#ﺳﻴــﺮﻩ_ﺷــﻬﺪا
🔰شــب جمعه بـود🌙.
در تخت خودم در بیمارستان شفا یحیی تهران بودم⚡️. خوابیده بودم که صدای سوزناک دعــا 🤲در راهرو پیچید، چیــزے ڪه پیــش از ایــن سابقـہ نداشـت.
ڱوش کردم آن نواها، فرازهای #دعاےکمیل بود. نوایےسوزناک بلند کمیل می خواند و بین آن هق هق #گریه می کرد.😭
طاقت نیاوردم، باید منشأ این دعاهای #عاشــقانه را پیدا می کردم.
از تختــم پایین آمدم و به راهرو آمدم. صدا از چهار اتاق پایین تر بود. آرام به آن نزدیک شدم. در باز بود.
جا خوردم.😳 آقاے #اسلامےنسب بود. روی تخت خوابیده بود. پاے چپش از ران تا قوزک در گچ بود.😞 پیچی در استخوان همان رانش کرده و بعد هم یک حلقه و طناب و قرقره و یک وزنه به پایش وصل بود.
حال عجیبی داشت😔. محــمد با آن وضعیت عجیــبش، کمـیل می خواند و بلند بلند گریه می کرد😭.
تــمام صورتش با #اشڪچشــم شسـته شده بود و اصــلاً متوجه حضور من نشـد. او را در حـال خودش رها کـردم و به اتاق خـودم برگشتــم و به نواهای کمـیلش گـوش دادم.
🌷🌹🌷
#شهید محمد اسلامی نسب
#شهدای_فارس
🌷🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید