه امکانات در خانه و بسیج و مسجد بود جمع و جور کرد و هر کدام از تخریب چی ها شده بودند یک نیروی امدادگر.
هم کمک ها را جمع آوری می کرد هم به دست مردم میرساند.پیش از همه چیز خانه خودشان را از وسایل خالی کرد و هرچه قابل استفاده بود برای مردم برد.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
جاےشهید میثمی خالی ڪه...😔
قبل از رفتن ...
زیارت حضرت زهرا (س) خواند.
شهادت حضرت نزدیک بود و
رمز عملیات هم یا زهرا (س) !
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛
امّـا دیگر بر نگشت ...
كربلای پنج بود كه تركش خورد
بردنش بیمارستـان ...
چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد
آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود.
#شهیدحجةالاسلام_عبدالله_میثمی
#اﻳﺎﻡ_شهـادت
🌹
مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام (ره)» در اﺳﺘﺎﻥ فارس
#ﻗﺒﺮﺷﻬﻴﺪ:ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ_ﺷﻬﺪا اﺻﻔﻬﺎﻥ
☘☘🌺☘☘
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دریاست نبی و گوهرش فاطمه است
مولاست علی و همسرش فاطمه است
با آنکه حسین است پناه دو جهان
او خود به پناه مادرش فاطمه است
🌸🌼🌸🌼🌸
ﻭﻻﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) و ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻭﻻﺩﺕ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ اﻳﺸﺎﻥ اﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ (ﺭﻩ) ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺩ
🌸🌺🌸🌺🌸
#هییت_شهداےگمنام ﺷﻴﺮاﺯ
🌺 شهيدی که دور مادرش میچرخید و میگفت: حلالم کن...
توی آشپزخونه غرقِ حال و هوایِ خودم، مشغول کار بودم که محمد رضا با صدای بلند گفت:
مادر! ... نگاهکردم و دیدم دم درِ ورودی ایستاده، اومد توی آشپزخونه و شروعکرد به چرخیدن دورِمن وگفت:
مادر حلالم کن ... مادر حلالم کن...
گفتم: آخه چکار کردی که حلالت کنم؟گفت: وقتی اومدم، صداتون کردم اما متوجه نشدین. بعد با صدای بلند صداتون کردم، حلالمکنید اگه صدایم رو براتون بلندکردم.
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید محمدرضا عقیقی
📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت۱ ، صفحه ۹۴
#شهیدعقیقی
#احترام_به_مادر
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید