eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾یاد شهداي والفجر 8 ﺷﻬﻴﺪ 🌷مسؤل تسلیحات بود. یک شب برای دیدنش رفتم. گفت بریم سری به اسلحه خانه بزنیم, چند روز دیگه بچه ها نیاز دارند. فاصله سنگرش تا انجا مسافت نسبتا طولانی بود. پیاده حرکت کرد. گفتم خسته می شی! گفت اولا این همه رزمنده دارن این مسیر را پیاده می رن, ما هم مثل همه, بعد ماشین اینجا ممکنه نیاز بشه! رفتیم و برگشتیم. یک جعبه مهمات گوشه سنگرش بود. بازش کرد,وسایل شخصی اش در ان بود. یک نخ و سوزن در اورد و شروع کرد به وصله زدن شلوارش. چند جای وصله دیگر هم روی شلوار بود. گفتم این چه کاریه, بیا بریم تدارکات, یه شلوار نو بگیر! گفت:نه, برای رزمنده های دیگه ممکنه نیاز بشه! گفتم:انقدر شلوار زیاد هست, که یکی شما بگیری اتفاقی نمی افته! گفت :وقتی این شلوار من هنوز میشه ازش استفاده کرد و من یه شلوار نو بگیرم فردا قیامت جواب خدا رو چی بدم؟ 🌷محله ما هنوز جاده کشی نشده و رفت و امد ماشین در ان خیلی کم بود تا خیابان اصلی حدود دوکیلومتر راه بود. روزها همسایه هایی که ماشین داشتند همدیگر را می رساندند, شب ها که دیگر هیچ... ان شب از سردرد در خانه افتاده بودم که علی امد. سریع مرا روی دوش کشید تا خیابان اصلی اورد تا به یک ماشین رسد و مرا برد دکتر. وقتی برگشتیم, چشمم افتاد به یک ماشین سپاه که جلو در بود.گفتم این مال کیه؟ گفت من با این امدم به ماموریت می رفتم گفتم حالی از شما بپرسم. گفتم مادر, پس چرا با این مرا نبردی دکتر؟ گفت اگر شما را سوار این می کردم,ان دنیا باید جواب پس می دادم چون این بیت الماله! 🌷باران شدیدی می امد. زمین شده بود شل و گل راه رفتن روی ان مکافات بود. ساعت ۳ نیمه شب بود که از خواب پریدم, جای علی خالی بود. گفتم حتما رفته وضو بگیره! یادم افتاد به بشکه اب که شب خالی شده بود, با خودم گفتم علی حوصله اش میشه, پانصد متر زیر بارون تا سد گتوند برای وضو بره و برگرده! از روزنه سنگر چشم به بیرون دوختم, دیدم علی پاچه های شلوار را داده بالا, با پای برهنه, دو سطل اب را از سد می اورد به سمت دستشویی. سطل ها را خالی کرد و دوباره برگشت سمت سد... اذان که برای وضو رفتم, بشکه ها لب تا لب اب بود, نمی دانم چند بار این مسیر را با پای برهنه رفته و برگشته بود... 🌷🌾🌷 شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱-فاو معاون گردان امام حسین(ع)-لشکر ۱۹ فجر 🌷🌷🌷 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ: https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG