محل اسکان مادرلبنان، بعلبک بود.اولین شب جمعه ای بودکه در لبنان بودیم. نماز جماعت راکه خواندیم، بچه ها هنوز از محل نماز پراکنده نشده بودند که صدای صلوات محمد بلند شد. بعد هم بسم الله و الهم انی اسئلک برحمتک ...
گوشه ای نشسته بود و در عالم خودش دعای کمیل می خواند.کم کم بچه ها دور محمد جمع شدند و با محمد همنوا شدند. ده پانزده نفر بیشتر نبودیم، محمد هم برای دل خودش می خواند نه برای افراد پشت سرش. ما همنوا با محمد دعای کمیل را زمزمه می کردیم. با فراز های کمیل شانه های محمد شروع به لرزیدن کرد و اشکش جاری شد، ما هم از هق هق و ناله محمد به گریه افتاده بودیم.
این دعا و این اشک ها برای ما چیز خیلی طبیعی بود، با آن بزرگ شده بودیم، اما برای لبنانی ها، چیز ندیده و نشنیده ای بود. فکر می کردند ما دیوانه شده ایم، چون در دعای کمیل چیز گریه داری وجود ندارد. چند نفر از آنها که تحت تأثیر دعا قرار گرفته بودند پشت سر ما نشستند و به فراز های دعای کمیل که محمد می خواند گوش می دادند.
این کمیل خوانی محمد تا آخرین شب جمعه ای که در لبنان بودیم ادامه داشت، با این تفاوت که این اواخر، دیگربرای نشستن لبنانی ها در داخل محل برگزاری دعا جایی نبود و مشتاقان شنیدن کمیل، در خیابان های اطراف می نشستند. به حق می توان گفت محمد به نوعی آغاز کننده سبک جدید از دعا خوانی و عزاداری و سینه زنی در بین شیعیان لبنان بود.
برشی از کتاب #ستاره_سهیل
💐🌹💐
#شهیدمحمداسلامی_نسب
#شهدای_فارس 🌷
☘🌺☘🌷☘🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سردارزهرایی شیراز
مرداد ماه سال ۱۳۶۷ بود. آیت الله خامنه اي، رئیس جمهور وقت، براي بازدید به مقر لشکر ۱۹ فجر، در کوت عبدالله اهواز آمدند و دلایل پذیرش قطعنامه را برای فرماندهان لشکر شرح دادند. طبق برنامه، فیلم مصاحبه شهید اسلام نسب را برای حضرت آقا پخش کردیم. محمد در صحبت هایش از عملیات هاي مختلف یاد کرده و گفت: پاره تن رسول الله(ص)، همیشه ما را در مصائب یاری کرده است!
پس از مکثی کوتاه ادامه داد: من هر گاه نام بی بی فاطمه زهرا(س) را بر زبان می آورم، ناخودآگاه از خود بی خود می شوم...
سکوت کرد، عینک را از چشمانش برداشت و با دست نم اشک را از زیر چشمانش گرفت.😔
با دیدن این حالات محمد، حضرت آقا هم منقلب شده، عینک را از چشمانش بر داشته و اشک چشمان خود را گرفتند و فرمودند: بگو... بگو...چرا سکوت کردی؟ داشتی از ملاقات با آن بزرگوار می گفتی، جان مادرم بگو که با ایشان رابطه داشتی...
محمد گفت: من وقتی نام ایشان را می برم، از خود بی خود می شوم...
آقا فرمودند: نگفتم ایشان با مادرم ارتباط داشته است.😭
#شهیدمحمداسلامی_نسب
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید